این که تربیت حق کودک و سهلانگاری دربارهی آن مسئولیتآور است امری مسلم و حتمی است و روایات اسلامی در این زمینه سخن بسیاری گفتهاند. از آن جمله پیامبر اکرمe در مورد تربیت فرزند فرمودند:
« أَعینوا أَولادکُم عَلَی البرِّ مَن شاءَ إِستَخرَجَ العُقُوقُ مِن وَلدِه. [۱۳۲]فرزندان خود را در امور خوب کمک کنید زیرا هر که بخواهد میتواند از عاق شدن فرزند خود جلوگیری میکند.»
از دید اسلام کودک ملک خدا و از آن اوست، امانتی است به دست دولت، جامعه، مردم، والدین و خودش که حق اولویت در تربیت، با زمینهی جهتدهی مثبت به عهدهی والدین و بعدها برعهدهی خودش میباشد. دولت و جامعه در طریق تکامل او
هیچ بخشش و تفضلی پدری به فرزندش بهتر از ادب و تربیت کردن او نیست.»
هر کودکی باید تربیت شود و با انضباط بار آید و خودش را با آن چه رسوم جامعه است تطبیق دهد تا رفتارش برای دیگران قابل قبول باشد. کودک باید بفهمد که هر چه میخواهد، ممکن است نتواند به دست آورد.کودک باید معنی کلمهی «نه» را بفهمد. باید آن چه را به او گفته میشود، اطاعت کند. او باید بفهمد اگر کاری را که نباید انجام دهد، انجام داد، عواقب و نتایج تلخی دارد. کودک باید بداند اموال دیگران از آن دیگران است، و به اشیا و اموال چشم طمع ندوزد و به مالکیت دیگران احترام بگذارد.[۱۴۲]
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
باید دانست هرچند تنبیه و تهدید به عنوان عامل بازدارنده ممکن است کودک را از ارتکاب کارهای زشت باز دارد، ولی به طور معمول انگیزههای درونی او را تغییر نمیدهد و به اصلاح تغییر در رفتار نمیانجامد برای نمونه کودکی که از ترس تنبیه پدر و مادر دست به کاری نمیزند ممکن است آن کار را در نهان انجام دهد. افزون بر آن ممکن است کودک به دلیل ترس از تنبیه دست به کار خلاف نزند ولی به انجام رفتار مطلوب نیز تحریک نشود. شاید کودک از راه مجازات یاد بگیرد که پرخاشگری خود را کنترل کند ولی دوستانه رفتار کردن را با مجازات یاد نمیگیرد. به همین دلیل، ریشههای رفتار نامطلوب در او باقی میماند و راه درست رفتار کردن را نمیآموزد. [۱۴۳]
در مقابل، نقش تشویق چنین نیست. تشویق، رغبتهای درونی را بر میانگیزد و با تقویت روحیهی کودک، رفتار مطلوب در او میآفریند. از اینرو تشویق بیشتر از تنبیه در اصطلاح درون مؤثر میافتد.
بنابراین تا آنجا که ممکن است باید از روش تشویق و تکریم شخصیت بهرهبرداری کرد نه تنبیه. بسیاری از آیات قرآن کریم نیز اشاره دارد که خداوند همواره عامل تشویق و پاداش را به کار میبرد و تنها در صورت سرپیچی بندگان از فرمان الهی از تهدید و تنبیه استفاده میکند. خداوند آنجا که وظیفهی پیامبران الهی را بیان میکند بشیر و مبشر بودن را بر، انذاز و منذر بودن مقدم میآورد. [۱۴۴]مانند: فَقَدْ جَاءکُم بَشِیرٌ وَنَذِیرٌ. [۱۴۵] پس آن رسول بشارت ده و بیمآور به سوی شما آمد.
وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا مُبَشِّرًا وَنَذِیرًا. [۱۴۶] و ما تو را نفرستادیم مگر برای آن که بشارت دهی و از عذاب ما بترسانی.
