عبادت خداوند به این معنی است که خود را تسلیم حق کرده و از او اطاعت نماییم، کسی که خدا را میپرستد با تمام وجود از او تبعیت کرده و در مسیر خداشناسی حرکت میکند.
زمانی که میگوییم تنها خداوند قابل پرستش است و انسان باید خود را تسلیم او بنماید امور اساسی دیگری نیز مطرح میشود.
خداوند مظهر حکمت و عدل و نیکی است. انسانی که خدا را عبادت میکند و در مسیر توحید گام برمیدارد در حقیقت در جریانی شرکت میکند که در آن عدالتخواهی، تقوا و از خودگذشتگی جریان دارد.
خداپرستی یعنی در نظام توحیدی حرکت کردن است. آنکه در برابر خداوند تسلیم شود و بندگی او را بپذیرد والاترین انگیزههای انسان بودن را بر وجود خود حاکم ساخته است.
خداشناسی نه تنها باعث کمال و رشد انسانها میباشند بلکه جلوی انحرافات فرد و جمع را نیز میگیرد.
انسانی که پیوند خود را با معبودش استوار کند از خودخواهیها، هوی و هوس و تمایلات بیارزش خود را رهانده و تسلیم حضرت حق گردیده است و از شر طاغوتها و نفوذ قدرتهای اهریمنی آزاد گشته است.[۸۵]
پرستش پروردگار یعنی قدم نهادن در مسیر توحید، مسیری دائمی و مطمئن مسیری که تا ابدیت ادامه دارد و چنین مسیری رشد فرد و جمع را تضمین میکند و در آن ارزشهای اساسی تثبیت میگردد و عدالت و ایثار در آن تحقق مییابد و فرد به سعادت ابدی و ملاقات با معبودش نائل میگردد.
ب) تقوا
تقوا به معنای حفظ و نگهداری است. وقتی این کلمه را در زمینه تربیتی انسان بکار ببریم به معنای حفظ خود و تسلط بر خود و اینکه اخلاق و رفتار خود را در مسیر عقلانی سوق بدهیم.
هدف در تعلیم و تربیت انسان این است که خود را طوری تربیت کنند که ادارهکننده خود باشد و بتواند هواهای نفسانی خود را تحت کنترل درآورد و آنچه شایسته یک انسان است را انجام دهد.
مرحوم آیتالله مطهری در کتاب «ده گفتار»، تقوا را این چنین معنا میکند:
تقوی در عرف شرع یعنی نگهداری نفس از آنچه انسان را بر گناه میکشاند به اینکه ممنوعات و محرمات را ترک کند.
در دنباله همین بحث میگوید: بنابراین تقوی به معنای عام کلمه، لازمه زندگی هر فردی است که میخواهد انسان باشد و تحت فرمان عقل زندگی کند و از اصول معین پیروی نماید.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
درباره تقوای دینی چنین آمده است: تقوای دینی و الهی یعنی اینکه انسان آنچه را که از نظر دین خطا و گناه به شمار میآید انجام ندهد و در مقابل آنها خود را حفظ کرده و مرتکب آنها نگردد.
به طور کلی میتوان گفت: تقوا به معنای تسلط بر تمایلات خود و تحت نظر گرفتن اعمال و رفتار خویشتن میباشد و در حقیقت هدف تعلیم و تربیت پرورش شخصیتی است که بتواند بر خود تسلط داشته و تمایلات خود را تحت کنترل درآورده و طبق معیارهای منطقی و عقلی عمل نماید.
مبانی اسلامی در زمینه تربیت و اخلاق، حاکمیت عقل را تأیید میکند. پس میتوان گفت تقوای اسلامی تأییدکننده تقوا، بطور کلی است، از سوی دیگر تقوایی که از نظام توحیدی گرفته شده محکمتر از تقوای عادی میباشد.[۸۶]
پ) تعلیم حکمت
جامعیت نظام تربیتی اسلام و ارتباط جنبههای مختلف در این نظام باعث تداخل پیدا کردن موضوعات و تکرار آنها میشود.
نظام تربیتی اسلام تمام جنبههای حیات انسانی را در برمیگیرد. پس وقتی از مکتب اسلام یا ویژگیهای اسلام سخن میگوییم باید جنبههای عقلانی، اجتماعی، پویایی و انقلابی این مکتب را مورد بحث قرار دهیم.
در قرآن در بحث تعلیم، حکمت آمده است:
«رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَیُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنتَ العَزِیزُ الحَکِیمُ».[۸۷]
«پروردگارا، از میان آنان رسولی برانگیز که بر آنها، آیات نور تلاوت کند و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد و آنان را از نادانی و آلودگی پاک گرداند، تویی که قادر و حکیم هستی».
