شود، به طوریکه درک بیشتر مردم از تجربه ی شادی، بیشتر به تجاربی که توأم با هیجان لذت باشد، مربوط می شود. در واقع ظاهراً اینطور به نظر می رسد که این دو هیجان، قابل تفکیک از یکدیگر نیستند و تجربه ی هریک با تجربه ی دیگری همراه است. با این حال، آنچه که امروزه مورد تأکید و توافق نظریه پردازان هیجانات مثبت است، این است که هیجانات شادی و لذت، مفاهیمی مستقل اما کاملاً مرتبط با یکدیگر محسوب می شوند (فرانکلین[۱۱]، ۲۰۱۰).
نظریه پردازان هیجانات مثبت، درمورد عوامل مرتبط با شادی و لذت، تأکید بارزی بر مولفه های شناختی دارند (ایشی، شیماک و داینر[۱۲]، ۲۰۰۱؛ کار، ۲۰۰۵). این موضوع بویژه در رویکردهای شناختی- رفتاری به خوبی مورد بررسی و تأیید قرار گرفته است که شناخت های افراد با هیجانات آن ها ارتباط تنگاتنگی دارد، به طوری که با تغییر مناسب و سازنده در شناخت ها می توان تغییراتی مطلوب و سازنده در هیجانات ایجاد کرد (کری؛ ترجمه ی سیدمحمدی، ۱۳۸۹). براساس مطالعاتی که در زمینه ی جنبه های شناختی هیجانات مثبت، صورت گرفته است، به نظر می رسد باورهای مذهبی و معنوی می توانند به عنوان عوامل شناختی مهم و تأثیر گذاری در رابطه با تجربه ی هیجانات مثبتی همچون شادی و لذت، ایفای نقش کنند (امونز، ۲۰۰۵). بنابراین توجه به این مولفه ها در مداخله به منظور ارتقاء هیجانات مثبت، می تواند حائز اهمیت باشد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
پکپارچه سازی[۱۳] عقاید مذهبی و معنوی مراجعین در جریان رویکردهای معتبر مشاوره و روان درمانی، موضوعی است که به طور جدی در سال های اخیر، مورد توجه قرار گرفته است، اما با توجه به پژوهش های علمی متعددی که در همین دوره ی زمانی کوتاه، انجام شده و از اثربخشی این مداخلات، خبر می دهند، امروزه کاربرد و اثربخشی چنین مداخلاتی، مورد توافق و پذیرش است. با این حال، این جریان علمی و پژوهشی، هنوز در ابتدای مسیر خود قرار دارد و بررسی اثربخشی یکپارچه سازی عقاید مذهبی و معنوی مراجعین در جریان درمان، هنوز در مورد بسیاری از رویکردهای مشاوره و روان درمانی انجام نگرفته است (پارگامنت[۱۴]، ۲۰۰۷). رویکرد روان نمایشگری[۱۵] نیز از جمله رویکردهایی محسوب می شود که به نظر می رسد ظرفیت بالقوه ی مناسبی جهت بهره گیری از عقاید معنوی و مذهبی مراجعین را دارد (مارینیو[۱۶]، ۱۹۹۴). لذا این پژوهش برآن است تا ضمن بررسی روابط بین متغیرهای نگرش مذهبی، شادی، لذت و سلامت روان در قالب یک مدل ساختاری، اثربخشی روان نمایشگری با محتوای معنوی را بر سه متغیر شادی، لذت و سلامت روان، مورد بررسی قرار دهد.