تربیت در نظر بیشتر والدین چیزی جز تنبیه نیست، ولی واژهی تربیت در واقع به معنای تعلیم دادن یا پرورش شامل مجموعهای از روشهای مثبت و منفی است. وقتی والدین، کودکان خود را تربیت میکنند به آنها آموزش میدهند والدین برای آنها قالبهای رفتاری میسازند تا آنچه را از آنها انتظار دارند، ببینند. پیوسته به آنها بگویند که انجام چه کاری درست است و در صورت لزوم به آنها یادآور شوند که کدام عملشان شایسته نیست. [۱۴۷]
تربیت مؤثر آن است که وقتی فرزند نیمنگاهی به والدین اندازد تا مطمئن شود عملی که انجام میدهد درست است یا نه گفته شود: «درسته، خوبه». واکنش تربیتی در قبال کودکی که تازه راه افتاده و دارد به طرف پریز برق میرود، یک «نه» قاطع و محکم است وقتی در حال تلفن زدن، فرزند خردسالتان میخواهد مکالمهی تلفنی را قطع کرده با والد صحبت کند تربیت صحیح آن است که به او توجه نشود. اما اگر خود طفل تصمیم گرفت منتظر تمام شدن تلفن او بماند، بهتر آن است که به او توجه گردد و نگاهی از سر لطف بر او انداخته شود. وقتی به کودک بزرگتری که روی موضوع خاصی پافشاری میکند، فهمانده میشود که قصد لجبازی دارد درست عمل شده است. گاهی هم برای آن که به کودک آموخته شود که رفتاری غلط و مخالف میل انجام میدهد، روش مفید آن است که اجازه داده شود پیآمدهای منفی آن را خودش تجربه کند. «بلهها» اغلب از «نهها» مؤثرترند: زیرا یک پاسخ مثبت به کودک میفهماند که رفتارش مورد پسند والدین است. تربیت کودک وظیفهای یک روزه نیست و انضباط با یک بار آموزش دادن حاصل نمیشود. [۱۴۸]
احساس عدمموفقیت در تربیت فرزند
همهی افراد نسبت به رفتار خود با کودکانشان آگاهی نسبی دارند و به طور معمول این رفتار را به طور مستقیم یا ضمنی مورد ارزیابی قرار میدهند و از این ارزیابی احساس خشنودی یا ناخشنودی مینمایند.
چرا برخی از رابطهشان خشنود نیستند؟ به طور عمده در مشاورهها دیده شده است که زیربنای بسیاری از مشکلات فرزندپروری مربوط به شناخت نداشتن پدر و مادر نسبت به رفتارهای طبیعی کودک و داشتن انتظاراتی کلیشهای و ایدهآل گرایانه نسبت به «فرزند خوب» یا «فرزند موفق» میباشد. [۱۴۹]
بیشتر پدران و مادران، فرزند خود را با دیگر کودکان پیرامون خود یا گاهی با همکلاسیها یا همسالان آنها در محیطهای عمومی مقایسه کرده و گاهی بر این اصل اساسی چشم پوشیدهاند که هیچ دو آدم یکنواخت روی کرهی زمین وجود ندارد و همهی کودکان باهم تفاوتهای
فردی دارند و هر کودکی ممکن است با مزاج و سرشت ویژهی خود زاده شده و با برادر دوقلوی خود نیز از برخی لحاظ متفاوت و ناهمگون باشد. [۱۵۰]
افراد باید با هر بچهای برخورد خاص و ویژهای داشته باشند. هر یک از فرزندان انسانی است ویژه، با مشخصات به طور کامل جدا و متفاوت از برادرها و خواهرها یا هر کس دیگری که والدین بخواهند فرزند خود را با وی مقایسه کنند. احترام گذاشتن به ویژگی هر شخصی فقط به معنی فرق مایل شدن میان او و دیگران نیست، بلکه قبول این واقعیت است که مخلوقی است ویژه با تواناییهای بالقوه نامحدود و میتواندبه هر هدفی که در زندگی آرزوی رسیدن به آن را دارد، نایل آید. این امر، به معنی احترام گذاشتن به کودک به عنوان انسانی است که در حال حاضر هم کامل است، انسانی که همواره از بهرهوریهای ویژه او آگاه هستند. وقتی با کودکی در تمام مراحل زندگی به گونهای ویژه منحصر به فرد و احترام آمیز برخورد شود، این باور بر او غالب میشود که همان است که دیگران او را میبینند. بچهای که آزاد گذاشته میشود خودش باشد، به نحوی که دوست دارد بازی کند، و به علت همسان نبودن با دیگران به باد انتقاد گرفته نمیشود، بچهای که اجازه دارد تا آنجا که به حقوق دیگران لطمهای وارد نمیشود از آزادیهای خود استفاده کند، از عزت نفس و حرمت نفس بسیاری برخوردار خواهد شد.[۱۵۱]
