و علومَ المنطقِ. و لتفهّم ما فیه مِن نظامِ و تشریعِ وجدتُ
علومَ الشرعِ و الفقهِ. . .(شراره ؛ ۱۶۴:۱۹۶۵-۱۶۵)
برای چه زبان عربی زنده و جاودان ماند؟
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
چه کسی بیدار کنندهی قوم عرب و موجب تکامل این تمدن قومی گشت؟
او جوانی بود که دیروز قصد تجارت در قبیلهی قریش را نمود،
او امروز محمد پیامبر عربی و رسول مسلمانان است.
اما منبع این تمدن همان قرآن است.
در حقیقت قرآن با سرعتی گسترش یافت که هیچ کتابی قبل یا بعد از آن با این سرعت پیروز نشد
انتشار تعالیم آن صرفاً به ملتی که در بین آنها نازل شد مختص نگردید. . .
در حقیقت قرآن دین عربی و دولت عربی و احکام عربی را پدید آورد، و آداب عربی همگی به شکل یک ملت واحد در آمدند که حتی ملتهایی را که زبانشان عربی نبود را به هم پیوند داد. اینچنین است که جماعتی از مورخین گفتهاند: براستی که تمدن عرب همان تمدن اسلام بود.
و قرآن منبع همه علوم است که مسلمانان به وسیله آن به اوج تمدنشان رسیدند. پس به خاطر تفسیر آیات قرآن بود که علم کلام و منطق شکل گرفت. تا آنچه که از مسائل شرعی و علم فقه در آن است فهمیده شود.
باز در ادامه همین مقاله میگوید در حقیقت علوم دیگر مثل جغرافیا علم صرف و نحو و ستاره شناسی و علوم ریاضی نیز همگی در پی دین مبین اسلام بوجود آمدند مثلا علم جغرافیا از زمانی شکل گرفت که افراد متعددی از سرزمینهای دور برای زیارت کعبه میآمدند و در این مسیر سفرنامهها و تجربیات و مشاهدات خود را مینوشتند و باز میگوید که علم نجوم و ریاضیات نیز به دنبال تعیین وقت برای نماز و محاسبات مربوط به روزه بود که بوجود آمدند. و بدین صورت به مقاله خود ادامه میدهد و شکوه اسلام را با بیانی علمی به اثبات میرساند و جرقههای اولیه کلیه پیشرفتهای جوامع بشری را مدیون دین مبین اسلام میداند.(همان:۱۶۴-۱۶۵)
بخش سوم
بررسی و مقایسه تکثرگرایی دینی در آثار و اندیشهی میزیاده و جبران
۵-۳-۱٫ عقاید دینی جبران و می
این دو ادیب گرانقدر هر دو پیرو آیین مقدس مسیحیت میباشند. در حقیقت هر کدام از آنها در یک خانواده مسیحی متولد شدهاند . همانطور یکه در بررسی اندیشه تکثرگرایی دینی این دو ادیب مشاهده شد هر دو دارای اندیشهی تکثرگرایی بودهاند . اما با مطالعات بر آمده از آثار و اندیشهی هر دوی آنها اینگونه بر میآید که اندیشه تکثرگرایی جبران بسیار پررنگ تر از میزیاده میباشد این در حالیست که اندیشهی تکثرگرایی می،واقع بینانه تر از جبران است، شاید دلیلش این باشد جبران دور از وطن بوده و در سرزمینی زندگی میکرده که در آن پیروان ادیان و مذاهب و ملیتهایی گوناگونی میزیستهاند اما میدر سرزمینهای عرب زندگی میکرده و شمولیت و گوناگونی ادیان و مذاهب و قومیتهای کمتری را لمس نموده در حالیکه جبران به دلیل زندگی در آمریکا و برخورد با ادیان و مذاهب و ملیتهایی مختلف دنیا به اندیشهی تکثرگرایی فرا واقعی سوق داه شده. اما این را نباید از نظر دور نگاه داشت که هر کدام از آنها علاقمند به حضرت محمد(ص) و دین مبین اسلام بودهاند و در حقیقت به دین اسلام ایمان آوردهاند و از تعالیم ارزشمند اسلام ناب بی بهره نماندهاند .
جبران اینگونه احساس خود را نسبت به پیامبر و دین اسلام بیان میکند:«أنا مسیحی و لی فخر بذلک و لکننی اهوی النّبیّ العربی و أکبر اسمه و أحب مجد الإسلام و زواله »(جبران؛۱۳۸۴: ۹)
مسیحی ام و به آن افتخار میکنم، اما به پیامبر عربی عشق میورزم و نامش را ارج مینهم، عظمت اسلام را دوست میدارم و از نابودی و زوال آن بیمناکم.
همچنین در گفتار این دو ادیب به وضوح مشهود است که هر دو به رد باورهای مسیحیان از اقانیم ثلاثه میپردازند.
