جدول ۲۶ بعد سلامت محیط بر حسب نوع ناتوانی ۹۱
جدول ۲۷میانگین کیفیت زندگی و ابعاد آن بر حسب نوع ناتوانی ۹۲
جدول ۲۸ بررسی نرمال بودن توزیع متغیرهای پیوسته پژوهش ۹۳
جدول ۲۹ بررسی کیفیت زندگی کل افراد دارای کم توانی بر حسب دسترسی به تسهیلات و امکانات موجود در جامعه ۹۳
جدول ۳۰ بررسی کیفیت زندگی کل افراد دارای کم توانی بر حسب درآمد افراد ۹۴
جدول ۳۱ بررسی کیفیت زندگی کل افراد دارای کم توانی بر حسب سطح تحصیلات ۹۴
جدول ۳۲ بررسی کیفیت زندگی کل افراد دارای کم توانی بر حسب وضعیت اشتغال ۹۴
جدول ۳۳ بررسی کیفیت زندگی کل افراد دارای کم توانی بر حسب دارا بودن بیمه دولتی ۹۴
جدول ۳۴ بررسی کیفیت زندگی کل افراد دارای کم توانی بر حسب دسترسی به وسایل کمکی ۹۵
جدول ۳۵ بررسی همبستگی متغیر کیفیت زندگی کل با سن افراد دارای کم توانی ۹۵
فهرست شکلها
نمودار ۱ نمودار مدل ادراکی کیفیت زندگی فرانس ۵۲
نمودار ۲ نمودار کیفیت زندگی (مدل ران) ۵۳
نمودار ۳ مدل کیفیت زندگی بهداشت جهانی ۵۵
فصل اول: کلیات پژوهش
مقدمه
بیان مسئله
انگیزه پژوهشگر
هدف پژوهش
اهمیت وضرورت پژوهش
فایده پژوهش
مقدمه
در سراسر جهان ودر تمام سطوح اجتماع افراد دارای کم توانی وجود دارند. تعداد این افراد در جهان بسیاراست واین تعدادپیوسته رو به افزایش میباشد علل بوجود آورنده کم توانی و پیامدهای ناشی از آن در جهان یکسان نمیباشد. تفاوت در پیامدها ناشی از اوضاع واحوال گوناگون اقتصادی، اجتماعی وفرهنگی جوامع ونیزتسهیلاتی است که دولت ها به رفاه شهروندان خود اختصاص میدهند. در عرصه کم توانی شرایط متعدد وخاصی وجود دارد که وضعیت زندگی افراد ناتوان را تحت تاثیر قرار میدهد. جهل، غفلت، خرافات وترس ازجمله عوامل اجتماعی هستند که در طی تاریخ کم توانی باعث در انزوا قرار گرفتن افراد ناتوان وبه تاخیر انداختن رشد تواناییهای آنها شده است. مطالعات تاریخی حاکی از تلاشهای مستمر افراد دارای کم توانی برای دستیابی به حقوق و فرصتهای برابر با دیگران است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
کم توانی شرایطی است که در توانایی فرد برای انجام کارهای روزانه وانطباق وی برای داشتن یک زندگی عادی و مستقل در بعد شخصی ویا اجتماعی اختلال ایجاد میشود بعبارت دیگرکم توانی مرتبط با محرومیتهایی است که فرد بعنوان نتیجه اختلالات و کم توانیهای خود تجربه میکند واین امر باعث میشود فرد دارای کم توانی نتواند نقشهای خود را بسته به سن ویا جنس که در شرایط اجتماعی وفرهنگی طبیعی در نظر گرفته میشود انجام دهد. اما درک، توضیح وتبیین این امر ارتباط تنگاتنگ با الگوهای مفهومی دارد که آن را به اشکال گوناگون توجیه میکند، به عنوان مثال دیدگاههای پزشکی، اجتماعی، حقوقی و… هر یک توجیهات متفاوتی از کم توانی ارائه میکنند. اگر در دیدگاه پزشکی تمرکز بر فرد دارای کم توانی وتواناییهای وی میباشد، در دیدگاه اجتماعی کم توانی تابعی از ارتباط میان فرد دارای کم توانی ومحیط است و هنگامی اتفاق میافتد که این افراد با موانع فرهنگی و اجتماعی مواجه