افزون بر این اصل شیوهی رفتارهای پدران و مادران نیز به دلیل همان تفاوتهای فردی، یکی دیگر از دلایل تفاوت در کودکان نسبت به یکدیگر است و به طور حتم هیچگاه دو مادر نسبت به رفتارهای فرزند خود به طور کامل مانند هم رفتار تشویقآمیز یا تنبیه را به کار نبرده و در نتیجه هیچگاه دو کودک در دو محیط متفاوت و با دو مادر متفاوت، رفتاری مشابه نخواهند آموخت. موضوع دیگر این که هیچ دو خانهای مانند یکدیگر نیست و هیچ دو خانهای وجود ندارد که روابط درون آن مشابه باشد. سپس روابط با کودکان در محیطهای مختلف و در خانوادههای متفاوت و توسط افراد مختلف در زیربنای سرشتی متفاوت میتواند مجموعهای از علل تفاوتهای فردی در کودکان باشد و انتظار رفتار مشابه و به طور کلی مقایسهی مثل به مثل کودکان کاری عبث است. توجه نداشتن به پیوستار و منحنی نرمال یا طبیعی بودن نیز یکی دیگر از علل عمده در نگاه پدر و مادر به فرزند خویش است. به دلیل آگاهی نداشتن نسبت به طبیعی بودن بسیاری از حرکات و رفتارهای کودک و شتاب و درنگهای رشدی او اینها از سوی پدر و مادر نشانهی غیرطبیعی بودن یا غیرعادی بودن دانسته میشود. [۱۵۲]
پدران و مادران اغلب فراموش میکنند که یکی از عمدهترین دلایل تشکیل خانواده و ازدواج آنها برای ایفای نقش همسری و استفاده از نعمتهای این ارتباط بوده است. پدران و مادران بسیاری هستند که تمام هم و غم خود را متوجه فرزندان نموده و از صبح تا شام نگران تربیت فرزند خود و مهیا کردن اسباب زندگی او بوده و در این کار نیز ناتوان ماندهاند. خانوادههایی در تربیت فرزند خود به عنوان پدر و مادر موفق میشوند که پدر و مادر در نقش زن و شوهر نیز رابطهی عاطفی صحیح و نرمالی داشتهاند.
قهرهای طولانی، غیبتهای مکرر پدر یا مادر، متارکه، طلاق، ازدواج مجدد و یا زمینههای روابط نامناسب یا نامشروع پدر یا مادر میتواند تأثیرات مخربی در فرزندان پدید آورده ادامهی تحصیل و رشد اجتماعی یا اقتصادی یکی از پدر و یا مادر و ناموزون شدن روابط آنها نیز می تواند رابطهی زن و شوهر را از تعادل خارج نموده و موجب نتایج منفی شود. زن و شوهر باید توجه داشته باشند هنگامی که یکی از آنها به موقعیتهای بالاتر علمی یا اجتماعی و یا اقتصادی نایل شد لازم است همسر خویش را در نظر داشته باشد و شرایطی فراهم نماید تا او نیز به شکلی با موقعیت جدید منطبق شده یا راه رشد را برای او فراهم نماید. [۱۵۳]
پیامبر بزرگوار اسلام e در ارتباط با نحوهی برخورد والدین و مربیان با کودکان و نوجوانان میفرمایند: «الولد سیّدُ سبع سنین و عبدٌ سبعُ سنین و وزیرٌ سبع سنین.[۱۵۴]
فرزند در هفت سال اول زندگی سرور و آقای خانواده است و محبت پذیر است، در هفت سال دوم حیات، بنده و تابع است «آموزش پذیر است» و در هفت سال سوم وزیر است (مشورت پذیر است).» بنابراین رفتار آمرانه با کودکان خردسال و برخوردهای جدی و خشن با آنها خلاف ویژگی فطری ایشان است. از بهترین لحظات زندگی امام حسین و امام حسن علیهما السلام، ارتباط صمیمانه و بازی ایشان با پدر بزرگوار خود حضرت علیu وجد گرامیشان حضرت محمد e بوده است.[۱۵۵]
در اصطلاح رابطهی پدر و مادر و کودک نیز اغلب از زبان کودک شنیده شده که آنها نیاز به پدر و مادری دارند که زن و شوهر خوب و مهربان و فعالی باشند. دختران بیشماری احساس منفی خود را ناشی از رفتار نادرست پدر و مادر خود با یکدیگر عنوان نمودهاند و پسران بسیاری یکی از دلایل مشکلات خود را ناشی از شیوهی برخورد اشتباه پدر و مادر خود با یکدیگر قید کردهاند.
