- فراهم نبودن شرایط لازم در جامعه، همچون نبود زنان در پستهایی چون وزارت و غیره
- وجود برخی ویژگیهای جنسیتی زنان
- عدم تمکین کارکنان از مافوق زن
- اعتماد پایینتر از زنان نسبت به مردان در این عرصه از نظر جمعیت نمونه
به عنوان مهمترین عوامل عدم به کارگیری زنان در پست مدیریتی برشمرده شده است. (فتحی، ۱۳۸۴).
به طور کلی ماحصل این تحقیق این بود که اگر چه بسیاری از تصمیمگیران و افراد جامعه به قابلیت و توان زنان جامعه در عرصه مدیریتی واقفاند، اما به دلیل حاکم بودن «نگرش جنسیتی» در سازمانها وادارات مورد مطالعه، حتی در شرایط تخصصی برابر، برتری از آن مردان است. این امر نه به معنای ناتوانی زنان در ایجاد ارتباط است و نه به معنای بیتوجهی همکاران مرد به آنها بلکه مسلماً مردم با کسانی ارتباط برقرار میکنند که اشتراکاتی با آنها داشته باشند و چون جنسیت، عامل اول در این زمینه به شمار میاید، امکان ارتباط با مدیران زن خود به خود کاهش پیدا میکند.
با این حال همه مشکلات مدیران زن و میزان موفقیت یا عدم موفقیت آنها به این نکات محدود نمیشوند. کمبود فرصت شغلی مناسب برای مدیران زن در جامعه یکی دیگر از موضوعاتی است که زنان مدیر را با تنگنا مواجه کرده است. این وضعیت به گونهای است که در حال حاضر شمار مدیران مرد در کشور ما ۳۵ برابر مدیران زن افزایش یافته است. (فتحی، ۱۳۸۴)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۲-۷ ضرورت تغییر برخی نگرشها جهت از بین بردن سقف شیشهای در ایران
در بررسی اشتغال زنان به نکات و مسائلی برمیخوریم که در شرایط فعلی ما را دچار مخمصهای برای ارائه راهکار به زنان در مسیر زندگی سعادتمندانهتر میسازد. راه خروج از این مخمصه و تنگنا تغییر دیدگاههای تمامی اعضای جامعه نسبت به پارهای مسائل است، زیرا مادام که ما نتوانیم نگاه خود را به مسائل دگرگون سازیم، از درک موقعیت و یافتن راه حلهای کارآمد و بدیع عاجز خواهیم ماند و در دور باطل سرگردانی در بازار کار و خانه نشینی زنان باقی خواهیم ماند و نه تنها زنان از رشد و تکاملی که استحقاق آن را دارند، محروم میمانند، کل جامعه انسانی از مزایای حضور کامل و تمام عیار زنان بیبهره خواهد ماند و مسائل همچنان حل نخواهند شد و در توسعه جامعه ایران توفیق بیشتری نخواهیم یافت. به نظر نمیرسد که راه حل در هیچ طرح روبنایی و مخاصمه جویانه بین دو جنس یافت شود، بلکه راه حل بنیادی و زیربنایی تغییر منظر و زاویهی دید ـ همانگونه که در انقلاب کپرنیکی در دنیای نجوم اتفاق افتاد و یا کانت در عالم فلسفه ایجاد کرد ـ برای این مسئله لازم است. برای زنان در رقابت با مردان سعادتی وجود ندارد. راه حل در نگاهی نو به اساس و اصول است، نگاهی که زنان و مردان در آن با یکدیگر سهیم باشند. بر این اساس ضرورت ایجاد تغییرات و انجام راه حلهای زیر جهت از بین بردن سقف شیشهای برای زنان را در ایران میتوان در این عوامل دانست:
الف) قدرت: از جمله تغییرات، تغییر در نگرش نسبت به قدرت به عنوان ارزش محوری جامعه است. در جامعه ما قدرت به ابزاری برای وادار کردن دیگران در تنقید اراده صاحبان قدرت تقلیل یافته است و از ابعاد دیگر آن غفلت شده است. قدرت همواره بخش مهم و عمده امتیازات افراد، گروهها، اقوام، طبقات و ملتها بوده است که البته بیشتر در اختیار مردان قرار داشته است. بدین ترتیب نقش قدرت در جامعه تأمین توانایی تملک، تفوق، نفوذ، مقاومت و کسب پیروزی برای صاحبان خود بوده است. البته باید پذیرفت که چنین تعبیری از قدرت در ادوار پیشین حیات بشر کاراییهایی هم داشته است، اما در عصر بلوغ و ارتقای درک و فهم بشر و پیچیدگی بیشتر جوامع انسانی دیگر مفید و موجه شرایط لازم برای پیشرفت بشر امروز نیست. به همین قیاس که دیگر تکنولوژی کارآمد برای راه اندازی راهآهن، برای فرستادن فضاپیماها به خارج از منظومه شمسی عب مانده و ناکارآمد است.