میشوند که مانع از برخورداری آنها از سیستمهای مختلف جامعه که برای دیگر افراد قابل دسترسی است، میشود. اگر این واقعیت را بپذیریم که همه افراد بشر آزاد و برابر آفریده میشوند، پس باید به این حقیقت نیز اذعان نماییم که همه انسانها میباید از منزلت، کرامت و حقوق برابر خوردار باشند. بنابراین هر نوع محرومیت از حقوق انسانی و شهروندی بر مبنای نژاد، رنگ، جنسیت ویا کم توانی تبعیض قلمداد میشود، در شرایطی که چارچوب حقوق بین الملل زندگی افراد را در هر نقطه از جهان تغییر داده افراد دارای کم توانی نیز باید بتواننداز تمامی حقوق انسانی برابر با دیگران بهره مند شوند. علیرغم نادیده گرفته شدن تاریخی این افراد، نگاه به آنان میباید مورد تجدید نظر جدی قرار گیرد بر اساس حقوق بین الملل و قانون اساسی کشورباید تمام افراد دارای کم توانی بادیده احترام نگریسته شوند و به آنان فرصت برابر برای داشتن یک زندگی عادی داده شود. لذا کم توانی نباید به عنوان عامل عقب ماندگی فرد از جریان عادی زندگی تلقی گردد.
افراد دارای کم توانی اقلیتی بزرگ را در تمامی جوامع تشکیل میدهند، هرچند که آنان در کشورهای پیشرفته و توسعه یافته شرایطی متفاوت از کشورهای در حال توسعه ویا کمتر توسعه یافته دارند لیکن همه در یک تجربه مشترکند و آن تبعیض است. براساس آمارهای منتشره از سوی سازمان ملل درسند آخرین میثاق جهانی افراد دارای کم توانی در سال ۲۰۰۶، ۶۵ میلیون نفر با کم توانی درسراسر جهان زندگی میکنندکه با در نظر گرفتن خانوادههای آنان حدود دو میلیارد انسان بنوعی با موضوعات مربوط به کم توانی درگیر میباشند که این امر خود نشان از لزوم توجه ویژه به شرایط این افراد میباشد. در مناطق مختلف ودر هر کشوری از جهان بخصوص در کشورهای در حال توسعه افراد دارای کم توانی در حاشیه زندگی میکنند اغلب آنها از تجربههای اساسی زندگی از جمله دستیابی به اموری چون مدرسه رفتن، بدست آوردن شغل، داشتن مسکن مناسب، ازدواج، گذران اوقات فراقت، دسترسی به تسهیلات عمومی، حمل ونقل وحتی سیستمهای اطلاع رسانی محرومند.
در حدود ۲۰ درصد از فقیرترین افراد جهان دارای کم توانی هستند.
بیش از ۸۵ درصداز افراد دارای کم توانی با فقر زندگی میکنند.
بیش از ۵۰ درصد از کم توانیهایی که قابل پیشگیری هستند، مستقیماً با فقر ارتباط دارند. این موضوع مخصوصاً در مورد کم توانیهای ناشی از سوء تغذیه بویژه تغذیه دوران بارداری و بیماریهای عفونی صدق میکند.
در حدود ۹۸ درصد از بچههای دارای کم توانی در کشورهای در حال توسعه به مدرسه نمیروند.
در حدود ۳۰ درصد از بچههای خیابانی جهان دارای کم توانی هستند.
میزان سواد برای افراد بزرگسال دارای کم توانی کمتر از ۳ درصد است ودر برخی کشورها این آمار برای زنان دارای کم توانی کمتر از ۱ درصد میباشد.
سطح مرگ ومیر در کودکان دارای کم توانی بالغ بر ۸۱ درصد میباشد با اینکه مرگ ومیر در میان کودکان زیر پنج سال به طور کل به زیر ۲۰ درصد کاهش یافته است در برخی موارد بنظر میرسد که کودکان دارای کم توانی از جامعه حذف شده اند.