پس برای این که پدر و مادر موفق باشند لازم است نخست زن و شوهر موفقی باشند و برای آن که زن و شوهر موفقی شوند بهتر است انتظارات خود را از ازدواج و از همسر خود مورد ارزیابی قرار دهند و متوجه باشند که یکی از عمدهترین دلایل ناکامی در زندگی زناشویی، ضعف در واقعنگری و از طرفی انتظارات زیاد از خود یا همسر است. یعنی شیوهی اندیشیدن دارای خطاهای اساسی بوده که زندگی به نسبت شیرین زناشویی را به کام همدیگر تلخ نموده و برای جبران آن، همهی کوشش خود را برای کاهش این ناکامی به سمت تربیت فرزند و زیادهروی عصبی در این کار سوق میدهند و یا این که از آغاز به اشتباه همهی هدف زندگی خود را تربیت فرزند قرار داده و همسرداری و بهرهجویی از لذتهای آن را نادیده میانگارند که این هر دو عامل بسیار مهمی در شکست و احساس تلخکامی و زندگی به عنوان همسر یا پدر و مادر میشود.[۱۵۶]
پدر و مادر باید بدانند که آدم هستند و جایز الخطاء و با توجه به پیچیدگی وجود آدمی و دشواری راه تربیت هیچکدام بری از خطا نیستند. حتی بزرگان تعلیم و تربیت نیز در تربیت فرزندان خویش گاه دشواریهای زیادی داشتند و گاه دچار خطا یا لغزشهای کوچک و بزرگ شدهاند اما افزایش آگاهی و درست نمودن عملکرد میتواند به تدریج به میزان زیادی از اشتباهات کاسته و یا جبران نقصهای قبلی را ممکن سازد.[۱۵۷]
دوست داشتنیترین خانهها و بناها آن خانهای است که با ازدواج مطلوب آگاهانه و سرشار از مهر و عشق دو انسان هدفدار و مسئولیتپذیر آباد گردد و رونق یابد و روح زندگی و نشاط و نسیمجات و سعادت در آن وزیدن گیرد. [۱۵۸]
لازم است به این نکته توجه داشت که به جای حسرت و تأسف نسبت به گذشته یا احساس تردید و دودلی نسبت به آینده فقط به این موضوع توجه شود که هرگام آگاهانه باعث کاهش شماری از اشتباهات بسیاری است که در گذشته داشتهاند و جبران اشکالات احتمالی است که در فرزند خود میبینند و مقایسهی خود با دیگران و احساس عجز و ناتوانی و یا انتظار بالا و غیرمعقولانه داشتن از خود هیچکدام چارهساز تربیت فرزند نبوده و فقط موجب ناکامی، بروز احساس گناه یا خشم و یا توجیههای غیرمنطقی و یا هر نوع احساس منفی نسبت به خود و دیگران میشود. [۱۵۹]
توجه به امانتداری نیز باعث میشود این احساس عدمموفقیت از بین برود. در واقع والدین نباید فراموش کنند که کودک، امانتی است از خدا در دستشان، پس از رسیدن به مرحلهی تمیز در دست خودش، و هم در دست اجتماع و مسؤولان دینی و دوستی والدین در برابر این امانت مسئولند و باید حساب پس بدهند مذهبی بار آوردن کودک و توجه دادن به صاحب و مالک اصلی خود و بنده خدا بار آوردن او یک وظیفه است. والدین در انجام این وظیفه نخست در پیشگاه خدا مسئولند و در درجه بعد مقابل کودک و اجتماع، مسئول هستند. فرزندان حق تربیت را از والدین طلبکارند و کممایهگذاردن ادای این بدهی عقوبت خوبی رقم نمیزنند.[۱۶۰] پیامبر گرامی اسلامe در این باره فرمودند:
«الکلکم راعٍ و کلکم مسئولٌ عن رعیتِه، فالامیرٌُ علی الناسِ راع، و هو مسئولٌ عن رعیه، و الرجلُ راعٍ علی اهل بیته و هو مسئول عنهم، فالمرئه راعیه علی اهلِ بیتِ بعلها و ولده، و هی مسئوله عنهم، الافکلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته. [۱۶۱] هان ای مردم به هوش باشید که همهی شما نگهبان هستید و همه در برابر کسانی که مسئولیت اداره و هدایت و تربیت آنان را به عهده گرفتهاید مسئول هستید. امیر و پیشوای برگزیده جامعه نگهبان مردم است و در برابر آنان باید پاسخگو و نقدخواه و محاسبهپذیر باشد و احساس مسئولیت کند. هر دو پدر خانواده نگهبان خاندان خویش است و در برابر آنان مسئول است، وزن نگهبان خانوادهی شوهر و شریک زندگی خویش و فرزندان است و در برابر آنان مسئول میباشد. »