جبران میگوید « قل لا إله الله و کن مسیحا » و باز در ادامه میگوید «قل الله أکبر و قل لا شیءَ إلا الله»
می نیز بر یکتا پرستی خود چنین گواهی میدهد:« اُمن بالهِ واحدِ نعم یا الهی اُمِنُ بأنَّک واحدا لا إلهَ إلا أنتَ، إنک أنتَ خلَقتَنا».
۵-۳-۲٫ حقیقت نماز از دیدگاه جبران و مَی
جبران در مقاله کلنا یصلی به زیبایی به توصیف نماز میپردازد و با وصفی ادیبانه میگوید
کّلنا یُصلِّی، ولکن بعضَنا بِقصدٍ وَ معرفهٍ وَ بعضَنا یصلِّی بِدونَ قصدِ و بِدونَ معرفهِ، فالقَبُ البشرِ یَخفقُ صامتاً أمامَ الانهایهِ القدیسهِ و یَخفِقُ امامَها منشداً، فَالسواقِی، تسیرُ نحوَ الشاطِی. . .
الصلاهُ فِی ملتی کلُّ رغبه فِی البقاءِ و کلُّ شوقِ إلی الحیاهِ و کلُّ عزمٍ محدودٌ ینزعُ إلی عزمِ غیرَ محدودِ، فما أول صرخه تخرجُ مِن صدرِ الطفلِ سوی صلاهِ الغیوبهِ فِی مسمعِ الیقظهِ. . . .
الصلاهُ فِی عقیدتی املٌ عذبٌ فِی حشاشهِ المزارعِ الذّی یودعُ الأرضِ بذورهِ قائلاً فِی سرهِ: بسم اللهِ الاتکالِ عَلَی اللهِ».
وَ الصلاهُ واجبٌ لذیذٌ فِی عاقلهِ الراعِی الّذی الراعی الذّی یقودُ قطیعهإلی المروجِ الخضراءِ، و هی عملٌ مستطابٌ فِی روحِ الحائک الّذی یَجِلسُ الینوله متمثلاً: قماشه رداء لصبیهِ جمیلهِ، أو عاقلاً لِعجوزِ تتقی بهِ البرد و الزمهریر. . .(انطوان القوال؛۱۰۵:۱۹۹۴)
می گوید:« ما همگی نماز میخوانیم اما برخی از ما از روی شناخت به دعا و نیایش میپردازیم و برخی دیگر بدون آگاهی قلب آدمی در برابر بی نهایت مقدس به آرامی میتپد و به نغمه سرایی میپردازد. همچون جویباران که به سوی ساحل در حرکتند نماز و نیایش در اعتقاد من میل به جاودانگی است ؛ اشتیاق به زندگی اراده ایست محدود که به اراده نامحدود گرایش دارد. اولین فریادی که از سینهی کودک بیرون میآید همان نیاش غیب به گوش هوشیاری است ». نماز و نیایش در مزارع و باغها نیز جریان دارد: نماز در اعتقاد من همان آرزوی شیرینی است در مزارع که زمین بذرش را اینگونه در باطنش به ودیعت میگذارد « به ناخدا و توکل بر خدا ».
نماز تکلیفی است لذیذ در اندیشهی چوپان که گوسفندان را به چراگاه سر سبز میبرد؛ در شریعت من آن است که آدمی متحیر در برابر سپیده و مبهوت هنگام چاشتگاه جادو شده در صبح میایستد. . .
الأزهارُ تصلِّی قبلَ أن ینهَها الربیعُ مِن رقادِها و الأشجارُ تصلّی و الخریفُ ینثرُ أوراقُها الصفراءُ عَلَی أدیمِ الأرضِ. . . و تصلّی الأشجارُ بلهفه عندَنا یُحاوِلُ الشتاء تکفین منازعها بِثلوجهِ
الطیر یصلّی قبل التغرید و بعده، الحیوان یصلی ساعیاً إلی القوت و یصلی ملتجئاً الی المغاور. . .
گلها نیز به نیایش میپردازند قبل از آن که بهار آنها را از خواب بیدار کند. درختان نیز به نیایش میپردازند وقتی که پاییز برگهای زردشان را بر روی زمین میپراکند.پرندگان قبل و بعد آواز خواندن و حیوانات هنگام تلاش برای غذا و روی آوردن به پناهگاه به نیایش مشغولند. . .
لیست الصلاهُ وظیفهً مِن وضائفِ المتمذهبینَ، لیست بِتلک الآیاتِ القدیمهِ المبرتبهِ الّتی یَستظهرها الناسَ وَ یکَرِّرونها متوهمینَ انّهم یُصلّونَ بِواسطِها عَلَی عطفِ اللهِ وَ برکاتِهِ بل هی حالهٌ باطنیهٌ روحیهٌ فِی الانسانِ، بل حالهٌ وضعیهٌ حفیهٌ، فِی الطبیعهِ نفسها، فما ندعوه قصداً و محجهً فِی البشریهِ، او نحوَ و غرضاً فِی الطبیعهِ، او قدراً محتوماً فِی الحیاهِ، لیسَ بِأکثرِ مِن الصلاهِ عامهٌ شاملی عمیقه علویه کائنه فی الزراتِ کیانها فی الشموسِ، ملازمه للهبولی ملازمتها للعقل العام.