۱-۲ بیان مسئله
برای بسیاری از افراد، ورود به دانشگاه و پذیرش هویت دانشجویی، صرفاً به منزله ی یک تغییر و رشد تحصیلی محسوب نمی شود، بلکه محیط دانشگاه و دوره ی دانشجویی، با تجارب جدید بسیاری که در پیش روی افراد قرار می دهد، می تواند تأثیرات قابل ملاحظه ای بر رشد هویتی آن ها داشته باشد (برک؛ ترجمه ی سیدمحمدی، ۱۳۸۷). افراد با ورود به دوره ی دانشجویی، عملاً به عرصه ی مهمی از زندگی دوره ی بزرگسالی وارد می شوند و در معرض انتظارات اجتماعی و تحصیلی بیشتر و متنوع تری نسبت به دوره ی تحصیلی قبلی، قرار می گیرند. این مواجهه ی یکباره با هنجارها و انتظارات تحصیلی و اجتماعی جدید، به همراه مسائلی چون دوری از خانواده (در مورد دانشجویان خوابگاهی)، افزایش هزینه های تحصیلی، نگرانی درمورد عملکرد تحصیلی و اکتساب نمرات مناسب و مسائل مربوط به روابط بین فردی با دیگران در محیط دانشگاه، می تواند فشارهای روانی زیادی را برای دانشجویان به همراه داشته باشد (مارتین، کاینوس، وبر و گودبوی[۱۷]، ۲۰۰۶). از اینرو امروزه در حوزه ی مطالعات سلامت روان، دوره ی تحصیلات دانشگاهی، برای افرادی که در اوان دوره ی بزرگسالی وارد دانشگاه می شوند، دوره ی بسیار حساسی محسوب می شود. مطالعات و پژوهش های انجام شده در این زمینه، در مجموع بیانگر این موضوع هستند که مسائل و مشکلات روانشناختی، بویژه مشکلات خلقی مانند افسردگی، در جمعیت های دانشجویی به میزان قابل توجهی ملاحظه می شود. براساس این پژوهش ها هرساله، شمار دانشجویانی که به مراکز مشاوره ی دانشگاه ها مراجعه می کنند، رو به رشد است و برای بسیاری از این دانشجویان، تشخیص اختلالات روانی محرز می شود (هاوارد، شیرالدی، پیندا و کامپانلا[۱۸]، ۲۰۰۶). در ایران هنوز پژوهشی که به طور جامع و با بررسی مراکز مشاوره ی دانشگاه ها به ارزیابی وضعیت سلامت روان دانشجویان پرداخته باشد، انجام نگرفته است، اما بعضی از پژوهش ها همسو با پژوهش های انجام گرفته در سایر کشورها این موضوع را نشان می دهند که در ایران نیز بخش مهمی از مسائل سلامت روان دانشجویان، به حیطه ی سلامت هیجانی آن ها مربوط می شود (امانی، سهرابی، صادقیه و مشعوفی، ۱۳۸۲، شمشیری نظام، کافیان تفتی و انصاری، ۱۳۸۳، معروفی ۱۳۸۴).
نظریه پردازی ها و پژوهش های مختلفی که در حیطه ی سلامت روان، انجام گرفته اند، در مجموع بر این موضوع توافق دارند که سلامت هیجانی شامل تجربه ی پایدار و با دوام هیجانات مثبت، مانند شادی و لذت، یکی از مولفه های اساسی سلامت روان محسوب می شود (مک دونالد[۱۹]، ۲۰۰۶). بر این اساس، برای مقابله با عوامل استرس زا و به طور کلی عوامل تهدید کننده ی سلامت روان و نیز برای پیشگیری از مسائل و اختلالات روانشناختی، تمرکز بر کاهش یا کنترل هیجانات منفی، کافی نیست، بلکه حفظ و ارتقاء سلامت روان، مستلزم حفظ و ارتقاء هیجانات مثبتی همچون شادی و لذت است (گلانز و شوارتز[۲۰]، ۲۰۰۸).
