اگر دادگر باشدی شهریار ، از او ماند اندر جهان یادگار
چنان هم که از داد نوشین روان کجا خاک شد ، نام ماندش جوان
ج۸ب۴۸۲۸-۴۸۲۷
فردوسی در ضمن گفتار اندر توقیع نوشین روان باز هم چنین پادشاهان دادگر و بخشنده را می ستاید و می گوید :
جهان را چنین شهریاران سرند ازیرا چنین بر سران افسرند
ج۸ب۴۵۶۶
ستایش رستم در شاهنامه توسط فردوسی :
در میان پهلوانان دوره ی کیانی رستم ، شخصیتی منحصر به فرد و از دیدگاه فردوسی تبلور تمام آرزوهای قوم ایرانی است . دارای چهره ای آرمانی یزدانی ، دادگر و دادخواه که در عین همه ی هنرهای رزمی و افتخارات شگفت انگیزی که در طول عمر کسب می کند ، همواره دلی دادخواه و صلح طلب دارد که نمونه ی بارز آن در جنگ او با اسفندیار است . رستم در این نبرد تا آخرین لحظات به پند و اندرز اسفندیار می پردازد .
رستم متعلق به یک قوم و یک ملّت و یک دوره نیست . رستم آرمان تمام اقوام در تمام دوران است و این صدا را می توان در همه ی دوره های تاریخی از زبان تمام اندیشمندان و انسان های بزرگ که به آرمان خود می اندیشند و در رسیدن به آن می کوشند ، شنید که : شیرخدا و رستم دستانم آرزوست …
شخصیت پردازی رستم در شاهنامه به عنوان یک انسان آرمانی از هنرمندیهای فردوسی است . از صفات برجسته ی او ملایمت و آرامش است . به طور کلی او خوش قلب است . او انسانی است که هیبت و بزرگی و مهر و محبت را با هم دارد در میدان جنگ او را جنگاوری می بینیم که تا پای جان می ایستد و از خود دلاوریهای شگفت نشان می دهد . در بزم او را سرمست ترین می یابیم . در مقابل پادشاهی چون کاوس رفتار او لطمه ای بر آزادگی و نام بلند خود می بیند در مقابلش ایستادگی می کـند . هـمین فرد هـرگاه از بزرگــــان خطایـی سر می زند در مقابل شاه از آن ها طرفداری می کند . رستم است که باعث می شود شاه از تقصیر توس بعد از درگیری با فرود وکشته شدن او به دست سپاه ایران ، بگذرد و در این جا از بیـﮊن می خواهد گرگین را که به او از روی بی شرمی و حد خیانت نموده است و دچار بدترین مصائب نموده است ببخشاید و نیز شاه کابل را مورد عفو و بخشش قرار می دهد .
فردوسی در ستایش رستم در شاهنامه چنین داد سخن می دهد :
شگفتی به گیتی ز رستم بس است کز او داستان در دل هرکس است
سَرِمایه ی مردی و جنگ از اوست خردمندی ودانش وسنگ ازاوست
به خشکی چو پیل و به دریا نهنگ خردمند بینادل و مرد سنگ
کنون رسم کاموس پیش آوریم ز دفتر به گفتار خویش آوریم
ج۴،۱۶۱۹-۱۶۱۶
-
- جلوه های خرد ، خردمندی و دانایی در کلام فردوسی :
« سپنته مینو » به معنی خرد مقدس است . « سپنت » به معنی سود ، فایده و مقدس است. در سانسکریت « سونتَ » آمده است . « سپنتَ » و « سونتَ » هر دو از ریشه ی و بن کلمه ی آریایی «سو» می باشد . « سوا » sava که غالباً در گاتها و اوستا استعمال شده است شکل دیگری از کلمه ی «سپنت» می باشد . جزء اولی کلمه را که « سپنت » معنی کردیم . جزء دوم آن هنوز در زبان ادبی مستعمل و آن را به معنی بهشت و فردوس گفـته انـد . در خــود اوستا « مئـیـنو » ( Mainya ) آمـده اســت و بــه معنـی خـرد و روح و جوهر اسـت . « مئینو » ( Mainava ) صفت است و به معنی اندیشیدن است . در سانسکریت « مانیو » (Manya ) و در یونانی « مانتیس » ( Mantis ) و در لاتینی « ممنی » (Memini) جمله از یک اصل است و در فرس هخامنشی نیز به معنی اندیشه است .