بنابر آنچه، گفته شد لازم است در جستجوی مفاهیم بدیعتری از قدرت باشیم. که گرچه در پذیرش آنها با یکدیگر متفقیم، در عمل راه زیادی برای اجرا و به کار بستن آنها داریم. از جمله معانی قدرت، قدرتی است که در ارتباط با عظیمترین توفیقات دینی، فلسفیف هنری و تجارب علمی به دست میآید. از دیگر معانی قدرت، قدرت اخلاقی و پیروی از سرمشقهایی است که از تفوق اخلاقی قابل توجهی نسبت به سایرین برخوردارند، وسیلهای قطعی در تجهیز و بسیج نیروهای بیکران تلاش انسانها در عرصههای اجتماعی و فردی.
به این ترتیب قدرت اولیای امور نه برای حکومت، تفوق و ترتب و تفیذ ارادهی ایشان که در جهت جلب حمایت و اعتماد مردمان و از طریق مشاورههای آزاد و صریح و تا حد امکان گسترده و همه جانبه اعمال میشود. چنین جامعهای بیتردید از اعمال زور و بیعدالتی علیه هر یک از اعضایش (از جمله زنان)اجتناب خواهد کرد. مهمتر آنکه چنین تعابیری از قدرت نمیتواند بدون حضور نگرشهای زنانه که مبتنی بر محبت و مشارکت و رشد دادن است، در جامعه نهادینه شود.
ب) تغییر نگرش نسبت به کار: نظام اشتغال امروز هدفی بسیار نازل را دنبال میکند که همانا عبارت است از « به دست آوردن امکانات هر چه بیشتر برای مصرف کاراهایی که عرضه میگردد». مشاغل کاذب، اختلاس، بیانصافی و بیمیلی نسبت به ایفای صمیمانهی وظایف شغلی از جمله عواقب چنین نگرشی به کار است. لذا در مییابیم که در اشتغال و کار نیازمند ارزشهای اخلاقی نوینی هستیم که کار را از سطح تنازع بقا، به خدمت به همنوع و عمران زمین که زیستگاه نوع بشر است، مبدل میسازد. چنین معنایی از اشتغال نیاز به قدرت مداری که همواره زنان را فرودست نگاه داشته است، نخواهد داشت بلکه بر استعدادهای ذاتی نوع انسان در خدمت و محبت و تعهد صمیمانه در اجرای وظایف اقتصادی متکی است که در زنان به وفور یافت میشود و البته مردان نیز از آن بهرهمندند.
ج) روابط انسانی و نقشهای خانوادگی: اگر جامعه امروز جهانی، جامعهای مترقی و بالغ است و اگر داعیه عدالت اجتماعی و حقوق بشر برای تأمین حداکثر بهرهمندی اعضای جامعه از امکانات رفاهی و سعادت حقیقی را دارد، لازم است گستره عدالت اجتماعی و ادراک از مصادیق بشر و حقوق بشر را از دایره مردان خارج سازد و تا حوزه زنان گسترش دهد. بیشک بشریتی که قادر است حقوق حیوانات و گیاهان و کوهها و دریاها و آسمان را از طریق قوانین حفظ محیط زیست رعایت کند، ناتوان نیست از اینکه بر اعادهی حقوق نیمی از جمعیت خویش همت گمارد و روابط انسانی را بر مبانی جدیدی طراحی و تعریف کند. تنها چنین عدالت واقعاً گستردهای قادر خواهد بود، نقش زنان در جمیع عرصههای اجتماعی را به نحو مؤثری بهبود بخشد و هم در روابط خانوادگی، هم در روابط کاری آنان را در عرض مردان و برابر با آنها قرار دهد.
