مثبت
ابعاد بهزیستی اجتماعی
مبادله انواع اعتماد و حمایت اجتماعی
سرمایه اجتماعی و کارآمدی اجتماعی
جدول شماره ۲-۱: شاخص های بهزیستی اجتماعی با توجه به سطوح تحلیل منبع: کییز و شاپیرو،۲۰۰۴
به نظر کییز مطالعه مربوط به سلامت با بهره گرفتن از مدلهای زیستی بیشتر بر وجه خصوصی از سلامت تاکید دارند، ولی افراد در درون ساختارهای اجتماعی[۲۸۴] و ارتباطات قرار دارند و کیفیت زندگی و عملکرد خوب در زندگی بیش از سلامت روانی است و تکالیف و چالشهای اجتماعی[۲۸۵] نیز تعیین کننده هستند (کییز و شاپیرو، ۲۰۰۴)
به اعتقاد کییز و شاپیرو (۲۰۰۴) آنچه بیشتر به زندگی غنا و معنا میبخشد، ارتباط با خویشاوندان، روابط و تجارب مشترک است. بنابراین آنان به توانایی فرد در تعامل موثر با دیگران و اجتماع به منظور ایجاد روابط ارضاکننده شخصی و به انجام رساندن نقشهای اجتماعی، عنوان بهزیستی اجتماعی را میدهند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
وی در سطح تحلیل فردی مدل پنج عاملی[۲۸۶] خویش را مطرح می کند که در آن پنج عامل انسجام[۲۸۷]، پذیرش[۲۸۸]، شکوفایی[۲۸۹]، مشارکت[۲۹۰] و انطباق[۲۹۱] اجتماعی شاخص های سلامت را تشکیل می دهند (کییز و شاپیرو، ۲۰۰۴؛ به نقل ازسام آرام، ۱۳۸۸).
۲-۳-۱- شکوفایی اجتماعی[۲۹۲]: منظور این است که جامعه به شکل مثبت در حال رشد است. فکر کردن به اینکه جامعه پتانسیل رشد به شکل مثبت را خواهد داشت و می تواند این توانمندی را به شکل بالفعل در آورد. «شکوفایی اجتماعی عبارت از ارزیابی توان بالقوه مسیر تکامل اجتماع است و باور به اینکه اجتماع در حال یک تکامل تدریجی است و توانمندیهای بالقوهای برای تحول مثبت دارد که از طریق نهادهای اجتماعی و شهروندان شناسایی می شود. افراد سالم در مورد شرایط آینده جامعه امیدوار و قادر به شناسایی نیروهای جمعی هستند و معتقدند که خود و سایر افراد از این نیروها و تکامل اجتماع سود می برند.» بر این اساس شهروندی که در جامعه از این رشد برخوردار باشد، باور دارد که خود سازنده سرنوشت خویش و دیگران هست. پس خود را در حال تحول مستمر و دارای نیروهای بالقوه میداند که تلاش می کند تا این نیروها را شکوفا سازد. بنابراین افرادی که واجد این سطح مطلوب از بعد بهزیستی اجتماعی هستند به وضعیت کنونی و آینده امیدوارترند و معتقد بر این هستند که دنیا به مکانی بهتر برای همه افراد تبدیل خواهد شد (عبدالله تبار و همکاران، ۱۳۸۸).
شکوفایی اجتماعی، ایدههای رشد و پیشرفت را به تصویر می کشد. دانستن و اعتقاد داشتن به اینکه جامعه به شکل مثبتی در حال رشد است. فکر کردن به اینکه جامعه پتانسیل رشد به شکل مثبت را دارد. این تفکر که جامعه پتانسیل خود را به شکل واقعی درمیآورد و بالفعل میکند. شکوفایی اجتماعی یعنی باور به این که اجتماع سرنوشت خویش را در دست دارد و به مدد توان بالقوه اش مسیر تکاملی خود را کنترل می کند (همان).
