حکایت دوم مقاله بیست و یکم ۲۱ / ۲ ص ۳۰۱
خواجه ای هنگام جان دادن، جمعی از مردم را فرا خواند و از آنها خواست هر یک برای او کاری انجام دهند تا پس از روبرو شدن اموراتش، با آرامش بم یرد، چون می دانست چیزی از عمرش باقی نمانده با عجله و اضطراب درخواستهایش را مطرح می کرد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
دیوانه ای بر بالین او نشسته بود و این صحنه را می دید به او گفت: تو کوری، چشم نداری این مشغله ای که طی هفتاد سال، آن را ایجاد کرده ای فکر می کنی در این اندک زمان به کلی مرتفع می شود؟ نه بیهوده تلاش نکن . زود جان بده و درد سر را کم کن! در چنین عمر دراز تو چه کار کردی ای بی هنر؟ که حال بیدار شده ای.
اگر قرار است بمیری، با خنده و آرام چون شمع بمیر. این آشوب تا کی ؟ با آرامش جان بده .
اضطرار، خصوصاً در دم مرگ، طنز تلخی دارد؛ عاقبت هر انسان غافلی، قطعاً شبیه اوست. حضور دیوانه در کنار او، با نماد ذهن هشیار و روح معنوی همیشه حاضر در بین غافلین است. پس با خطاب های هجو آمیز و کوبنده، خواجه را تحقیر و البته به آرامش دعوت می کند و به او یاد آور می شود که عمر هفتاد ساله اش را در غفلت و بی خبری به سر برده است. لحن دیوانه خطاب به خواجه در این سخن جالب و گستاخانه است ( هین فرو کن پای و جای ده زود ، جان).این سخن؛ در آن شرایط از نوع “طنز کلام ی” محسوب میشود، زیرا مثل نمک بر زخم پاشیدن است؛ سخن آخر دیوانه، دعوت او به آرامش است؛ البته بوی ناامید ی از آن، به مشام می رسد، زیرا قصد دارد به او بفهماند. دیگر برای رسیدگی به کارها، خیلی دیر شده است. خواجه دارای “شخصیت نادان” و دیوانه یک” حکیم” است.
حکایت پنجم مقالهی بیست ویکم ۲۱/ ۵ ص ۳۰۲
پیش آن دیوانه شد مردی جوان ج |
گفت : دارم پیر مردی ناتوان | |
فاتحه برخوان برای آن ضعیف ج |
تا شفابخشد خداوند لطیف ج |
|
چوب را برداشت آن دیوانه زود ج |
گفت:«بیرون نه قدم، زین خانه زود! | |
انبیا و اهل گورستان ، همه ج |
منتظر بشسته اند ایشان همه ج |
|
تاکسی آن جا رود زین جایگاه | تو چرا می باز گردانی ز راه ؟» ج |
طلب دعا از دیوانه توسط مردم نشانهی احترام ویژه ای است که آنها در میان اجتماع داشتند، همه آنان را به داشتن قلب پاک و رابطه ویژه با خداوند می شناختند چون از جمله خصال دیوانگان عمدتاً بیپروا سخن گفتن و مبارزه با ظالمین و صاحب مقامان، آن هم بدون ترس است؛ این گروه مورد خشم و نفرت حکما بوده اند و معمولاًطرد می شوند.
زندانی شدن ، نگه داری شدن در بیمارستان های مخصوص ، رانده شدن به خرابه ها و گورستانها از جمله اقدامات مبارزانی و دفاعی در مقابل این جناح معترض همیشه حاضر است. چوب برداشتن دیوانه نا متعارف و عامل ایجاد موقعیت طنز است، سخن گفتن از انتظار اهل قبور جهت مردن سایر مردم نیز طنز آمیز و جالب است چون دارای آرایهی مبالغه است و این آرایه نیز در ایجاد طنز بسیار نقش عمده ای دارد. بیت آخر هم شیرینی خاصی دارد؛ جوان عاقل طالب دعا در این بیت به شخصزت نادانی مبدل می شود که در برابر دیوانه و علت کارهای او حیران می مانددیوانه می گوید تو با فاتحهای می خواهی طلب شفا کنی و او را از راه بازگردانی، این دیدگاه مثبت به مرگ قابل ستایش است که مخصوص دیوانه هاست.
حکایت ششم مقاله بیست و یکم ۲۱ و ۶ ص ۳۰۲ [ در نکوهش پادشاهان و دنیامداران]
بود بهلول از شراب عشق هست ج |
بر سر راهی مگر بر پل نشست |