در تعریف و تبیین های علمی از هیجان شادی، معمولاً به سه مؤلفه ی عاطفه ی مثبت، عاطفه ی منفی و احساس رضایت از زندگی، تأکید می شود (لیوبومیرسکی، شلدون و اشکید[۲۱]، ۲۰۰۵). پژوهش های مختلف انجام شده در زمینه ی شادی، دو بعد اساسی شناختی[۲۲] و عاطفی[۲۳] را برای این هیجان شناسایی کرده اند. بعد شناختی شادی، شامل ارزشیابی و قضاوت شناختی در مورد رضایت از زندگی است. این ارزشیابی هم شامل ارزشیابی کلی از زندگی و هم شامل ارزشیابی های اختصاصی از حیطه های مختلف زندگی است. بعد عاطفی شادی، نیز به تجربه ی مکرر و با دوام هیجانات مثبت، مخصوصاً هیجان لذت، در کنار میزان پایین تجربه ی هیجانات منفی، اشاره دارد (کار، ۲۰۰۵؛ آرگایل؛ ترجمه ی گوهری انارکی و همکاران، ۱۳۸۳). لذت، علی رغم اینکه به عنوان مولفه ی عاطفی هیجان شادی، محسوب می شود، خود مستقلاً و به طور اختصاصی به عنوان یک هیجان مثبت در نظر گرفته می شود. به عبارت دیگر، تجربه ی هیجان لذت، از شروط لازم برای تحقق هیجان شادی است، اما لذت و شادی معادل یکدگر محسوب نمی شوند و لذت، شرط کافی برای تحقق شادی نیست. به همین دلیل است که امکان تحقق هیجان لذت، بدون تحقق هیجان شادی وجود دارد (فرانکلین، ۲۰۱۰).
در نظریه پردازی های مختلفی که از زمان فلاسفه ی یونان باستان تا پژوهش های علمی روانشناسی قرن بیست و یکم، در مورد هیجان لذت، انجام گرفته است، اکثراً بر این موضوع اتفاق نظر وجود دارد که هیجان لذت، صرفاً محدود به لذات حسی مانند خوردن، آشامیدن، بوییدن، میل جنسی و مواردی از این قبیل نیست، بلکه مقولات روانشناختی برتری را نیز شامل می شود (کسبیر و داینر، ۲۰۰۸). به عنوان نمونه، روزین[۲۴] (۱۹۹۹، به نقل از ایشی و همکاران، ۲۰۰۱) در تبیین روانشناختی مفهوم لذت، به سه نوع لذت، اشاره می کند: لذت های حسی[۲۵]، لذت های زیبایی شناختی[۲۶] و لذت های دستاورد[۲۷] . لذت های حسی، به جنبه های بدنی و زیست شناختی، مربوط هستند؛ لذت های زیبایی شناختی، جنبه ی ذهنی و انتزاعی دارند، مانند لذت از موسیقی؛ لذت های دستاورد نیز از دستاوردهای مربوط به ارزش شخصی، حاصل می گردند. در مورد مفهوم لذت، تقسیم بندی های مشابهی نیز در میان فلاسفه ی اسلامی، صورت گرفته است. به عنوان مثال، ابن سینا نیز لذات را در مقولات گوناگون جسمانی و عقلانی طبقه بندی می کند و بیان می دارد که بالاترین و با اهمیت ترین لذات، لذت عقلانی است. منتها در دیدگاه نظریه پردازان اسلامی، جنبه های معنوی، همواره به عنوان مولفه ای اساسی از لذت های غیرحسی محسوب می شده است، به طوریکه اندیشمندان فلسفه ی اسلامی همچون ابن سینا و نیز بزرگان عرفان اسلامی همچون مولانا از جمله پیشگامان این موضوع بودند که تجارب معنوی به عنوان مهمترین منابع تجربه ی لذت و شادی به شمار می روند (محمدی آسیابادی، ۱۳۸۸؛ خادمی، ۱۳۸۹؛ سلیمانی، ۱۳۸۹).