د) هویت زنانه: ارزش انسان به روح انسان است و جسم و روح انسانی فاقد جنسیت است. جنسیت از یک جنبه، امری زیست شناختی و جسمانی است و از جنبهای دیگر ساختهی اجتماعی است که بر اساس انتظارات فرهنگی، نقشهای زنانه و مردانه را تفکیک و تعریف میکند. از این رو هویت انسانی و معنوی ما مستقل از جنسیت میتواند رشد و ارتقا یابد. بنابراین هویت زنانه و مردانه علت تفوق و برتری نمیتواند باشد. هر دوی این هویتها مادام که به هویت واقعی انسانی تقرب جویند، میتوانند مکمل یکدیگر برای سعادت و رفاه و رستگاری نوع بشر باشند. بیگمان پرنده با یک بال، هر چقدر قوی باشد، قادر به پرواز نخواهد بود (مهرگانی، ۱۳۸۶).
۲-۸ نگاهی به وضعیت زنان در ایران
بررسی وضعیت تحصیلی زنان شاغل نشان میدهد که سهم اشتغال زنانی که دارای تحصیلات عالی هستند بالاتر از سهم اشتغال زنانی است که تحصیلات اندک دارند. برای نمونه، در سال ۱۹۸۶ میلادی ۶/۸ درصد از کل شاغلان ایران را زنان تشکیل میدادهاند که در این میان سهم زنان بیسواد ۹/۳ درصد است. سهم زنانی که تحصیلات متوسطه دارند ۱۷ درصد و سهم زنانی که تحصیلات عالی دراند ۲/۲۴ درصد است. از این رو، به آسانی میتوان نتیجهگیری کرد که هرچه تحصیلات زنان افزایش یابد، بخت و احتمال اشتغال آنان نیز افزایش خواهد یافت. ناگفته پیدا است که با افزایش تحصیلات زنان، کیفیت اشتغال و نوع اشتغال آنان نیز بهبود مییابد.
البته باید به این نکته توجه نمود که زنان عمدتاً وضعیت اشتغال خود را در آمارگیریها اعلام نمیکنند که این نشان دهندهی این است که بسیاری از زنان در ایران در بخشهای غیررسمی اقتصاد مشغول به کاراند، یا به دلیل موانع و تعصبهای فرهنگی و اجتماعی از واگویی وضعیت اشتغال خود بیم دارند. اشتغال زنان در بخشهای غیررسمی اقتصاد نشان دهندهی ضعف ساختار اقتصادی کشور است.
در چنین بخشهایی زنان در شرایط نامساعد کاری قرار میگیرند و عمدتاً نیز دستمزد بسیار پایینی دریافت میکنند. از آن جا که زنان بیسواد و زنانی که تحصیلات بسنده ندارند نمیتوانند به راحتی وارد بازار کار شوند، ناگزیراند برای تأمین معاش خود و کاهش شدت و اثرات فقر اقتصادی وارد بازارهای غیررسمی کار شوند. چنین شرایط نیز چیزی جز استثمار نیروی کار زنان نخواهد بود. جدول ۱ تفاوت فاحشی بین درآمد زنان و مردان را در کشورهای مختلف نشان میدهد که نشانگر استثمار نیروی کار زنان در بخشهای غیررسمی اقتصاد است.
جدول ۲-۱ مقایسهی درآمد اکتسابی زنان و مردان در کشورهای مختلف
کشور
برآورد درآمد اکتسابی
(دلار، برحسب شاخص (PPP)
زن
مرد
نروژ
۳۵۶’۳۱
۳۴۰’۴۲
سوئد
۷۸۱’۲۳
۷۰۰’۲۸
استرالیا
۶۴۳’۲۳
۲۵۹’۳۳