- تدارک اطلاعات معتبر مفید و مشارکت تمامی افراد ذینفع و ذی ربط
- انجام ارزشیابی برنامه درسی ملی به صورت مستمر و پویا با بهره گرفتن از روش های کمی و کیفی(همان منبع،ص۱۴۷).
خلاصه مبانی نظری
چشم انداز زیبایی شناسی و هنر یکی از مسائل قابل بررسی در حوزه مطالعات برنامه درسی است که برخی از صاحبنظران این رشته برنامه درسی را از دیدگاه زیبایی شناسی مورد بررسی قرار دادند. بدین منظور همان طور که گذشت ابتدا زیبایی شناسی و هنر و همچنین ارتباط بین آن دو تشریح شد که زیبایی شناسی و هنر علیرغم ارتباط تنگاتنگی که دارند تفاوتهایی نیز بین آن دو قابل طرح می باشد مثلاً زیبایی شناسی علاوه بر بررسی زیبایی های هنری به سایر زیبایی ها مانند زیبایی های طبیعی می پردازد. پس از آن زیبایی شناسی به عنوان یکی از ابعاد فلسفی مطرح شد و دیدگاه های مختلف راجع به هنر و زیبایی در ۵ دسته بازنمایی، فرانمایی،شکل گرایی، تعریف هنر به فرانمایی و بازنمایی و تعریف چند ساحتی برای هنر طبقه بندی گردید. بدنبال آن زیبایی شناسی از منظر برخی مکاتب فلسفی مطرح گردید که آراء افلاطون و کانت برای ایده آلیسم، دیدگاه ارسطو برای رئالیسم، دیدگاه دیویی برای مکتب پراگماتیسم تبیین گردید در نهایت زیبایی شناسی اسلامی با مطرح کردن زیبایی شناسی اندیشمندان اسلامی مورد بررسی قرار گرفت. در هرکدام از دیدگاه های فوق سعی شد به تعریف زیبایی، انواع زیبایی ها و غیره اشاره گردد که در انواع زیبایی ها از منظر اندیشمندان عمدتاً زیبایی های محسوس و زیبایی های معقول یا معنوی وجود داشت که زیبایی های معقول و معنوی در بین دیدگاه های اندیشمندان مسلمان نمود بیشتری داشت.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
پس از زیبایی شناسی و هنر، ارتباط آنها با تعلیم و تربیت و برنامه درسی مطرح گردید که به دو نوع ارتباط زیبایی شناسی تربیتی به عنوان آموزش هنر و زیبایی شناسی و دیگری زیبایی شناسی تربیتی به عنوان یک دیدگاه و حتی پارادیم اشاره شد پس از آن براساس زیبایی شناسی تربیتی به عنوان یک دیدگاه عناصر چهارگانه برنامه درسی یعنی هدف، محتوا، روش و ارزشیابی مورد بررسی قرار گرفت که صاحبنظران با برقراری ارتباط و شباهت بین هنر و برنامه درسی تلویحات و ویژگی هایی برای آن عناصر برشمرده اند برای مثال تدریس را به هنر، بازیگری، مجری گری، ارزشیابی را به نقد هنری تشبیه نموده و در اهداف و محتوا به اشکال مختلف بازنمایی اطلاعات و سواد خواندن این اشکال گوناگون اشاره نموده اند .
در پایان نظر به هدف پژوهش که ارائه الگوی بومی برای برنامه درسی دوره ابتدایی براساس زیبایی شناسی و هنر است برنامه درسی دوره ابتدایی نظام آموزشی ایران مطابق سند برنامه درسی ملی بررسی گردید و ویژگی ها و مختصات عناصر چهار گانه اهداف، محتوا، روش و ارزشیابی به همراه اصول حاکم بر آنها مورد اشاره قرار گرفت.
پیشینه پژوهشی
پژوهش های داخلی
مهرمحمدی و امینی (۱۳۸۰) در تحقیقی با عنوان طراحی الگوی مطلوب تربیت هنری در دوره ابتدایی بعد از بیان دوازده اصل بنیادین تربیت هنری دوره ابتدایی الگوی مورد نظر را ارائه نمودند و به مقایسه آن با برنامه درسی رسمی هنر دوره ابتدایی در نظام آموزشی جمهوری اسلامی ایران پرداختند. الگوی ارائه شده توسط آنها شامل سه رکن اساسی به ترتیب زیر است:۱-رکن تجویزی که ناظر بر تدوین اهداف، انتخاب محتوا، تعیین روش های یاددهی و یادگیری و شیوه های ارزشیابی تربیت هنری می باشد.۲-رکن غیرتجویزی که شامل انعطاف و عدم تمرکز در برنامه درسی هنر می باشد.۳-رکن تلفیقی در برنامه درسی هنر.