مذهب[۲۸] و معنویت[۲۹] همواره به عنوان یکی از مهمترین ابعاد تجربه ی انسانی، در سراسر تاریخ بشریت به شمار می رفته است. به طوریکه تأثیر عمیق عقاید مذهبی و معنوی بر جنبه های مختلف زندگی فردی و اجتماعی انسان ها چه در دوره های تاریخی گذشته و چه در حال حاضر، به هیچ وجه قابل انکار نیست (زینبائوئر[۳۰] و پارگامنت، ۲۰۰۵). اگرچه در دوره هایی از مطالعات روانشناختی در زمینه ی مذهب و معنویت، این دو مقوله، به عنوان دو مفهوم کاملاً مستقل در نظرگرفته می شدند، اما امروزه این دو مقوله به عنوان مفاهیم بسیار مرتبطی تلقی می شوند که از جنبه های مختلفی با یکدیگر همپوشی دارند. هر دو مفهوم مذهب و معنویت، به یک نظام معنادهی فرامادی اشاره دارند که عمیقاً در جهان بینی افرادی که به آن معتقد هستند، نهادینه شده و در بسیاری از تجارب آن ها در زمینه های مختلف زندگی روزمره، تأثیر گذار است. منتها مذهب، بیشتر به عقاید و اصول منسجم ارائه شده از جانب یک دین یا آیین مشخص اشاره دارد که معمولاً نهادهای اجتماعی خاصی مثل کلیسا، کنیسه، معبد یا مسجد نیز در ارتباط با آن وجود دارند. در مقابل، معنویت بیشتر به یک نظام معنادهی فردی درونی اشاره دارد که جامعیت، انسجام و استلزامات اجتماعی کمتری نسبت به مذهب دارد (هود، هیل و اسپیلکا[۳۱]، ۲۰۰۹). علی رغم این تفاوت های مفهومی، عملاً نمی توان تمایز مطلقی بین مذهب و معنویت، قائل شد، زیرا در مورد بسیاری از افراد، مذهب، اعم از معنویت است. به عبارت دیگر، بسیاری از افرادی که خود را مذهبی می دانند، خود را بهره مند از تجارب معنوی نیز می دانند، زیرا حتی افرادی که عقاید مذهبی یکسانی دارند، براساس همین عقاید یکسان، تجارب معنوی درونی شده، شخصی و منحصر به فردی را در ابعاد مختلف زندگی روزمره ی خود تجربه می کنند (زینبائوئر و پارگامنت، ۲۰۰۵).
باورهای مذهبی و معنوی، بویژه باورهای مبتنی بر ارتباط با خداوند، می توانند تأثیرات قابل توجهی بر سلامت روان داشته باشند. زیرا این باورها از یک سو منابع بسیار ارزشمندی برای مقابله مؤثر با موقعیت ها و شرایط استرس زا و تعدیل و کنترل هیجانات منفی به شمار می روند و از سوی دیگر می توانند در ایجاد و ارتقاء هیجانات مثبت، تأثیر مستقیمی داشته باشند (هیل و پارگامنت، ۲۰۰۳). در واقع باورهای مذهبی و معنوی، شامل باورها و شناخت های عمیق و نهادینه شده ای هستند که می توانند روی سبک پردازش شناختی و تعبیر افراد از مسائل مختلف، تأثیر گذار باشند. از اینرو نظریه های مبتنی بر رویکردهای شناختی، بر این اعتقاد هستند که باورهای مذهبی و معنوی نیز دقیقاً مانند سایر شناخت های موجود در نظام ذهنی افراد، عمل می کنند و دقیقاً همان ساز و کارهایی که به طور کلی در مورد نظام شناختی افراد، مطرح می شود، در مورد باورهای مذهبی و معنوی آنان نیز صدق می کند. هرچند که بررسی عینی صحیح یا غلط بودن تعبیرهای ماورایی مربوط به این باورها، خارج از حیطه ی علم روانشناسی است، اما براساس پژوهش های مختلف، به نظر می رسد که نظام شناختی مبتنی بر مذهب و معنویت، می تواند به سازگاری روانی و اجتماعی افراد، کمک کند (اوزوراک[۳۲]، ۲۰۰۵). بویژه در مطالعات مربوط به هیجانات مثبت همچون شادی و لذت، عقاید مذهبی و معنوی، همواره به عنوان یکی از عوامل اصلی تأثیر گذار بر این هیجانات، مطرح بوده اند (کار، ۲۰۰۵؛ جانسون[۳۳]، ۲۰۰۹). بنابراین با توجه