۲-۳-۲- همبستگی( انسجام) اجتماعی[۲۹۳]: درک کیفیت، سازماندهی و عملکرد دنیای اجتماعی در این بعد مورد نظر است. شهروند سالم از نظر اجتماعی سعی می کند تا در مورد دنیای اطراف خود اطلاعات بیشتری داشته باشد، تا خود را بتواند با دیگران که همان جامعه و خارج از او هستند تطبیق دهد، در این بعد «اعتقاد به اینکه اجتماع قابل فهم، منطقی و قابل پیش بینی است. افرادی که از نظر اجتماعی سالم اند نه تنها درباره نوع جهانی که در آن زندگی می کنند، بلکه همچنین راجع به آنچه اطرافشان رخ میدهد علاقمند بوده و احساس می کنند قادر به فهم وقایع اطرافشان هستند. این مفهوم در مقابل بیمعنایی در زندگی است و در حقیقت درکی که فرد نسبت به کیفیت، سازمان دهی و اداره دنیای اجتماعی اطراف خود دارد» (کییز و شاپیرو، ۲۰۰۴؛ به نقل ازسام آرام، ۱۳۸۸).
انسجام اجتماعی قابل قیاس با بیمفهوم بودن در زندگی است و شامل ارزیابی که قابل تشخیص، قابل حس و قابل پیش بینی است. از لحاظ روانشناسی، افراد سالم تر، زندگی شخصی خود را با بامعنا و منسجم میبینند. انسجام شخصی ممکن است علامت سلامتی باشد. به عبارتی افرادی که تلاش منسجمی برای حفظ انسجام دارند با حوادث غیر قابل پیش بینی و آسیب زا روبه رو میشوند. اعتقاد به اینکه اجتماع قابل فهم، منطقی و قابل پیشبینی است. دانستن و علاقهمند بودن به جامعه و مفاهیم مربوط به آن. افراد سالم و اجتماعی در مقابل دسیسههای اجتماع مراقب هستند و احساس می کنند که می توانند آنچه که در اطرافشان رخ میدهد را بفهمند (کییز و شاپیرو، ۲۰۰۴؛ به نقل ازسام آرام، ۱۳۸۸).
۲-۳-۳- پذیرش اجتماعی[۲۹۴]: این بعد از بهزیستی اجتماعی اشاره به این می کند که پذیرش دیگران نسخه اجتماعی پذیرش خود میباشد. در واقع «افرادی که نگرش مثبتی به شخصیت خود دارند و جنبه های خوب و بد زندگی را توامان میپذیرند افراد دارای سلامت روانی و اجتماعی هستند. منظور از پذیرش اجتماعی درک فرد از جامعه با توجه به خصوصیات سایر افراد است. پذیرش اجتماعی شامل پذیرش دیگران، اعتماد به خوب بودن ذاتی دیگران و نگاه مثبت به ماهیت انسانهاست که همگی آنها باعث می شود فرد در کنار سایر اعضای جامعه انسانی احساس راحتی کند. کسانی که دیگران را می پذیرند به این درک رسیده اند که افراد به طور کلی سازنده هستند. همانگونه که سلامت روانی شامل پذیرش خود می شود، پذیرش دیگران نیز در جامعه می تواند به بهزیستی اجتماعی بیانجامد» (هزارجریبی، ۱۳۹۱).
پذیرش اجتماعی ساختار اجتماعی است که از طریق شخصیت افراد دیگر به عنوان یک مقوله کلی در نظر گرفته می شود افرادی که اعتماد به پذیرش اجتماعی دیگران نشان می دهند تصور می کنند که افراد دیگر مهربان هستند و اعتقاد دارند که افراد میتوانند کوشا و ماهر باشند، از لحاظ اجتماعی، پذیرش افراد، نظریه های مطلوبی را در مورد ماهیت انسان و احساس آرامش با دیگران را ارائه می دهد. پذیرش اجتماعی، قیاس اجتماعی پذیرش شخصی میباشد، به عبارتی افرادی که احساس خوبی در مورد شخصیتشان دارند و مفاهیم خوب و بد به زندگی را میپذیرند، سلامت ذهنی خوبی را نشان می دهند. بنابراین پذیرش اجتماعی دیگران ممکن است همتای اجتماعی با پذیرش خود باشد (سیگرت[۲۹۵]، ۲۰۰۵).