در رکن تجویزی اشاره شده که اهداف تربیت هنری دوره ابتدایی شامل تولید هنری، نقادی هنری،تاریخ هنر و زیبایی شناسی ؛ محتوای آن شامل هنرهای تجسمی، موسیقی و نمایش بوده؛ روش های یاددهی یادگیری ناظر بر استفاده از روش های تدریس فعال و مبتنی بر تولید اثر هنری توسط فراگیران و شیوه های ارزشیابی هم بر اجتناب از روش های مرسوم نمره گذاری و بکارگیری مجموعه روش های کیفی تأکید می کند. در رکن غیر تجویزی بر اعمال انعطاف و عدم تمرکز در بکارگیری این الگو تأکید شده تا الگوی طراحی شده متناسب با موقعیت ها و اقتضائات اجرائی و شرایط دانش آموزان باشد و بالاخره در رکن تلفیقی بیان گردیده که هرچند این پژوهش به هنر به عنوان یک حوزه محتوایی مستقل اشاره داشته ولی باید گفت بر ایجاد پیوند هنر با سایر حوزه های یادگیری دوره ابتدایی نیز توجه اساسی مبذول گردد تا از این طریق دانش آموزان به جامعیت فکری و ذهنی برسند.
در مقایسه الگوی طراحی شده با برنامه درسی رسمی هنر دوره ابتدایی نظام آموزشی ایران بیان کردند که تفاوت قابل ملاحظه ای میان آن دو در آن زمان وجود داشته است.
پژوهش فوق به حوزه زیبایی شناسی و هنر توجه داشته است از این منظر با پژوهش حاضر که به استفاده از ساحت زیبایی شناسی و هنر در کل برنامه درسی دوره ابتدایی پرداخته است متفاوت است اما تأکید پژوهشگران بر ایجاد پیوند هنر با سایر حوزه های یادگیری دوره ابتدایی خود دلیلی بر اهمیت و ضرورت پژوهش حاضر می باشد.
رضایی(۱۳۸۳) نظریه زیبایی شناسی هری برودی و کاربرد آن در تعلیم و تربیت را مورد بررسی قرار داده است یافته های وی نشان می دهد در چارچوب نظریه برودی، تربیت زیباشناختی براساس رویکرد ادراکی یکی از ارکان آموزش عمومی است در بحث کاربردهای آموزشگاهی برودی دانستن ضمنی را آزاد یا عمومی تلقی می کند کارکرد ضمنی یا شخصی اینگونه است که فرد فیلمی را تماشا می کند آنگاه در موقعیتی که شبیه آن برایش بوجود می آید به طور ضمنی عمل می کند براین اساس تربیت زیباشناختی براساس رویکرد ادراکی یکی از ارکان آموزش عمومی به شمار می رود به نظر برودی اصالت و اعتبار ملاک های تجربه زیباشناختی هستند و دیدگاه معرفت شناسی و زیبایی شناسی برودی دارای انسجام می باشد. تجربه یاددهی معلم و تجربه یادگیری دانش آموز تجربه زیباشناسانه ای است که صبغه هنری آنها قضاوت و تصمیم گیری و عمل معلم و شاگرد را تحت تأثیر قرار می دهد زیرا وجود عناصری چون تخیل ، خلاقیت، توانایی حل مسئله، تلفیق شاخت و عاطفه، حاکمیت جو هیجانی، شادمانی و رضایت مندی در کلاس درس و اتخاذ رویکرد کل گرایانه در هر دو وجه یاددهنده و یادگیرنده دلالت براین دارد که فرایند یاددهی یادگیری موجب ادراک زیباشناسانه می شود. در نتیجه توجه به چگونگی عمل کردن رویکرد ادراکی، تربیت زیباشناختی از امور حائز اهمیت و دارای اولویت در نظام آموزش و پرورش است و جا دارد امکان برخورد و آشنایی دانش آموزان با موارد و مصادیق شی یا موضوع زیباشناسی در شکل عام و خاص آن فراهم شود منظور از شکل عام اشکال و اشیا زیبا در هر اثر غیر هنری اعم از سخن و رفتار معلم و محیط فیزیکی پیرامون دانش آموز است و منظور از شکل خاص تجربه زیباشناسی در یک اثر هنری اعم از شعر، موسیقی، نمایش و غیره می باشد.
یافته های این پژوهش از این جهت که تربیت، تدریس و یادگیری صبغه هنری دارد به پژوهش حاضر مربوط می باشد اما اینکه چگونه می توان درک زیباشناختی و تجربه زیباشناختی را فراهم نمود سوالی است که در پژوهش حاضر سعی شده است به آن پاسخ داده شود.