به ارتباط باورهای مذهبی و معنوی با سلامت روان و بویژه مقوله ی هیجانات مثبتی همچون شادی و لذت، در جریان مداخلات متمرکز بر سلامت روان و هیجانات مثبت، توجه به مقوله ی باورهای مذهبی و معنوی مراجعین، می تواند حائز اهمیت باشد. این ایده تا کنون در قالب مداخلات مختلفی مورد بررسی قرار گرفته است که برجسته ترین آن ها مداخلات مبتنی بر رویکردهای شناختی- رفتاری بوده است (پارگامنت، ۲۰۰۷). با این حال، هنوز رویکردهای مشاوره و روان درمانی مهمی در این زمینه قابل بررسی هستند که هنوز مورد توجه پژوهشگران قرار نگرفته اند. به نظر می رسد که روان نمایشگری از جمله این رویکردها باشد، زیرا روان نمایشگری، از یکسو انعطاف پذیری و ظرفیت بالایی برای التقاط گرایی دارد (کارپ[۳۴]، ۱۹۹۸)، و از سوی دیگر، تأکید بسیار این رویکرد بر مولفه های هیجانی هم در بعد هیجانات مثبت و هم در بعد هیجانات منفی، از ابتدای شکل گیری روان نمایشگری تاکنون، همواره به عنوان یکی از ویژگی های بارز آن به شمار می رفته است (باستوس[۳۵]، ۱۹۹۴). به علاوه، روان نمایشگری از ابتدای شکل گیری تا کنون، هیچگاه در چارچوب آسیب شناسی محض و اختلالات روانی، محصور نبوده و بسیاری از مولفه های مختلف سلامت روان، همواره مورد توجه این رویکرد بوده است (کارپ، ۱۹۹۸).
روان نمایشگری، رویکردی مبتنی بر ایفای نقش است که در آن درمانجویان، مثل این که واقعاً در وضعیت خاصی از زندگی خود قرار دارند، به ایفای نقش می پردازند. این نقش بازی کردن، تا حدودی تخلیه ی هیجانی[۳۶] و خودانگیختگی را در پی دارد و بینش و خودشناسی افراد را بالا می برد (فیرس و ترال؛ ترجمه ی فیروزبخت، ۱۳۸۸). روان نمایشگری اگرچه مانند سایر رویکردهای مشاوره و روان درمانی، از ارتباطات کلامی، بهره می برد اما به درمان کلامی وابسته نیست، بلکه تأکید اصلی این درمان، براجرا است. بااجرا تجربیات گذشته و دغدغه ها و نگرانی های مربوط به آینده، به اینجا و اکنون آورده می شود و مجدداً موردپردازش قرارگرفته و تعارض های نهفته در آن ها حل می گردد (کلارک و دیویس-گیج[۳۷]، ۲۰۱۰). همچنین روان نمایشگری، با ایجاد فضایی امن، امکان آزادسازی و حل هیجانات و تعارضات بازداری شده یا سرکوب شده را فراهم می کند (دانکن، گاتمن و اسکولم[۳۸]، ۱۹۷۰).
از حیطه های اصلی مداخلات مبتنی بر رویکرد روان نمایشگری، کاوش بخش های عمیق عواطف و هیجانات افراد و حل مسائل و تعارضات موجود در این زمینه ها است (بلاتنر[۳۹]، ۱۹۹۶). در این جریان، افراد به اجرا و بازسازی موقعیت هایی می پردازند که برای آن ها توأم با بارهیجانی بااهمیتی بوده است، و می توانند فرآیندهای فکری و هیجانی خود را در این موقعیت ها، از طریق کلام و حرکات بدن، ابراز کنند (فونگ[۴۰]، ۲۰۰۶). شکل منسجمی از ایفای نقش که در جریان روان نمایشگری دنبال می شود، باعث می گردد تا افراد بتوانند به طرز عینی تری با هیجانات و احساسات خود روبه رو شوند و درک و بینش عمیق تری نسبت به افکار و احساسات خود به دست آورند (بلاتنر۲۰۰۰). به علاوه در جریان روان نمایشگری، صرفاً به سطح بینش به مسائل و تعارضات، بسنده نمی شود، بلکه فضای روان نمایشگری به منزله ی یک آزمایشگاه رفتاری محسوب می شود که افراد می توانند بدون ترس از شکست یا توبیخ شدن به خاطر اشتباهات، به تمرین الگوهای شناختی، هیجانی و رفتاری مؤثر و سالم، دست بزنند (اسپریگ[۴۱]، ۱۹۹۴).