و لا تبدأ الصلاهُ بِما تبثه الشفاءُ و لا تنتهی بما تتعنی بِهِ الحناجر، فلقد کانت الصلاهُ و هی باقیهٌ فِی کلِ عاطفهِ مِن عواطفِنا الأولیهِ فِی کلِّ ساعهٍ مِن ساعاتِ ایامِنا ولیالینا کلُنا یصلّی، و کلُّ ما فِی الأ رضِ یصلّی، لأن کلَ ما فِی الأرضِ یصلّی، لأنّ کلَ ما فِی الأرضِ مِن اللهِ وللهِ. واللهِ یصلّی عَلَی ذاتِهِ، و یسلمُ کیانَه علَی کیانِه.( همان؛۱۰۶-۱۰۷)
اما این نماز امری دشوار و تکلیفی اجباری نیست که از روی اجبار و اکراه صورت گیرد و تکلیفی از تکلیف دینداران نیست و آن آیات خشک و و یکنواختی نیست که آدمیان اظهار میکنند و تکرار مینمایند به این هدف که به واسطهی آن به لطف و برکات خداوند دست مییابند ؛ بلکه حالتی است باطنی و معنوی در درون انسان. این چنین نماز آغاز و پایان ویژه خود را دارد. «آغاز آنچنان نیست که لبها واژگانی را بر لب جاری سازند و پایان آن نیز واژگانی نیست که از حنجره بیرون آید، بلکه نماز و نیایش همچنان در هر عاطفه از عواطف نخستین مان و در هر لحظهای از لحظههای روز وشب جاری است »این بدان علت است که « همه ما در حال نیایش هستیم و هر آنجه که در زمین است در حال نیایش است، چون هر آنچه که در زمین است از خدا و برای خداست ».
این نماز و نیایشی که بدان اعتقاد دارد تنها خاص بند گان نیست بلکه خداوند نیز بدان میپردازد: « خداوند نیز بر ذاتش نماز میگذارد و ذاتش به او سلام میفرستد ».
« می« نیز اعتقاد خود را در مورد نماز چنین بیان میدارد که:
«من نماز ماشینی یکنواخت را که عقل، اندیشه و دل را آن راهی ندارد را نیکو نمیدانم».(زیاده؛۱۹۸۲/۲:۵۴۵)
ما هو الدینُ إن لم یکن قوهً روحیهً. و ما غایهُ الإنسانِ مِن الصلاهِ سوَی الإرتفاعِ الی مصادرِهِ العلیا لیکونَ عندَها أقربَ الی الإتصالِ بِاللهِ؟ . . .(همان)
دین چیست اگر قوت و نیروی روحی در آن نباشد. و هدف انسان از نماز غیر از این نیست به سوی منبع اصلیش بالا رود تا بدین وسیله به قرب إلی الله برسد.(همان:۲۶۶ )
همچنین میگوید: «در هر دین و آیینی چیزی والاتر و زیباتر از نماز نمیشناسم. زیرا نماز روح و جان آدمی را به بالاترین درجات عروج و تلاش برای رسیدن و نزدیکی به روح بزرگ زندگی بالا میبرد. نماز زمزمه عبد با معبود سپاس مخلوق با خالق و در خواست او به نزول برکاتش میباشد. این اعتماد که در آسمان، ورای تمام نیروها و عجایب هستی، خدایی توانا وجود دارد که چیزی بدون او سپری نمیشود چه دل انگیز و با حلاوت است. تمام نعمات نزد اوست که نیازهای بشری از آن سیراب میشود، بزرگی که با توجه به او ضعف و ناتوانی انسان رنگ میبازد، وجودی که تمام موجودات را در بر میگیرد، پس سرشار از زندگی، قدرت و دگرگونی است.»(همان: ۵۴۵)
۵-۳-۳٫ تأثیر پذیری از قرآن
جبران ظاهراً قرآن و نهج البلاغه را میخوانده که از آیات قرآن در سبک و مضمون نوشته خود استفاده کرده است.(رامشینی:۱۴) در جایی میگوید:
«أنتَ اخی بِیسوعِ و موسَی و محمدٍ
أنتَ أخی بِکوارثِ خمسینَ قرناً
أنتَ بِالقیودِ الّتی جرها آباءُ نا و أجدادُنا
أنتَ أخی بِالنیرِ الثقیلِ الّذی أثقلُ عاتقنا(جبران؛۷۹:۱۹۹۴)
ای برادر سوریم، تو به واسطهی مسیح(ع) و موسی و محمد(ص) برادرم هستی. . .
و تو بواسطهی پنجاه سال گرفتاری و مصیبت برادرم هستی