رشید؛مهرمحمدی ؛دلاور و قطریفی(۱۳۸۷) در پژوهشی با عنوان بررسی مراحل تحول زیبایی شناسی در دانش آموزان شهر تهران به نتایج زیر دست یافتند:
الف) در تحول زیبایی شناسی دانش آموزان شهر تهران سه مرحله وجود دارد ۱- عینی گرایی(در دوره های سنی۷تا۹، ۹تا۱۱ و ۱۱ تا ۱۳ سال): در این مرحله توضیح و تفسیر دانش آموزان محدود به چیزهایی است که در نقاشی ها کشیده شده اند مثل توجه به تعداد آدمها، وسایل موجود و هر آن چه در نقاشی دیده می شود و هاوزن این گروه از دانش آموزان را بینندگان شرح دهنده می نامد(هاوزن،۲۰۰۱، به نقل از همان منبع).
۲-داستان سرایی، عاطفه گرایی(در دوره سنی ۱۳ تا ۱۵ سال): داستان سرایی و عاطفه گرایی در واقع دو مرحله جدا از هم می باشند که در داستان سرایی دانش آموزان در مورد تصویر داستان هایی می سازند و از مواردی حرف می زنند که ساخته و پرادخته ذهن آنهاست و در نقاشی دیده نمی شود اما در مرحله عاطفه گرایی آنها در تفسیرهایشان عواطف و هیجاناتی مثل غم و شادی را دخیل می دهند یعنی حسی که یک اثر در بیننده ایجاد می کند را فهمیده و بیان می نمایند.
۳-ارزیابی، نمادگرایی(در دوره سنی ۱۵ تا ۱۷ سال): ارزیابی و نمادگرایی نیز دو کنش مجزا از هم می باشند که دانش آموزان در دیدن تصاویر به آن می پردازند در ارزیابی فرد به زشتی و زیبایی،دقت یا بی دقتی آن، ترکیب، فرم کادر، رنگ آمیزی و… اشاره دارد در حالیکه در نمادگرایی هر نقاشی یا بخش هایی از آن نماد و نشانۀ تفکر یا یک مفهوم انتزاعی است که در نقاشی وجود ندارد و نقاشی ممکن است نماد تلاش، مشارکت و صمیمیت قلمداد شود.
ب) توانایی تشخیص آثار زیباشناسانه از غیر زیباشناسانه با افزایش سن بهبود می یابد و این توانایی در دختران به طور معناداری بیشتر از پسران است.
یافته های بالا از این جهت که یکی از ابعاد تفاوتهای فردی کودکان می تواند تفاوت در توانایی زیبایی شناسی باشد موضوعی است که نه تنها در آموزش هنر می تواند کارساز باشد بلکه در استفاده از قالبهای هنر برای ارائه محتوای برنامه درسی سایر حوزه های یادگیری نیز کاربرد دارد و این آموزه در پژوهش حاضر مورد توجه قرار گرفته است.
رضایی(۱۳۸۸) در تحقیقی با عنوان تدوین الگوی نظری زیبایی شناسی و هنری در تربیت رسمی و عمومی جمهوری اسلامی ایران ابتدا عناصر و مؤلفه های حاکم بر ساحت زیباشناسی – هنری آموزش و پرورش را شناسایی نموده و سپس نتیجه گرفته است که الگوی موردنظر دارای دو رویکرد باید باشد ۱- رویکرد تربیت هنری دیسیپلین ۲- رویکرد دریافت احساس و معنا
نوروزی و متقی (۱۳۸۸) با بررسی پیامدهای تربیتی دیدگاه زیبایی شناسی جعفری بیان می نمایند که ازجمله فلاسفه ای است که به زیبایی مانند همه حیطه های دیگر فلسفه، با بنیادی ترین پرسش ها درباره چیستی آن نظر داشته و ضمن تأکید به اهمیت آن در آموزش، در رابطه با امر تعلیم و تربیت به تحلیل بنیادی آن پرداخته است و در واقع، نشان داده که او معتقد است: باید فلاسفه، زیبایی شناسی را به عنوان بخشی از آموزش و پرورش بنیادی، معرفی کنند و معنای آن را گسترده تر از آنچه به نظر می آید درک و تبیین نمایند. آنچه در بحث زیبایی شناسی مورد نظر است، شامل تمام جنبه های تعلیم و تربیت و در همه حوزه های یادگیری می باشد و در واقع، وی کاملاً تربیت زیبایی شناختی را از تربیت هنری که شامل آموزش صرف هنر است، تفکیک و از معنای محدود خارج می کند و آموزش هنر را تنها یکی از جنبه های تربیت زیبایی شناختی می داند.