رویکرد روان نمایشگری از همان ابتدای شکل گیری، هم بر مفاهیم معنوی و هم بر هیجانات مثبت، تأکید قابل ملاحظه ای داشت. تأکید این رویکرد بر هیجانات مثبت، هنوز هم به طور بارزی دیده می شود، اما تأکیدی که جی. ال. مورنو[۴۲] بر مبانی معنوی رویکرد روان نمایشگری داشت، پس از او مورد بررسی علمی و پژوهشی قرار نگرفت (مارینیو، ۱۹۹۴). از اینرو با توجه به ظرفیت های بالقوه ی روان نمایشگری برای بهره گیری از عقاید معنوی مراجعین و نیز پرداختن به ارتقاء هیجانات مثبت، در این پژوهش، اثربخشی روان نمایشگری با محتوای معنوی بر شادی، لذت و سلامت روان دانشجویان مورد بررسی قرار خواهد گرفت. همچنین با توجه به مبانی نظری و پیشینه ی پژوهشی که به شکل های مختلف، نشانگر ارتباط بین متغیرهای نگرش مذهبی، شادی، لذت و سلامت روان هستند، این پژوهش به منظور ارائه ی تبیینی دقیق از این روابط، برای نخستین بار این متغیرها را در قالب یک مدل ساختاری، بررسی خواهد نمود. بنابراین هدف پژوهش حاضر، بررسی اثربخشی روان نمایشگری با محتوای معنوی بر شادی، لذت و سلامت روان و بررسی مدل ساختاری رابطه نگرش مذهبی، شادی، لذت و سلامت روان در دانشجویان دانشگاه اصفهان می باشد. علت استفاده از مولفه ی مذهب به جای مولفه ی معنویت در مدل ساختاری مورد بررسی، جامعیت مفهوم مذهب نسبت به معنویت است. این موضوع در فصل دوم به تفصیل، مورد بحث قرار خواهد گرفت. مدل ساختاری مفروض در پژوهش حاضر، در شکل ۱٫۱ ارائه شده است.
شکل۱-۱: مدل ساختاری مفروض رابطه بین نگرش مذهبی، شادی، لذت و سلامت روان
۱-۳ اهمیت و ضرورت پژوهش
محیط دانشگاه و دوره ی دانشجویی، موقعیت بسیار مناسب و ایده آلی برای اجرای برنامه های پیشگیرانه در زمینه ی ارتقاء سلامت روان و پیشگیری از اختلالات روانی است. در طی دوران دانشجویی، افرادی که به تازگی دوره ی نوجوانی را پشت سر گذاشته اند، در محیط دانشگاه، برای اولین بار به طور جدی با بعضی از چالش ها و استرس های مربوط به دوران بزرگسالی آشنا می شوند. این دوره ی زمانی و این محیط چالش برانگیز، فرصت بسیار مناسبی است تا دانشجویان با بهره مندی از مداخلات روانشناختی مناسبی که محیط دانشگاه برای آنان فراهم می آورد، بتوانند مهارت های کنار آمدن با استرس ها و چالش های دوران بزرگسالی را فرابگیرند و تمرین کنند (هاوارد، و همکاران، ۲۰۰۶). مطمئناً در جریان چنین مداخلاتی لازم است که کلیه ی عواملی که به انحاء مختلف، می توانند درحفظ و ارتقاء سلامت روان، بویژه در سنین اوایل بزرگسالی تأثیر گذار باشند، مدنظر متخصصین بالینی قرار بگیرند. براساس مطالعات و پژوهش های متعددی که تاکنون صورت گرفته است، به نظر می رسد که عقاید مذهبی و معنوی یکی از مهمترین این عوامل محسوب می شوند.