توصیه به والدین در امر تربیت مذهبی
غرض هشداری است به والدین که بر اثر بیتوجهی، سهلانگاری، جهل و نادانی وضع و موقعیتی را برای کودکان پدید میآورند که آنان در آینده با دشواریهایی مواجه خواهند شد. به عنوان مثال برخی از والدین طفل را در دوران کودکی از تربیت دینی دور نگه میدارند بدان مقصود که این امر برایشان زود است و بعدها در سنین نوجوانی امکان اعمال نظر برایشان نخواهد بود و یا بعضی از والدین مسألهای را وارونه و غلط به کودک القا میکنند بدان گمان که در آینده پس از بزرگ شدن کودک آن را اصلاح نمایند و اینان روزی به خود میآیند که کار از کار گذشته و در امر تربیت با صدها دشواری مواجه خواهند بود. امر تربیت با همهی سادگی و آسانی به نظر کاری دشوار است از آن بابت که انسان موجود دشوار و پیچیدهای است و حدود اطلاعات افراد از انسانها به نبست ناچیز است. مطالعه والدین در بازی کودک اندک است، اغلب انسانها در رابطه با مسائل تربیتی دچار احساس غلوّند و گمان دارند که همهچیز را میدانند در حالی که چنین نیست. [۱۶۲]
والدین باید بدانند برای آمادگی بخشیدن به فرزند، کلید کار، دوست داشتن است و کلید دوست داشتن، صداقت است که صداقت عامل مهمی است در فرزند، برای پیشرفت او و برای کشیدن وی به سوی تربیت بسیار لازم است. کودک زمانی تربیت را میپذیرد که صداقت را در والدین ببیند، وقتی صداقت را پذیرفت، تعالیم را هم میپذیرد. [۱۶۳]
فصل سوم:
نقش اجتماع در تربیت مذهبی کودک
نقش اجتماع و رابطهی آن با کودک
انسان در اصل موجودی است اجتماعی و جنبهی اجتماعی رشد کودک پایه و اساس زندگی انسانی او را تشکیل میدهد.لازمهی زندگی اجتماعی،آمادگی روانی،برخورداری از مهارتهای اجتماعی،اعتماد به نفس و قدرت سازگاری اجتماعی است.بدون تردید از نظر اجتماع مهمترین بعد شخصیت افراد،بعد اجتماعی شخصیت ایشان است. [۱۶۴]
کودک به طور تدریجی با دنیای خارج آشنا میشود و از آن تاثیر میگیرد به همان گونه که گیاه از آفتاب نور میگیرد. او آرام آرام با مردم، پدیدهها ، و اشیاء تماس بر قرار میکند، غمها، شادیها، رفتارها، ارزیابیها، ذهن او را متوجه خویش میسازد و اورا به عمل میآورند.
آن چه را که طفل در اجتماع میبیند همانی است که باید انتظار داشت. او بدانها خو میگیرد و عمل میکند. ریاکاریها، زرق و برقها، از مسائلی هستند که روح طفل با آنها سازگار نیست و به سختی میتواند آن را تحمل کند. ولی نباید فراموش کرد که طفل به طور تدریجی به آن خو گرفته و عامل به آن میشود و در نتیجه موجبات سقوط و گمراهی او ناخودآگاه فراهم میآید.[۱۶۵]
به هر میزان که طفل زودتر به سن رشد برسد و زودتر خود را بشناسد امکان حفظ خود در برابر عوامل گمراه کنندهی اجتماع بیشتر خواهد بود، به همین نظر وظیفه مربی از یک دید هدایت طفل است به سوی اهداف مطلوب و از سوی دیگر بالابردن سطح آگاهی اوست تا مربی ناگزیر نباشد دربارهی هر مسئلهای به او اخطار کند و یا برای انطباق سالم او با محیط همه گاه وقتگذاری کند.