داشتن گرایشهای مثبت نسبت به افراد، تصدیق کردن دیگران و به طور کلی پذیرفتن افراد علیرغم برخی رفتار سردرگمکننده و پیچیده آنها. پذیرش اجتماعی مصداق اجتماعی از پذیرش خود (یکی از ابعاد سلامت روان ) است. در پذیرش خود فرد نگرش مثبت و احساس خوبی در مورد خودش و زندگی گذشته دارد و با وجود ضعفها و ناتوانیهایی که دارد همه جنبه های خود را میپذیرد . در پذیرش اجتماعی فرد اجتماع و مردم آن را با همه نقصها و جنبه های مثبت و منفی باور دارد و میپذیرد(همان).
۲-۳-۴- مشارکت (سهم) اجتماعی[۲۹۶]: در مشارکت اجتماعی افراد احساس می کنند که چیزی با ارزشی برای عرضه به اجتماع دارند، شهروندان تصور می کنند که در فعالیت روزمره شان به واسطه اجتماع با ارزش شمرده می شود. مطالعات نشان دادهاند که مشارکت اجتماعی پایین و فقدان حمایت اجتماعی اثرات منفی روی سلامت افراد دارد (هرزونک[۲۹۷]، ۲۰۰۲).
بر این اساس مشارکت اجتماعی باوری است که طبق آن فرد خود را عضوی حیاتی از اجتماع می داند و این افراد تلاش می کنند که احساس دوست داشته شدن را داشته باشند و در دنیایی که صرفاً به دلیل انسان بودن برای آنها ارزش قائل است سهیم باشند. همچنین مشارکت اجتماعی می تواند بیانگر ارزیابی فرد از ارزش اجتماعی خود باشد. از بعد بهزیستی اجتماعی این شاخص عبارت از «این احساسی که افراد چیزهای با ارزشی برای ارائه به جامعه دارند. این تفکر که فعالیتهای روزمره آنها به وسیله جامعه ارزش دهی می شود. در حقیقت مشارکت اجتماعی باوری است که طبق آن افراد خود را عضو حیاتی اجتماع می داند و فکر می کند چیز ارزشمند برای عرضه دنیا دارد. این افراد تلاش می کنند تا در دنیای که صرفاً به دلیل انسان بودن برای آنان ارزش قائل است سهیم باشند». مشارکت اجتماعی همچنین شبیه به مفاهیم مسئولیت پذیری و خودکارآمدی به صورت توأمان است و فرد خودکار می تواند رفتارهای معینی را انجام داده و مقاصد خاصی را به اتمام برساند و مسئولیت اجتماعی یعنی ایجاد تعهدات شخصی در ارتباط با اجتماع (کییز و شاپیرو، ۲۰۰۴؛ به نقل ازسام آرام، ۱۳۸۸).
مشارکت اجتماعی، ارزیابی ارزش اجتماعی شخص است. این مشارکت شامل این باور است که شخص عضو اصلی جامعه است، و برای دنیای خودش ارزش قایل است. مشارکت اجتماعی، مفاهیم کارآمدی و مسئولیت پذیری را نشان میدهد. خود کار آمدی باوری است که شخص می تواند رفتارهای خاصی را انجام دهد و می تواند به اهداف خاصی برسد مسئولیت پذیری اجتماعی[۲۹۸]، شناخت وظایف شخصی است که برای اجتماع فایده دارد. مشارکت اجتماعی منعکس می کند که به چه میزان افراد احساس می کنند که آنها در جهان ارزشمند هستند. وچه مقدار برای جامعه مفید هستند (توسلی،۱۳۸۲).
طبق نظر هوگی و همکاران (۱۹۹۹) «مشارکت در جامعه به جوانان فرصت بسط روابط اجتماعی با افرادی غیر از خانواده و همسالان را در موقعیتهای مختلف اجتماعی میدهد و به آنها کمک می کند تا یک درک درست نسبت به خود و دیگران پیدا کنند و از این طریق هویت اجتماعی خود را تقویت نمایند» (سیکاگنانی[۲۹۹] و همکاران،۲۰۰۷).