در تمام فرهنگ ها و جوامع، دوره ی سنی انتقال از نوجوانی به بزرگسالی، دوره ای بسیار حساس و با اهمیت، تلقی می شود. در این دوران، هنوز بسیاری از افراد با وجود اینکه به لحاظ سنی، دوره ی نوجوانی را پشت سر گذاشته اند، هنوز به یک هویت تثبیت شده و پایدار دست نیافته اند. همچنین در این سنین بویژه برای افرادی که وارد دوره ی دانشگاه می شوند، بسیاری از تغییرات و تحولات در ساختارهای شخصیتی و هویتی، قابل انتظار است (برک؛ ترجمه ی سیدمحمدی، ۱۳۸۷). بخشی مهمی از فرایند تشکیل هویت در این دوران، به هویت مذهبی و معنوی افراد، مربوط می شود (لونسون، آلدوین، دی ملو[۴۳]، ۲۰۰۵). در دوره ی نوجوانی و اوایل بزرگسالی، به موازات رشد تفکر انتزاعی، باورهای معنوی و مذهبی افراد نیز دچار تغییرات و تحولات قابل ملاحظه ای می شود. اگرچه در دوران نوجوانی، این تغییرات، بیشتر به صورت تشکیک و چالش با مبانی مذهبی است، اما با ورود به دوران بزرگسالی و با پیشرفت در جهت تثبیت هویت، بسیاری از افراد، باورهای مذهبی و معنوی خود را دریک چارچوب یکپارچه و جامع ادغام می کنند که در نگرش آن ها به زمینه های مختلف زندگی، تأثیر گذار است (هود و همکاران، ۲۰۰۹). بنابراین در مداخلات متمرکز بر سلامت روان در جمعیت دانشجویان، توجه به باورهای مذهبی و معنوی افراد، می تواند بسیار حائز اهمیت باشد. پژوهش های مختلف، نشانگر این هستند که باورهای مذهبی و معنوی، به خصوص به دلیل نقش مهمی که در ایجاد تجارب هیجانات مثبت و کنترل و تنظیم هیجانات منفی دارند، می توانند به عنوان یکی از منابع غنی در حیطه ی سلامت روان، محسوب شوند (امونز، ۲۰۰۵). منتها تأثیر مثبت این منابع ارزشمند، هنگامی به حداکثر خود خواهد رسید که به طور فعالی در الگوهای شناختی، رفتاری و هیجانی افراد، تثبیت شود و مورد استفاده قرار بگیرد (شافرانسک[۴۴]، ۲۰۰۵). این موضوع، یکی از هدف های اصلی یکپارچه سازی عقاید معنوی و مذهبی مراجعین، در جریان مشاوره و روان درمانی به شمار می رود (پارگامنت، ۲۰۰۷).
تاکنون تعداد قابل توجهی از پژوهش ها به بررسی اثربخشی مداخلات روانشناختی یکپارچه شده با عقاید معنوی و مذهبی پرداخته اند، اما تنوع رویکردهای مشاوره و روان درمانی شناخته شده و معتبر که در این مداخلات، مورد توجه قرار گرفته اند، بسیار محدود بوده است، به طوری که اکثراً این تلفیق و یکپارچه سازی در مورد رویکردهای شناختی- رفتاری، مورد بررسی قرار گرفته است (دی سوزا و رودریگو[۴۵]، ۲۰۰۴؛ احمدی و کجباف[۴۶] ۲۰۱۲؛ بیان زاده، بولهری، دادفر و کریمی کیسمی، ۱۳۸۳؛ مرادی، کلانتری، نشاط دوست و مولوی، ۱۳۸۳؛ مجاهد، کلانتری، مولوی، نشاط دوست و بخشانی، ۱۳۸۸). با اینحال، هنوز رویکردهای مشاوره و روان درمانی بسیاری وجود دارند که زمینه های بالقوه ی مناسبی برای یکپارچه سازی عقاید مذهبی و معنوی مراجعین را دارند. این پژوهش برای نخستین بار به ارزیابی استفاده از عقاید مذهبی و معنوی در جریان روان نمایشگری پرداخته و سعی دارد اثربخشی این مداخله را در ارتقاء سطح شادی، لذت و سلامت روان دانشجویان، مورد بررسی قرار دهد. همچنین به منظور ارائه ی تبیینی جامع از روابط بین متغیرهای نگرش مذهبی، شادی، لذت و سلامت روان در میان جمعیت دانشجویان، در پژوهش حاضر برای نخستین بار، مدل ساختاری روابط بین این متغیرها براساس پیشینه ی نظری و پژوهشی، ارائه و مورد بررسی قرار گرفته است.