« سپنته مینو » را می توان به « عقل مقدس » و « خرد پاک » ترجمه نمود . در گاتها یسنا ۴۷ که خود موسوم است به « سپنته مینو » در هر شش قطعه از «سپنته مینو» یا «خرد مقدس» صحبت شده است . به طوری که ابداً جای تردید نیست که آن را غیر از اهورا مزدا بدانیم . ستیزه ی خرد خبیث «انگره مینو» یا اهریمن همیشه در مقابل « سپنته مینو » یا خرد مقدس است نه در مقابل اهورا . « سپنته مینو » واسطه است میان اهورا مزدا و بندگان .( پورداوود،۱۳۷۷ : ۷۲ – ۷۰ )
« ای مزدا تویی پدر مقدس این خرد ای کسی که جهان شادمانی بخش آفریدی و پس از مشورت با منش پاک به توسط آرمتی به آن صلح و مسالمت دادی . » ( پورداوود،۱۳۷۸ : ۱۰۱ )
« ای مزدا اهورا از این بهترین نعمت هایی که به تو توسط این خرد مقدس به پیرو راستی وعده دادی آیا دروغ پرست که از اعمال خویش پیر و آک منش است برخلاف اراده ی تو از آن بهره مند تواند شد . » « آن کسی که در روز نخست به درخشیدن و نورانی گشت این بارگاه نغز اندیشید کسی است که از نیروی خرد خویش راستی بیافریند . ای مزدا اهورا که هماره یکسانی آن بارگاه مقام نیک منشانی است که تو آنان را برتری دهی » ( همان ۱۰۳ )
در روایات اسلامی آمده است که ابتدای آفرینش در آن هنگام که خداوند « خرد » را بیافریند ، به عزّت و بزرگی خویش سوگند یاد فرمود که : « خلفتی نیافریدم که در پیشگاهم از عقل محبوب تر باشد ، بدین جهت او را به کسانی عطا می کنم که دوستشان دارم چه امر و نهی دستوراتم به تشخیص و داوری عقل است و کیفر و پاداشم به حساب اوست . » ( بی نام، آستان قدس رضوی ، ۱۳۶۹ : ۹۸ )
در مکتب حیات بخش اسلام ، تقوا که نشانه ی برتری و عامل رستگاری آدمی است ، در سایه ی رشد عقلی و بلوغ فکری او به وجود می آید .
بنابراین می توان گفت فاخرترین گوهری که خداوند به آدمی عطا فرموده است و بدین تفضّل و کرامت او را از دیگر حیوانات متمایز نموده و اشرف مخلوقاتش ساخته است ، گوهر عقل و نعمت خردمندی است چه به وسیله ی آن از شکل به یقین و از جهل به علم و از کفر به ایمان و خدا می رسد .
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
در حدیثی از امام صادق (ع) آمده است که « من کان عاقلاً له دینٌ و من کان له دینٌ دخل الجنه » ( عاقل دین باور است و جزای خردمند دین دار فرجام نیک و بهشت برین است.) (همان۲۷۸)
ستایش خرد و گرایش به خردورزی را در گفتار حکیم بزرگ خراسان ناصر خسروقبادیانی بجوییم که می سراید :
هر که در پیش خردمندان به زانو نامده است با خردمندان نشاید کردنش هم زانوی
( ناصر خسرو قبادیانی ،۱۳۷۵: ۱۰۷ )
سعدی علیه الرحمه می سراید :
جز به خردمند مفرما عمل گرچه عمل کار خردمند نیست
تمیز باید و تدبیر و عقل آنگه ملک که ملک نادان سلاح جنگ خداست
(سعدی ،۱۳۷۵ :۶۵۵ )
اما کلام محکم و کامل را در باب عقل و خردمندی از زبان حکیم فرزانه ی توس بشنویم که شاهنامه را با این بیت آغاز می کند :
به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد
ج۱ب۱
تا قبل از فردوسی شاعران فارسی زبان بر مسأله خردوخردورزی بسیاراهتمام ورزیده اند. دوره ی او را می توان دوره ی تسلط خردگرایی نامید اگر چه در قرون بعد عقل در مقابل عشق جلوه ای ضعیف می یابد و حافظ عشق و رندی را در مقابل عقل مصلحت اندیش علم می کند .
اینکه فردوسی از صفات خداوند به خرد بخشی اوتأکید می کند برای اثبات این مطلب است که زندگی باید با خردورزی توأم باشد و به همین دلیل است که در سراسر این کتاب عشق به زندگی ، نیکبختی انسانها ، نفرت از جنگ موضوع سخن است و به عنوان رقیب خرد از آز ، خشم ، شتاب ، بی حوصلگی ، کفر ، غفلت ، هوا و هوس ،سبکسری ، ظلم وبسیاری از صفات ناپسند دیگر نام می بردکه همه ناشی از بی خردی است . درسراسر کتاب فردوسی خرد را موهبت نخستین می داند .در آغاز شاهنامه در باب خرد و ستایش آن چنین داد سخن می دهد:
از دیدگاه فردوسی چیزی که باعث سعادتمندی در هر دو جهان می شود ، چیزی که غم و شادی از اوست خرد است .
کنون ای خردمند ! ارج خرد بدین جایگه گفتن اندر خورد
خرد بهتر از هرچه ایزدت داد ستایش ، خرد را ، به از راه داد
خرد رهنمای و خرد دلگشای خرد دست گیرد ، به هر دو سرای
از او شادمانیّ و زاویت غم است وز اویت فزونیّ و هم زو کم است
خرد تیره و مرد روشن روان نباشد همی شادمان یک زمان
چه گفت آن سخنگوی مرد خرد که دانا ز گفتار او برخورد :
« کسی خود خرد را ندارد ز پیش دلش گردد از کرده ی خویش ریش
هوشیوار دیوانه خواند ورا همان خویش بیگانه خواند ورا »
ازویی به هر دو سرای ارجمند گسسته خرد پای دارد به بند
ج۱ب۲۴-۱۶
می توان اندیشه را حاصل زندگی
هر انسانی دانست که مولوی تعبیری گویاتر از آن دارد:
ای برادر تو همه اندیشه ای ما بقی خود استخوان و ریشه ای
فردوسی در ادامه ی ستایش خرد می گوید :
خرد چشم جان است چون بنگری تو بی چشم شادان جهان نسپری
نخست آفرینش خرد را شناس نگهبان جان است و آن سه پاس :
سه پاسِ تو چشم است و گوش و زبان کزین سه رسد نیک و بد ، بی گمان
خرد را و جان را که داند ستود ؟! وگر من ستایم ، که یارد شنود ؟!