۲-۳-۵- انطباق(یکپارچگی) اجتماعی[۳۰۰]: ارزیابی یک فرد با در نظر گرفتن کیفیت همراهی او با جامعه اطرافش میباشد. «انطباق اجتماعی، ارزیابی فرد از کیفیت روابطش در جامعه و گروه های اجتماعی است. فرد سالم احساس می کند که بخشی از اجتماع است و خود را با دیگرانی که واقعیت اجتماعی را می سازند سهیم میداند (عبدالله تبار و همکاران، ۱۳۸۸). از دیدگاه دورکیم[۳۰۱] (به نقل از کییز، ۱۹۹۸) سلامت و یگانگی اجتماعی، روابط افراد را بایکدیگر از طریق هنجارها منعکس می کند. در واقع احساس تعلقی که بین شهروندان بوجود می آید می تواند جنبهای محوری در امر سلامت داشته باشد، لذا یکپارچگی با دیگران در محیط و جامعه اطراف میبایست حاصل تجربه مشترک شباهت با دیگران باشد. در پیوستگی اجتماعی اعتقاد به اینکه اجتماع قابل فهم، منطقی و قابل پیش بینی است، مورد اهتمام میباشد. «افرادی که از نظر اجتماعی سالماند نه تنها درباره نوع جهانی که در آن زندگی می کنند، بلکه همچنین راجع به آنچه اطرافشان رخ میدهد علاقمند بوده و احساس می کنند قادر به فهم وقایع اطرافشان هستند. این مفهوم در مقابل بی معنایی در زندگی است و در حقیقت درکی که فرد نسبت به کیفیت، سازمان دهی و اداره دنیای اجتماعی اطراف خود دارد» (کییز و شاپیرو، ۲۰۰۴؛ به نقل ازسام آرام، ۱۳۸۸).
مفاهیم بهزیستی اجتماعی مطرح شده بوسیله لارسون و کییز مفید به نظر میرسند. هر دو دامنهای از فاکتورها را پوشش می دهند و در تشکیل حوزه هایی پوششی برای بهزیستی اجتماعی در جایگاه حمایت خانوادگی اضافی موثرند. اگرچه به نظر می رسد که تعریف کاملاً دقیقی از بهزیستی اجتماعی نباشند. برای مثال کییز موضوع حمایت اجتماعی را پوشش نمیدهد در حالیکه لارسون حمایت اجتماعی را در محیط بعنوان یک عنصر اساسی در سلامت اجتماعی مطرح می کند، و در حالیکه نقش افراد را در جامعه وسیع تر در شکل مشابهی همانند کییز لحاظ نکرده است. مطالعات بسیار دیگری از شبکه های اجتماعی و حمایت اجتماعی یا سطوحی از تفکیک فردی بعنوان اصول استفاده کرده اند در حالیکه برای مشخص کردن جنبه های مهم دخیل در بهزیستی اجتماعی، ارائه تصویر کاملی ضروری است (کالاگان، ۲۰۰۸).
کِییز (۱۹۹۸) متذکر می شود که همچنین عناصر ساختمانی در زندگی یک فرد بر بهزیستی اجتماعی تاثیر دارد و بویژه بر تشکیلات اجتماعی و قدمت آن موثر است. بهزیستی اجتماعی (همچنانکه کییز تعریف کرده) به صورت طبیعی در سراسر دوره زندگی تغییر می کند و با افزایش سن بر منابع و مفاهیم فردی موثر است. در نتیجه کییز (۱۹۹۸) دریافت که یکپارچگی اجتماعی، پذیرش اجتماعی، مشارکت اجتماعی و تحقق اجتماعی همگی با افزایش سن بیشتر می شوند (کییز و شاپیرو، ۲۰۰۴؛ به نقل ازسام آرام، ۱۳۸۸).
۲-۱۴-کیفیت زندگی و بهزیستی اجتماعی
در تعریف بهزیستی اجتماعی و کیفیت زندگی، جنبه های اجتماعی اهمیت ویژه ای یافته اند. افراد خودشان متذکر میشوند که داشتن روابط اجتماعی خوب، داشتن نقش اجتماعی مناسب و انجام فعالیت های اجتماعی همگی در کیفیت زندگی شان موثر هستند (کالاگان، ۲۰۰۸).