۱-۴ اهداف پژوهش
-
- تعیین اثربخشی کلی مداخلهی روان نمایشگری با محتوای معنوی، برافزایش میزان شادی، لذت و سلامت روان دانشجویان دانشگاه اصفهان در مرحله پس آزمون و پیگیری.
-
- تعیین اثربخشی مداخلهی روان نمایشگری با محتوای معنوی، بر افزایش میزان شادی دانشجویان دانشگاه اصفهان در مرحلهی پس آزمون و پیگیری.
-
- تعیین اثربخشی مداخلهی روان نمایشگری با محتوای معنوی، برافزایش میزان لذت دانشجویان دانشگاه اصفهان در مرحلهی پس آزمون و پیگیری.
-
- تعیین اثربخشی مداخلهی روان نمایشگری با محتوای معنوی، بر افزایش میزان سلامت روان دانشجویان دانشگاه اصفهان در مرحلهی پس آزمون و پیگیری.
-
- تعیین رابطهی بین نگرش مذهبی و شادی دانشجویان دانشگاه اصفهان.
-
- تعیین رابطه بین نگرش مذهبی و لذت دانشجویان دانشگاه اصفهان.
-
- تعیین رابطهی بین لذت و شادی دانشجویان دانشگاه اصفهان.
-
- تعیین رابطه بین لذت و سلامت روان دانشجویان دانشگاه اصفهان.
-
- تعیین رابطه بین شادی و سلامت روان دانشجویان دانشگاه اصفهان.
-
- تعیین برازش مدل ساختاری رابطه بین نگرش مذهبی، شادی، لذت و سلامت روان در دانشجویان دانشگاه اصفهان.
۱-۵ فرضیات پژوهش
-
- مداخلهی روان نمایشگری با محتوای معنوی، مجموع شادی، لذت و سلامت روان گروه آزمایش را در مرحلهی پس آزمون و پیگیری، نسبت به گروه کنترل، افزایش میدهد.
-
- مداخلهی روان نمایشگری با محتوای معنوی، میزان شادی گروه آزمایش را در مرحلهی پس آزمون و پیگیری، نسبت به گروه کنترل، افزایش میدهد.
-
- مداخلهی روان نمایشگری با محتوای معنوی، میزان لذت گروه آزمایش را در مرحلهی پس آزمون و پیگیری، نسبت به گروه کنترل، افزایش میدهد.
-
- مداخلهی روان نمایشگری با محتوای معنوی، میزان سلامت روان گروه آزمایش را در مرحله ی پس آزمون و پیگیری، نسبت به گروه کنترل، افزایش میدهد.
-
- بین نگرش مذهبی و شادی دانشجویان دانشگاه اصفهان ، رابطهی مثبت معنادار وجود دارد.
-
- بین نگرش مذهبی و لذت دانشجویان دانشگاه اصفهان ، رابطهی مثبت معنادار وجود دارد.
-
- بین لذت و شادی دانشجویان دانشگاه اصفهان، رابطهی مثبت معنادار وجود دارد.
-
- بین لذت و سلامت روان دانشجویان دانشگاه اصفهان، رابطهی مثبت معنادار وجود دارد.
-
- بین شادی و سلامت روان دانشجویان دانشگاه اصفهان، رابطهی مثبت معنادار وجود دارد.
-
- برازش مدل ساختاری رابطه بین نگرش مذهبی، شادی، لذت و سلامت روان در دانشجویان دانشگاه اصفهان، براساس شاخص های برازندگی، تأیید می گردد.
۱-۶ متغیرهای پژوهش
الف)متغیر مستقل