لرکیان(۱۳۸۹) در پژوهشی با عنوان طراحی و اعتبار بخشی الگوی مطلوب برنامه درسی هنر دوره ابتدایی ایران به طراحی الگویی پرداخته است که می توان ویژگی های آن الگو را به شرح زیر بیان نمود:
در مطالعه مبانی این الگو، اصول حاکم بر تربیت هنری برخاسته از مطالعه تطبیقی و تجارب و نوآوری های تربیت هنری، مبانی برنامه درسی مرتبط با تربیت هنری و مبانی حوزه برنامه درسی هنر(دیدگاه ها و رویکرد های تربیت هنری،مبانی روانشناختی تربیت هنری و مراحل تحول تربیت هنری) مورد بررسی قرار گرفتند.
براساس مطالعه مبانی مذکور رویکرد مطلوب تربیت هنری و اهداف کلی آن تعیین شده که رویکرد دیسیپلینی از بین سایر رویکردها مطلوب تشخیص دادهشده است که در این رویکرد، برنامه درسی هنر چهار مقوله تولید هنر،نقد هنر، تاریخ هنر و زیبایی شناسی را در بر می گیرد.
دراین الگو به سه سطوح تصمیم گیری(کلان،میانی و خرد) توجه شده است و با عنایت به اینکه در سطح کلان دامنه بحث به یک حوزه یادگیری خاص مربوط نمی شود نحوه تصمیم گیری در سطوح میانی و خرد تشریح شده است.
ویژگی دیگر این الگو برخورداری آن از ارکان سه گانه تجویزی، نیمه تجویزی و غیرتجویزی می باشد که این ارکان در سراسر طراحی، تدوین و اجرای برنامه درسی حضور دارند.
در مختصات برنامه درسی هنر مبتنی بر این الگو در سطح میانی ویژگی های برنامه درسی هنر از منظر ماتریس تعیین هدف محتوا و زمان تعیین شده که این تبیین، نحوه توجه به ارکان سه گانه و چهارمقوله حوزه دیسیپلینی هنر را دربر می گیرد. در سطح خرد فرصت های یادگیری با توجه به ارکان سه گانه و روش های تدریس و ارزشیابی با عنایت به چهار مقوله رویکرد برنامه درسی هنر شرح دادهشده است.
در خصوص اعتبار این الگو نتایج پژوهش نشان داده است که الگوی پیشنهادی در حد بالایی ازنظر کارشناسان حوزه مطالعات برنامه درسی و آموزش هنر مورد تایید می باشد.
دو پژوهش فوق بر حوزه محتوایی هنر و زیبایی شناسی متمرکز است و به آموزش و پرورش هنر پرداخته اند در حالیکه پژوهش حاضر بر آموزش و پرورش از طریق هنر و زیبایی شناسی پرداخته و علیرغم تشابه عنوانی دو رویکرد متفاوت می باشند.
مهرمحمدی(۱۳۹۰) در پژوهشی با عنوان چرخش زیباشناسانه در تعلیم و تربیت، درسهای خرد و کلان برای بهبود کیفیت آموزش با الهام از عالم هنر، یازده راهبرد زیر را بر می شمارد:
- دعوت معلم به درپیش گرفتن مشی و منش معلم فکور و جرأت ورزی نسبت به تعدیل رویه های توصیه شده و تجربه شده و یا حتی عدول از آنها
- پیش بینی فرصت های یادگیری(وارزشیابی) از نوع پروژه ای یا دارای ساختار باز
- تدارک تجربه شکست برای دانش آموزان جهت فراهم کردن زمینه رویارویی دانش آموزان با مسائل واقعی زندگی
- دادن آزادی عمل به دانش آموزان در انتخاب قالب بازنمایی آنچه می دانند
- ایجاد انعطاف در برنامه درسی و گنجاندن بخش غیر تجویزی
- وارد ساختن شگفت زدگی به جریان تعلیم وتربیت و خروج یکنواختی کسل کننده از محیط مدرسه
- توجه به تأنی و تأمل در تربیت
- پایبندی به این اصل که یادگیری های بعدی از طریق اتصال به آنچه کودکان می توانند تصور کنند نه ضرورتاً آنچه می دانند شروع شود.
- اهتمام به ارزشیابی کیفی بجای ارزشیابی کمی
- توام ساختن شناخت با احساس و احساس با شناخت در فرایند تدریس
- توجه به مقوله زیباشناسی و دلنشینی در ارائه دروس متفاوت از طریق اهمیت دادن به قالب بیان مقصود و اموری مانند شکل وشمایل کتاب درسی، آرایش کلاس و…
این پژوهش در مقایسه با پژوهشهای دیگر، قرابت بیشتری با تحقیق حاضر دارد هر چند بیشتر بر یکی از عناصر برنامه درسی یعنی فرایند یاددهی یادگیری متمرکز است و پژوهش حاضر به کل برنامه درسی می پردازد اما از محتوای آن می توان برای سایر عناصر نیز استنتاجاتی انجام داد که در فصل چهارم به آن ها اشاره شده است.