دامنۀ وسیعی از عوامل اجتماعی و فردی وجود دارند که احتمالاً بر ایجاد بهزیستی کلی برای یک فرد سهیم بوده و مشارکت دارند. یکی از این عوامل فعالیتهای اجتماعی[۳۰۲] میباشد. فعالیت اجتماعی در زندگی بسیاری افراد نقش مهمی دارد زیرا می تواند فرصتی برای فعل و انفعال فراهم کند، در حقیقت تحقیقات نشان می دهند که فعالیت اجتماعی به صورت کاملاً انحصاری به سطوح حمایت اجتماعی ارتباط دارد. برای مثال، بررسی سلامت در انگلستان (۲۰۰۰) نشان داد که مشارکت اجتماعی در میان افراد مسن در مراکز سالمندان به میزان حمایت اجتماعی کسب شده بستگی دارند. مردانی (و نه زنانی) که احساس میکردند که سطوح حمایتی پایین تری دارند در بخش کمتری از فعالیتهای نسبت به افرادی که سطوح بالاتری را داشته اند مشارکت میکردند. مک کی و دیگران (۱۹۹۹) دریافتند که افرادی با روابط دوستانه بیشتر، سطوح بالاتری از فعالیت اجتماعی را داشته اند، اگرچه این به وضوح به محیطی که در آن زندگی میکردند و بویژه به سبکی که بر اساس آن حمایت میشدند بستگی دارد.
همچنانکه مطرح شده «فعالیتهایی مثل کلاسهای تمرینی و ورزش، نه فقط سلامتی و استقلال را سبب میشوند، بلکه همچنین افزایش فعل و انفعال اجتماعی را سبب میشوند که در نهایت به بهبود بهزیستی احساسی افراد منتهی می شود» (استاتی[۳۰۳] و همکاران، ۲۰۰۲).
فعالیتهایی در ارتباط با یک انجمن محلی، مثل داوطلب شدن، نیکوکاری و فعالیتهای مذهبی نیز در ارتباط با رضایت مندی از زندگی و بهزیستی موثر بوده اند (کالاگان، ۲۰۰۸). تحقیقات دیگر رابطه میان فعالیت و بهزیستی را با متمایز کردن فاکتورهای دیگر در روابط مورد بررسی قرار می دهند. برای مثال، ریچی[۳۰۴] و همکاران (۲۰۰۱) دریافتند که نه تمام انواع فعالیتهای مرتبط با بهزیستی، اما آنهایی که فعالیتهای منعکس کنندۀ سلامتی بوده اند، سبک زندگی مستقلی را به افراد مسن پیشنهاد می کنند که حسی از کنترل مثل تکرار ملاقات ها با دوستان (فعالیت رسمی)، کار در یک باغ، پیاده روی (فعالیت تکی)، پرستاری در خدمات مذهبی و کار در آخر هفته (فعالیت غیررسمی) را سبب می شوند.
سرانجام، وار[۳۰۵] و همکاران (۲۰۰۴) نشان دادند که فعالیت می تواند بر بهزیستی از طریق رسیدن به اهداف موثر باشد. برای مثال؛ اغلب فعالیتها با کسب اهداف فردی همراه است و کسب اهدف جزء مهمی از سلامت روحی مناسب است. در ارتباط با این امر، فعالیتها اغلب پاداشهایی را پیشنهاد می دهند. بعلاوه، فعالیت ممکن است به منافع دیگری خارج از این موارد مرتبط باشد و این نتایج ممکن است بر بهزیستی تاثیر داشته باشند.
بنابراین این طور به نظر میرسد که فعالیتهای اجتماعی تاثیر مثبتی بر بهزیستی دارند به ویژه آن دسته از فعالیتها که یک جنبۀ اجتماعی دارند. اگرچه وار و همکاران (۲۰۰۴) تذکر مهم دیگری را مطرح کردند که تاثیر بالقوه فعالیت بر بهزیستی می تواند به شکل معکوس بکار گرفته شود، مثلاً اینکه افرادی با سطوح بهزیستی بالاتر ممکن است احتمال بیشتری برای درگیری اجتماعی بیشتر و سطوح فعالیت بالاتر داشته باشند.