کودک با جامعه و محیط زندگی خود نمیتواند جدا و بیگانه باشد، در بازی، در گردش و تفریحات، در کلاس درس و روابط اجتماعی، همه جابا محیط زندگی خود در تماس مستقیم است و به طور طبیعی مقرّرات و شرایط و اصول حاکم بر جامعه در فکر و دل و باورهای کودک اثر دارند. [۱۶۶]
مذهب عامل انس و الفت است، زمینه را برای انسان دوستی، همدردی، و استحکامبخشیدن به روابط فراهم میآورد. کودکان را از همان آغاز تحت ضابطهای قرار میدهد که در آن نسبت به دیگران با دید عواطف انسانی بنگرد. مذهب عامل کنترلکننده برای فرد است که در اجتماع، خود را از ایذاء و شرارتها دور نگه دارد، اذیت و آزارش به دیگران نرسد، مردم از دست و زبان و شرورش در امان باشند. در حب و بغض اجتماعی خدا را فراموش نکند.
اگر افراد باور داشته باشند که دین برای خانواده، اقتصاد، سیاست، آموزش وپروش، آداب حیات، تعیین برنامهی حیات، تعیین برنامه حیات اجتماعی در عرصه ملی و بین المللی دستورات و تعالیمی دارد باید قبول کرد که تربیت دینی کودکان امری فوق العاده ضروری است و اگر والدین بدانند که فرزندانشان مسئول چه شکستها، صدمهها و عقوبتها برای افراد جامعه می شوند در نزد خود و اجتماع از این همه بیتفاوتی و بیتوجهی نسبت به سرنوشت افراد شرمنده خواهند شد و کوشش خواهند کرد که رنگ و روح مذهب را به فرزندان القاء کنند.[۱۶۷]
معرفی عاملان تربیتی
معلم، مدیر، مستخدم مدرسه، همکلاسیها، هم مدرسهایها که تماس طفل با آنها از خانواده کمتر است. طفل به هنگام تماس با این عده در مرحله ای است که شخصیت او تکوین یافته و به طور تقریبی رنگ گرفته است. نقش سازندگی این عده در طفل بسیار است. به ویژه نقش معلم که ممکن است یافته های خانواده را از هم بگشاید و طفل را با روحیه و جهان دیگری مانوس سازد.[۱۶۸]
افراد اجتماع - از بقال و عطار و کتاب فروش و بزاز و قصاب و نانوا و…-که ارتباط کودک با آنها لحظهای و در دقایق کوتاه انجام میگیرد. در عین این که نقش این گروه در کودک اندک است؛ قابل گذشت نیست. زیرا بسیاری از فسادها و انحراف ها از این طریق در کودک رخنه پیدا میکند. و اگر در جامعهای نظامی بر این گروه حاکم نباشد و بیبند و باری وجود داشته باشد امید اصلاح و کنترل نسل کمتر است.
پلیس، پاسبان، روحانی، مسجدی،هیئتی و … که به گونه ای برای کودک جنبهی امر و نهیدهی دارند، ودر ویران کردن بنای زندگی یا سازندگی آنها تاثیر بسزا دارند. به ویژه آنها که رهبری معنوی و روحانی جامعه را عهده دارند و فرد را به طور آگاه و یا ناخودآگاه تحت تاثیر خود قرار میدهند بدین گونه که طرز زندگی و خط مشی آن ها را فرا گرفته و بر اساس آن بینش و فلسفه خاص در زندگی پیدا میکند، نظر به اهمیت و نقش اجتماع در تربیت کودک کوشش بر آن است که روابط تحت کنترل در آید و افراد مورد ارتباط ساخته و تربیت یافته باشد و گرنه ارتباطی که در آن ویرانی و تباهی در آفرینندگی فرد باشد عدمش به ز وجود.[۱۶۹]
اهمیت تعلیم و تربیت در مدرسه
محیطی که افراد در آن زندگانی میکنند دارای تعقید و پیچیدگی و اشکالاتی است و مواد علمی به قدری به هم پیوسته است که تحصیل و فراگرفتن آنها بدون وجود مدرسه ناهموار است. مدرسه میخواهد این مواد را ساده نموده و تحصیل آنها را آسان نماید. مدرسه برای آسان و روان کردن مواد علمی از دو وسیله استفاده میکند: وسیلهی اول انتخاب و گزین کردن موادی که با افق و سطح فکری کودک متناسب است و در ضمن موادی که فهم آن دشوار است از برنامه حذف می کند. وسیلهی دوم تهیه موادی است که نوآموزان را از آسان به مشکل، و از معلوم به مجهول، و از مدرکات حسی به مدرکات عقلی منتقل میسازد. و به این نحو مدرسه میتواند وظیفهای را ایفا کند که سایر مؤسسات اجتماعی از انجام آن ناتوانند.[۱۷۰]