در این آیه بر روی تزکیه و تعلیم حکمت تأیید شده است. اسلام علم و حکمت را مهم تلقی کرده و تعلیم حکمت را وظیفه انبیاء دانسته و وظیفه انسانها را تلاش برای یادگیری علم و دانش معرفی کرده است.[۸۸]
ث) پرورش روح عدالتخواهی
از ارکان اصلی در حیات انسانها وجود عدالت است. در جامعهای که ظلم و بیعدالتی حاکم باشد، انسانیت در آن جامعه بیمعناست، اما برعکس در جامعهای که عدل الهی باشد در آن جا کار و کوشش اساس حاکمیت است. در چنین جامعهای بهرهکشی از انسانها نوعی گناه محسوب میشود. رسالت انبیاء اقامه عدل در جامعه است. همانطور که از آیه ۲۵ سوره حدید برمیآید که:
«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ».[۸۹]
«ما پیامبران را با دلایل فرستادیم و بر ایشان کتاب و میزان عدل را نازل کردیم تا مردم به عدالت ترغیب شوند».
خداوند در قرآن آورده است که خود پاسدار عدل است.
«شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِکَهُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمَاً بِالْقِسْطِ».[۹۰]
«خداوند به یگانگی خود شهادت میدهد و ملائکه و دانشمندان نیز به یگانگی او شهادت میدهند، خدا پاسدار عدل است».
یک رهبر دینی بایست عادل باشد و زمامداران مسلمان نیز باید عادل باشند و باید هر مسلمانی در ارتباط با دیگران عدالت را رعایت کند. یک مربی نیز باید شخصاً عادل باشد و روح عدالتخواهی را در بین کودکان رسوخ دهد. پدر و مادر هم باید در رابطه با دیگران و خصوصاً در رابطه با کودکانشان عدالت را رعایت نمایند. برای اینکه کودکان معنای عدالت را درک کنند پدر و مادر و مربی میبایست آنها را در شرایط عینی قرار دهند و به آنها کمک کنند تا شخصاً رابطه عادلانه با دیگران و آثار آن را ببینند و به تدریج ضمن درک مفهوم عدالت، رفتار خود را با موازین عدل تطبیق دهند.[۹۱]
ج) تکامل انسان
در مکتب اسلامی، انسان مقام والایی دارد در آیه ۷۰ سوره اسراء آمده است:
«وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً».
«ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنها را بر خشکی و دریا مسلط ساختیم و از هر غذای پاکیزه آنها را روزی دادیم و ایشان را بر بسیاری از مخلوقات خود برتری و فضیلت بخشیدیم».[۹۲]
چ) استقلال فرد
مکتب اسلام خواهان این است که انسان به صورت مستقل بار آید. یک انسان مسلمان زمانی که به سن بلوغ میرسد و میتواند بد و خوب را از هم تشخیص دهد باید از طریق تعقل و استدلال اصول دین را بررسی کند.
در بین سایر مذاهب و مسلکهای اجتماعی به کمتر مذهبی برمیخوریم که از پیروان خود بخواهند اصول و مبانی مکتبشان را از طریق تعقل بررسی کرده و از طریق تعقل اصول آن مکتب را بپذیرند.
در قرآن آمده است:
«بَلِ الْإِنسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ».[۹۳]
«بلکه انسان بر کار خود بصیرت دارد».
پس خداوند قدرت تعقل و بصیرت را بر انسان ارزانی داشته تا بوسیله آن حقایق صحیح را از غلط بازشناسد و به انجام امور صحیح بپردازد و هر انسانی با توجه به عملی که انجام میدهد وضع خود را مشخص می کند.
«کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَهٌ».[۹۴]
«وضع هر فردی در گرو عملی است که انجام داده است».[۹۵]
از نظر دین اسلام، انسانها مسئول اعمال خود میباشند. انسان نه گنهکار به دنیا آمده و نه هیچ کس غیر از خداوند قادر است گناهان او را ببخشد.
پیروان حضرت مسیح u بر این اعتقادند که: انسانها طبعاً گنهکارند و با گناه آفریده شدهاند و حضرت عیسی u آمرزش گناهان پیروانش را تضمین کرده است پس او نجاتبخش انسانها میباشد اما ما مسلمانان میدانیم بهره هر فرد نتیجه و حاصل کار اوست.
«وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى».[۹۶]
«انسان حاصل کوشش خود را به دست میآورد».
پس هر فردی خود مسئول اعمال و رفتار خویشتن است و هیچ کس بار گناه دیگری را برعهده نمیگیرد. البته ناگفته نماند که انسانها تنها مسئول اعمال فردی خود نیستند بلکه گاهی انسانها مسئولیتهای جمعی نیز دارند.
همانطور که از سخن گهربار پیامبر اکرم e برمیآید که:
«کُلَّکُم راعٍ وَ کُلکُم مَسئولٍ عَنْ رَعْیَتِهِم».