باید شهروندان را با این مسئله آشنا کرد که سرنوشت زندگی آنان با خانواده و جامعه ای که در آن زندگی می کنند پیوند خورده است، پس از طریق آموزشهای مستقیم و غیر مستقیم باید شهروندان را برای اینکه نقش بارز و سازندهای در زندگی خانوادگی و اجتماعی خود داشته باشند، آماده کرد که این امر به شاخص شکوفایی اجتماعی شهروندان در راستای ارتقاء بهزیستی اجتماعی کمک خواهد کرد.
همچنین تقویت خوب نگریستن و مثبت نگریست رفتارها و کردار های دیگران از نکات بارز و شاخص های اساسی بهزیستی اجتماعی است که باید در سطوح کلان شهرها و جامعه مورد اهتمام برنامه ریزان و مدیران شهری قرار گیرد. مشارکت اجتماعی شهروندان در سطح شهر و خانواده از دیگر موارد مهم بهزیستی اجتماعی است، باید سعی کرد که شهروندان را به این امر که در هر سطحی مسئولیت پذیر باشند و به تعهدات شخصی خود در هر موقعیتی پاسخگو بوده و از این طریق آنان را برای هرگونه مشارکت آماده کرد از موارد دیگر شاخص های بهزیستی اجتماعی است. تقویت هویت شهری و تعلق داشتن به شهر و سهم داشتن شهروندان در تمام عرصه های شهری و… بیانگر انسجام اجتماعی شهروندان است که نقش بارزی در بهزیستی اجتماعی خواهد داشت.
۲-۱۵- مبانی نظری رفتار شهروندی سازمانی
مطالعه رفتار افراد در محیطهای کاری از دیر باز مورد توجه اندیشمندان علوم مدیریت بوده است و با ظهور رشته رفتار سازمانی[۳۰۶] در سالهای نخست دهه ۱۹۶۰ این امر جدیت بیشتری یافت. بسیاری از مطالعات صورت گرفته سعی در تقسیم بندی رفتارها و علل بروز آنها داشته اند. مباحثی نظیر؛ ادراک[۳۰۷]، انگیزش[۳۰۸]، نگرشهای شغلی[۳۰۹] و غیره از جمله مواردی هستند که به بررسی ریشه بسیاری از رفتارهای آدمی در محیط کار می پردازند (بینستوک[۳۱۰]، ۲۰۰۳). کارآیی و توسعه هر سازمان تا حد زیادی به کاربرد صحیح نیروی انسانی بستگی دارد. در نظام بوروکراتیک تمام تلاش مدیران جهت کسب ویژگیهایی برای کارایی بیشتر با حفظ سلسله مراتب هرمی سازمان بوده است. یکی از مهمترین این خصیصه ها در هر سازمان، داشتن افرادی است که راغبند در تغییرات موفقیت آمیز سازمان، بدون وجود الزامات رسمی شغل، شرکت کنند. رفتارهایی که از انتظارات رسمی نقش فرا رفته ولی برای بقاء سازمان، مهم و حتی ضروری هستند و به عنوان رفتارهای سازمانی شهروندی[۳۱۱] (OCB) تعریف شده اند (سامچ و زاچاری[۳۱۲] ، ۲۰۰۲؛ به نقل ازپارنل[۳۱۳] ، ۲۰۰۳).
رفتار شهروندی سازمانی(OCB)، رفتاری اختیاری و فرا وظیفه ای[۳۱۴] است که در افزایش عملکرد اثربخش سازمان مؤثر است و به طور مستقیم یا غیر مستقیم بوسیله سیستم پاداش رسمی سازمان سازماندهی نمی شود (اورگان[۳۱۵]، ۱۹۹۸). رفتار شهروندی سازمانی اقداماتی را توصیف می کند که در آن کارکنان فراتر از نیازهای از پیش تعیین شده نقش خود ، عمل می کنند و این امر سبب بالا رفتن اثر بخشی سازمانی می شود ( چین[۳۱۶]، ۲۰۰۴) در تحقیقات اسامی گوناگونی مانند خودانگیزی سازمانی (جورج و بریف[۳۱۷]، ۱۹۹۲؛ به نقل از پارنل ، ۲۰۰۳)، رفتارهای سازمانی اجتماع گرا (بریف و ماتاوی[۳۱۸]، ۱۹۸۶؛ به نقل از پارنل، ۲۰۰۳ ) و رفتارهای فرانقش (وان داینی و کام[۳۱۹]، ۱۹۹۵؛ به نقل از پارنل، ۲۰۰۳) به این پدیده سازمانی داده شده است .