زنان دارای کم توانی احتمالا ۲ یا ۳ برابر بیشتر از زنانی که دارای کم توانی نیستند، قربانی مسایل فیزیکی وسوء استفادههای جنسی میشوند. تقریباً ۲۰ میلیون زن هر ساله به دلیل عوارض دوران بارداری یا هنگام زایمان دچار کم توانی میشوند(۲۰۰۶, UN).
میان فقر و کم توانی همبستگی وجود دارد، در حالی که افراد فقیر ممکن است در طول زندگیشان دچار کم توانی گردند، کم توانی نیز میتواند به فقر منتهی گردد. این افراد معمولاً با تبعیض ومسائل حاشیه نشینی مواجه اند. تبعیض دارای یک پیامد مشخص نیست بلکه بیانگرمحرومیت از سلسله ی بهم پیوستهای از موقعیت هاست که سرنوشت افراد مورد تبعیض را دگرگون میکند. کودک دارای کم توانی که امکان رفتن به مدرسه را پیدا نمیکند از دستیابی به درآمد وداشتن شغل پایدار محروم میماند. عدم استقلال مادی موجب وابستگی وی به اطرافیان میگردد. زمانی که فرد دارای کم توانی امکان استفاده از تسهیلات عمومی جامعه را نداشته باشد از تعامل با دیگران محروم میگردد وعدم دسترسی به منابع جامعه موجب طرد و انزوای فرد دارای کم توانی را فراهم میسازد. انباشتگی محرومیتها برای اغلب این افراد بگونهای است که هیچ پلهای برای صعود به پله بعدی وجود ندارد. محرومیت آنان نه ناشی از محدودیت در عملکرد این افراد بلکه بدلیل اختلال در سیستم ها وساختار جوامعی است که امکانات موجود درآن برای همه طراحی نشده است. لذا در ادبیات نوین، کم توانی امری است نسبی، که نه ناشی از مشکلات فردی بلکه محصول شرایط جامعه میباشد. در واقع زمانی که شرایط جامعه بگونهای باشد که تسهیلات وامکانات ونیزفرصتهای برابر برای تمامی مردم فراهم نباشد ممکن است که هر فردی به نحوی در معرض عقب ماندگی اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و… قرار گیرد. در این شرایط وضعیت زنان دارای کم توانی بخصوص در کشورهای در حال توسعه بسیار وخیمتر است اغلب آنان با تبعیضی سه گانه مواجه اند: زن بودن، ناتوان بودن و زندگی در یک کشور کمتر توسعه یافته.
بیان مسئله
از ابتدای خلقت، بشر در فراز و نشیب زندگی همواره با حوادث و اتفاقات ناشناخته روبرو بوده است. سیل، زلزله، جنگهای خانمان سوز، بیماریهای لاعلاج، فقر، شیوع فحشاء، مواد مخدر ،حوادث و اتفاقات ناشی از کار، تصادفات و… همه از عواملی هستند که سلامت انسان را تهدید نموده و همه ساله گروهی از انسانها را دچار کم توانی میسازند.
ازنظر سازمان جهانی بهداشت، کم توانی عبارت است از هرگونه محدودیت یا فقدان توانایی انجام فعالیتهای معمولی ومتعارف که از یک نقص نشات میگیرد (سازمان بهداشت جهانی، ۲۰۰۸).
فرد دارای کم توانی کسی است که بخشی از تواناییهای فیزیکی، جسمی، اجتماعی، حرفه ای، ذهنی و روانی خود را از دست داده یا اصلاً بدست نیاورده است. بنابراین باید سعی شود تواناییهای او تا حد ممکن افزایش یابد. (نودهی، ۱۳۸۵: ۲۸).
