زوضع در هم امروز ما مباش هراسان که چشم چرخ بسی دیده وضع درهم ایران (عارف قزوینی، ۱۳۸۱، ص ۱۲۱)
شاعر ضمن بیان نارضایتی از اوضاع ایران به قهرمانان مورد علاقه مردم (کاوه آهنگر، سام، گیو) اشاره دارد و آنها را سمبل عشق به میهن و قهرمانی در مبارزات رهایی بخش میداند که با بیان تصاویر آنها میفهماند منافع خلق را در نظر گرفته است.
او از زن به عنوان مادر در این شعر یاد میکند و رأفت و عطوفت او را متذکر میشود که همیشه حامی فرزندان است پس مادر بسیار ستودنی است.
- سلطنت نکبت
سلطنت نکبت سلطان حسین دوره شیون شد و افغان و شین
شاه ریا پیشه شهوت پرست صاحب صد صیغهئی و عقدی است
چار زن عقدی و صد صیغهئی شاهی! خرسی! بگو آخر چهئی؟
در بر زور و زرو زن، چون غلام دشمن یزدان و رسول عظام
گشت قشون منحل و جای سپاه لشکر زنهای حرم شد به راه
سیل فنا داد وطن را به باد به که کس آن عهد نیارد به یاد (عارف قزوینی، ۱۳۸۱، صص ۱۲۹- ۱۳۱)
شاعر در این شعر به نگاهی که در آن زمان به زن داشتهاند و او را وسیله لهو و لعب میدانستند اشاره دارد به اینکه پادشاهان همسران متعدد برای خود اختیار میکردند ولی در جایی زن را با توان و زر همانند میداند که میتواند مرد را مسخر خود کند او به بی کفایتی شاهان اشاره دارد او معتقد است تمام لشکریان و مردان از بین رفتهاند و باید زنان جانشین آنها شوند البته این نگاه تحقیر آمیز او متوجه مردان است ولی برای سرزنش آنها با نگاه مرد سالارانه زن را نیز تحقیر میکند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
- بیرق دشمن
چه خبر دوست زغمهای دل من دارد که زخنجر مژه دارد، دل از آهن دارد
اجنبی صاحب ایران شد و این است غمم آن یکی شاد، که املاک و زرو زن دارد
نشود دامنم آلوده، غم من این است غیر، خوش حال که گلچهره به دامن دارد
کی زبدبختی و تنهایی و فقرست آگاه آن که فرزند و زن و خانه روشن دارد (عارف قزوینی، ۱۳۸۱، ص ۱۳۳)
در این شعر شاعر زن را باعث آسایش میداند و به نوعی به زندگی مجردی خود اشاره دارد و همانطور که قرآن زن را باعث آسایش میداند او نیز به این نکته اشاره دارد در جایی دیگر اشاره او به زن تنها به معنی فراهم آمدن تمام وسایل آرامش نیست بلکه زن را روشنایی خانه میداند او معتقد است کسی که وسایل آرامشش فراهم است از حال دیگران بی خبر است. او معتقد است که خائنین به سزای عمل خود میرسند و هر وطن فروشی را سرزنش میکند پس عارف در شعر زن را ستایش میکند.