مفهوم رفتار شهروندی سازمانی اولین بار توسط ارگان و باتمن[۳۲۰] در سال ۱۹۸۰ میلادی به کار گرفته شد. تحقیقات اولیهای که در زمینه رفتار شهروندی سازمانی انجام گرفت بیشتر برای شناسایی مسئولیت ها و یا رفتارهایی بود که کارکنان در سازمان داشتند، اما اغلب نادیده گرفته میشدند. این رفتارها با وجود اینکه در ارزیابیهای سنتی عملکرد شغلی به طور ناقص اندازه گیری میشدند و یاحتی گاهی اوقات مورد غفلت قرار میگرفتند، اما در بهبود اثربخشی سازمانی مؤثر بودند. این اعمال که در محل کار اتفاق می افتند را اینگونه تعریف می کنند: “مجموعه ای از رفتارهای داوطلبانه و اختیاری که بخشی از وظایف رسمی فرد نیستند، اما با این وجود توسط وی انجام و باعث بهبود مؤثر وظایف و نقش های سازمان میشوند". با این تعاریف، ازانسان به عنوان شهروند سازمانی انتظار میرود بیش از الزامات نقش خود و فراتر از وظایف رسمی، در خدمت اهداف سازمان فعالیت کند. به عبارت دیگر، ساختار رفتار شهروندی سازمانی به دنبال شناسایی، اداره و ارزیابی رفتارهای فرانقش کارکنانی است که در سازمان فعالیت می کنند، و در اثر این رفتارهای آنان اثربخشی سازمانی بهبود مییابد (بینستوک، ۲۰۰۳).
«اشنیک[۳۲۱] (۱۹۹۱) معتقد است؛ رفتار شهروندی سازمانی به قصد کمک به همکاران و یا سازمان توسط افراد انجام میشود و البته در حیطه وظایف رسمی و شغلی آنان نمیباشد. ویگودا و همکاران[۳۲۲] (۲۰۰۷) معتقدند؛ رفتار شهروندی سازمانی، شامل انواعی از کمکهای غیررسمی و اختیاری میباشند که کارمند، بدون توجه به تحریمها و پاداشهای رسمی و به عنوان فردی آزاد آنها را انجام داده و یا از انجام آنها، خوداری می کند» (ابراهیم پور،۱۳۹۰).
به زغم مورمن و بلکلی[۳۲۳] (۱۹۹۵) رفتار شهروندی سازمانی، شامل رفتارهایی است که برای سازمان مفید بوده ولی به عنوان بخشی از عناصر اصلی شغل در نظر گرفته نشده است. این رفتارها اغلب از طرف کارکنان به منظور حمایت از منابع سازمانی صورت میگیرد و ممکن است به طور مستقیم نیز منافع شخص خاصی را به دنبال نداشته باشد.
«مکنزی و ژان[۳۲۴] (۱۹۹۸) رفتار شهروندی سازمانی را شامل؛ رفتارهای آگاهانه و داوطلبانهای از جانب کارمندان میدانند که به طور مستقیم سطح اثربخشی سازمانی را صرفنظر از چگونگی بهرهوری کارمندان، افزایش خواهند داد. اریک و همکاران معتقدند، رفتار شهروندی سازمانی، فعالیتهایی است که از فرد، خواسته نشده که آنها را انجام دهد ولی انجام آنها باعث حمایت از سازمان شده و به آن سود میرساند» (اریک و همکاران، ۲۰۰۸).
آلن و همکاران[۳۲۵] (۲۰۰۰) معتقدند؛ رفتار شهروندی سازمانی مجموعهای از رفتارهای سازنده و همکارانه است که نه تنها به وسیله شرح شغل تصریح نشده بلکه به طور مستقیم و یا قراردادی نیز توسط سیستم رسمی سازمانی پاداش داده نمیشود. رفتار شهروندی سازمانی به عنوان رفتار فردی که اثربخشی سازمان را به واسطه کمک به محیط اجتماعی و روانی آن ارتقاء میدهد نیز تعریف شده است (زارعی، ۱۳۸۹).