کم توانی بیماری نیست و معمولاً تا پایان عمر با فرد باقی میماند، میزان مرگ و میر و بیماری در بین افراد دارای کم توانی به مراتب بیشتر می باشد. افراد دارای کم توانی غالباً به خدمات و فرصتهایی که در اختیار سایر افراد جامعه قرار داده میشود دسترسی ندارند. آنان اغلب از تصدی هر گونه شغل مهم و کلیدی در جامعه کنار گذاشته میشوند، عدم حضور در امور جامعه منجر به این میشود که نیازهای آنان در ورطه فراموشی قرار گیرد. کم توانی در اثر تعامل دوسری عوامل حاصل میشود، ویژگیهای فردی که دارای کم توانی است و ویژگیهای محیطی که ایجاد کننده محرومیت میباشد. احساساتی نظیر بی ارزش بودن، سردرگمی، مشکلات برقراری ارتباط اجتماعی، نداشتن آموزش، شغل و درآمد، زندگی منزوی و سایر تبعیضات اجتماعی، محرومیتهایی هستند که فرد دارای کم توانی آنها را تجربه میکند. این پیامدها بستگی مستقیم با شرایط محیطی، امکانات و منابع اجتماعی و مقررات تبعیضی در جوامع دارد. هر چند این تبعیضات بر اساس شرایط اجتماعی و کلیشههای منفی نسبت به افراد دارای کم توانی وجود دارد اما زنان بار این تبعیضات را بیشتر بر دوش میکشند.
در سرشماری نفوس ایران در سال۱۳۶۰ افراد نابینا، ناشنوا، قطع اندام ها، تغییر شکل اندامها وفلج کامل به عنوان فرد ناتوان ودارای کم توانی سرشماری شده اند و افراد فاقد این شرایط از سرشماری خارج بوده ا ند.
در سرشماری ۱۳۷۵ با محور قراردادن خانوار از ۱۲۳۹۸۲۳۵ خانوار کشور نزدیک به ۴۷۹۵۹۰ خانوار دارای فرد دارای کم توانی سرشماری شده اند. بدین ترتیب نسبت خانوارهای دارای فرد دارای کم توانی به خانوارهای عادی ۹/۳ درصد بوده است. این نسبت در نقاط شهری ۴/۳ در صد در نقاط روستایی ۷/۴ در صد محاسبه شده است (محمدی، ۱۳۸۵: ۱۱).
بر اساس مطالعات انجام شده به منظور شناسایی اقشار نیازمند به خدمات بهزیستی، ۲/۶ درصد جمعیت ایران ۶۰ سال و بالاتر بوده اند و۵/۶ در هزار افراد بررسی شده مبتلا به ضعف وعدم کارکرد اندامها و۷/۲ در هزار نیز مبتلا به فلج اندامها میباشند. در این بررسی مهمترین علت کم توانی، بیماریها با ۸ /۲۸، ضربه ۳/۲۶، و مشکلات مادر زادی ۷ /۲۱ درصد گزارش شده است (جغتایی، ۱۳۷۷: ۱۳).
سازمان بهداشت جهانی(WHO) معتقد است: تقریباً ۱۰درصد از جمعیت جهان با کم توانی زندگی میکنند که بزرگترین گروه اقلیت جهان هستند به دلیل رشد جمعیت جهان، پیشرفتهای پزشکی و فرایند سالمندی تعداد افراد دارای کم توانی در حال افزایش است، شمار جهانی افراد دارای کم توانی بیش از ۶۵۰ میلیون نفر است که با خانوادههایشان رقمی معادل ۲ میلیارد نفر را در بر میگیرد که بنوعی درگیر مسئله کم توانی هستند ( ۲۰۰۶ , UN ).