- خسرو بیگانه پرست- وکلای خائن
ای طرهات کَلَف به رخ آفتاب کن روی تو آفتاب و مه اندر نقاب کن
تیر نگاه چشم تو رستم به غمزه دوز مویت کمند گردن افراسیاب کن
آهوی جان شکار دو چشمت به گاه خشم از یک نگاه تند، دل شیر آب کن
یک مرد انقلابی از این دور انقلاب ای زن نشد چو چشم تو شهر انقلاب کن
مرد و زن قجر بود این فرقشان که هست آن مملکت خراب کن، این دل خراب کن
بر باد رفته باد هر آن مجلسی که هست خاکش وکیل خائن و دزد انتخاب کن (عارف قزوینی، ۱۳۸۱، ص ۱۳۴)
شاعر با ذکر دلاوریهای ایرانیان و با متذکر شدن نام رستم که شور و هیجان را به وجود میآورد به ستایش نیاکان میپردازد او حتی تأثیر غمزهی زنان را بیشتر از حرکت مردان میداند مردان را راکد و تسلیم در برابر اوضاع نامساعد میداند از سوی دیگر عارف معتقد است زمامداران خود باخته تنها به فکر منافع خویشند و در مقایسهای مردان را مملکت خراب کن میداند و زنان را به گونهای تصور میکند که میتوانند دلها را تحت تسلط خود در بیاورند و شاید به نوعی به بی وفایی زنانی اشاره داشته باشد که در زندگی شخصی او تأثیر بسزایی گذاشتهاند پس زن موجودی اغوا کننده است که باعث فریب میشود و شاعر به این طریق او را سرزنش میکند البته عارف واقع گرا و مادی مسلک بدین سان با پندارهای پوسیدهی دورانش که به وسیلهی قشرهای دوگانه حکومت سنتی تقویت میشد به مبارزه بر میخیزد.
- دموکرات و اعتدالی
مرا عقیده پیرار و پارسالی نیست خیال روی دمکرات و اعتدالی نیست
زمن به غیرت و ناموس و مملکت خواهی بگو خوشیم به دوریت هم ملالی نیست
ببین که خانه ایران پر است مشتی زن میا تو سر زده همسایه، خانه خالی نیست (عارف قزوینی، ۱۳۸۱، صص ۱۳۹- ۱۴۰)
در این شعر ضمن بیان اوضاع نامساعد کشور از دلاوری و جنگاوری مردمان سخن میگوید و معتقد است اگر در مملکت فقط زنان باشند قادرند با شجاعت از کشور دفاع کنند و راه ورود بیگانگان را سد خواهند کرد شاعر به این وسیله زن را مورد ستایش قرار داده است و عزت و شکوه قدیم زنان ایرانی را یادآور میشود.
- دزد ترکمن
گفتند که دزد ترکمن زد یک قافله را به راه مشهد
جز پیر زنان و زشت رویان بردند بتان و مشک مویان
مخدوم به خادمش چنین گفت بی یار چگونه شب توان خفت؟
او گفت به پاسخش که ارباب بشنو مثلی نکو در این باب
بردند چو ماه خَلخُی را «دریاب کنیز مطبخی را» (عارف قزوینی، ۱۳۸۱، ص ۱۴۵)
شاعر در این شعر به این امر اشاره دارد که اوضاع مملکت آنقدر نابسامان است که همه چیز حتی ناموس ایرانیان را به تاراج میبرند و مردان هم اعتراض نمیکنند و بی تفاوتند این به وضع آشفته زنان و سرنوشت شوم آنان اشاره دارد که فقط به عنوان کالا و وسیلهای در دست مردان هستند و به دید تحقیر به آنها نگریسته میشود.
- پدر نامه
بار آورنده شجر
بی ثمر پدر ای زندگانیت همه بین دردسر پدر
ای زآدم بهشت فروشد تو را نسب عمری فکندهای تو مرا در غم و تعب
پابست زن، اسیر طلبکار، کردیم بی علم و بی سواد و خرو خوار کردیم
جز خانه خود از همه جا بی خبر پدر نفرین به خانواده و خوان تو، نان تو
جانم به لب رسید پدر جان به جان تو آتش به خانمان و تو و آشیان تو
رفتم به کشوری که نیابم نشان تو آیم دمی که از تو نبینم اثر پدر (عارف قزوینی، ۱۳۸۱، ص ۱۵۷)
زن در این شعر تأثیر گذار، مسخ کننده است که باعث پایبندی و اسارت میشود و عارف اسیر شدن اینگونه به دست زن را دوست ندارد ولی تسلط زن بر زندگی و سالاری او را بر خانواده بیان میکند.