لی پین و جانسون[۳۲۶] (۲۰۰۲) رفتار شهروندی سازمانی را تحت عنوان «تمایل به تشریک مساعی و مفید بودن در محیطهای سازمانی، تعریف کردهاند» (دیگروت وبرودلی، ۲۰۰۵). کیم[۳۲۷](۲۰۰۶) رفتار شهروندی سازمانی را رفتاری فراتر از نقشهای رسمی از پیش تعیین شده توسط سازمان تعریف نموده که ذاتی بوده و پاداش آن به طور مستقیم در مجموعه ساختار پاداشهای رسمی سازمانی نمیگنجد ولی در ارتقاء اثربخشی و کارکرد موفقیتآمیز سازمان از اهمیت زیادی برخوردار است»(احمدی وخادمی،۱۳۸۹). رابینز و جاج[۳۲۸] (۲۰۰۷) معتقدند؛ رفتار شهروندی سازمانی رفتاری براساس صلاحدید شخصی است که جزو نیازمندیهای شغلی کارمند نبوده در عین حال باعث افزایش اثربخشی سازمانی در جهت ارضای منافع ذینفعان خواهد بود(سبحانی زاده،۱۳۸۹).
بطور کلی، اجزا و عناصر اصلی رفتار شهروندی سازمانی عبارتند از: رفتاری است فراتر از آن چه که برای کارکنان سازمان به طور رسمی تشریح گردیده است. رفتاری اختیاری و بر اساس اراده ی فردی است. رفتاری است که به طور مستقیم، پاداشی به دنبال نداشته و یا از طریق ساختار رسمی سازمانی، مورد قدردانی قرار نمیگیرد. رفتاری است که برای عملکرد و موفقیت عملیات سازمان، بسیار مهم است (کاسترول و همکاران، ۲۰۰۴).
پژوهشهای اولیه در خصوص سازه رفتار شهروندی سازمانی، نوع دوستی[۳۲۹] و تابعیت کلی از سازمان را رفتاری سودبخش برای سازمان تعریف کرده بودند. به علاوه تابعیت کلی از سازمان را نیز نماینگر رفتاری دانستهاند که بیشتر غیرشخصی بوده و نشان دهنده تابعیت فرد از هنجارهای سازمانی است. بنابراین رفتارهای که برای کارمند خوب تعریف شده، زمینههایی چون؛ پیروی از قوانین، مقررات و رویههای سازمانی حتی در شرایط عدم حضور کنترل کننده رسمی را شامل میشود (کاتلن، ۲۰۰۶).
۲-۱۶- دیدگاه های مختلف در مورد رفتار شهروندی سازمانی(OCB)
به رغم توجه فزاینده صاحبنظران به سازه رفتار شهروندی سازمانی، بین آنان در خصوص ابعاد مفهوم فوق اجماع نظر کامل وجود نداشته و مانند بسیاری دیگر از سازههای سازمانی، سازه رفتار شهروندی سازمانی نیز ابعادی چندگانه یافته است.
مرور ادبیات نشان می دهد که در تعریف مفهوم OCB دو رویکرد اصلی وجود دارد. اورگان و سایرمحققان متقدم در این زمینه، این نوع رفتار را تحت عنوان رفتار فرانقشی[۳۳۰] مورد ملاحظه قرار دادهاند . به گونه ای که کمکهای افراد در محیط کارفراتر از الزامات نقشی است که برای آنها تعیین شده است و بطور مستقیم و آشکار از طریق سیستم پاداش رسمی سازمان مورد تقدیر قرار نمیگیرد .
گروه دیگری از محققان همچون گراهام پیشنهاد می کنند که رفتار شهروندی سازمانی باید به صورت مجزا از عملکرد کاری، مورد ملاحظه قرار گیرد چرا که در این صورت مشکل تمایز بین عملکرد نقش وفرانقش به وجود نخواهد آمد. در دیدگاه مذکور رفتارشهروندی سازمانی باید به عنوان مفهومی جهانیکه شامل تمام رفتارهای مثبت کارکنان در درون سازمان است، مورد توجه قرار گیرد (مقیمی، ۱۳۸۴).
۲-۱۶-۱- دید گاه ارگان در رفتار شهروندی سازمانی