در ایران بر اساس سرشماری نفوس و مسکن کل کشوردرسال ۱۳۸۵ ازجمعیت ۷۰۴۹۵۷۸۲ نفری کشور با در نظر گرفتن نرخ شیوع کم توانی به میزان ۳۸/۴ تعداد ۳۰۸۷۷۱۵ نفر دارای کم توانی در کشور وجود دارد که ازاین تعداد ۲/۲۴ درصد یعنی معادل ۷۴۷۱۳۲ نفر تحت پوشش سازمان بهزیستی قرار دارند که ۳۶ درصد یعنی۹۶۸,۲۶۸نفر را زنان و۶۴درصد یعنی ۱۶۴,۴۷۸ نفر را مردان تشکیل میدهند توجه به آمارها نشان دهنده این واقعیت است که افراد دارای کم توانی بخش عظیمی از جمعیت کشور را تشکیل میدهند و لذا نمی توان نسبت به مسائل ومشکلات ونیز حقوق آنان بی اعتنا بود. کم توانی و نقص برای زنان در مقایسه با مردان مشکلات بیشتری ایجاد میکند و پیامدهای آن برای زنان بسیار جدی و قابل تعمق است. در بسیاری از کشور ها، بخصوص کشورهای در حال توسعه محرومیتهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی زنان را از دسترسی به خدماتی مانند: مراقبتهای بهداشتی، آموزش و پرورش، حرفه آموزی و اشتغال باز میدارد و بنابراین در چنین کشورهایی زنان دارای کم توانی تقریباً هیچ گونه امکاناتی برای غلبه بر مشکلات خود ندارند، شرکت در فعالیتهای اجتماعی و فرصتهای تحصیلی برای دختران و زنان دارای کم توانی بسیار اندک است. احتمال دریافت حرفه آموزی و اشتغال برایشان محدود میباشد. زنان دارای کم توانی بشدت در معرض خشونتهای جسمی، جنسی و روانی قرار میگیرند. دختران و زنان دارای کم توانی بیشتر گرفتار فقر میباشند، مشارکت آنان در تصمیم گیریها نیز بطور کلی بسیار ناچیز است. در بسیاری از کشورها زنان در صورت ناتوان شدن از سوی شوهرانشان رها شده و از زندگی در کنار فرزندانشان محروم میشوند. تحقیقیات در زمینه کم توانی معمولاً نسبت به تفاوتهای جنسیتی بی تفاوت بوده است (وایت، ۱۹۷۷: ۲۳). لذا در بررسی مسائل مربوط به کم توانی، نیازها وتجربیات زنانه در نظر گرفته نشده است.
در طی چند دهه گذشته سلامت بعنوان یک حق بشری و هدف اجتماعی در جهان شناخته شده است که باید در دسترس همه انسانها قرار گیرد، اخیراً مفهوم وسیع تری از سلامت بوجود آمده وآن کیفیت زندگی است. برخی کیفیت زندگی را با مفاهیمی چون رضایت مندی از زندگی، خشنودی، آسایش خاطرو حتی زندگی خوب بکار میبرند (فرانس ۱۹۹۲: ۲۳ ) سازمان بهداشت جهانی کیفیت زندگی را ادراک فرد از موقعیتش در زندگی و در متن فرهنگ و نظامهای ارزشی که در آن زندگی میکند و در ارتباط با هدف، انتظارات و ارتباطات و نیاز هایش میداند. بطور کلی کیفیت زندگی دارای ابعاد مختلف فیزیکی، روانی واجتماعی است که پهنه وسیعی از زندگی فرد را در بر میگیرد. کیفیت زندگی درک منحصربه فرد هر شخص است در مورد اینکه آیا زندگی او با وجود ارتباطاتی که با دوستان، آشنایان و اجتماعش داردبرایش رضایت بخش و قابل قبول است یا نه؟ (پارک و پارک، ۱۳۷۶). یکی از جامعترین و کاملترین تعاریف کیفیت زندگی به وسیله پروفسور هور نکوئیست(۱۹۸۵) ارائه گشته است وی کیفیت زندگی را بر اساس مطالعات خود و یافتههای سایرین بعنوان نیاز بیان شده و رضایت عملی در یک تعداد از ابعاد اصلی زندگی با تمرکز خاص بر احساس خوب بودن تعریف می کند به عقیده وی اندازه گیری کیفیت زندگی به وسیله بررسی ابعاد ۵ گانه زیر از زندگی افراد امکان پذیر است.
قلمرو فیزیکی شامل سلامت بدن و فشار ناشی از بیماری خاص
قلمرو روانی و عاطفی شامل احساس رضایت از زندگی، احساس خوب بودن و عملکرد فکری و عقلانی و اعتقادات
قلمرو اجتماعی شامل تماس اجتماعی و ارتباط مناسب بادیگران بطورعموم وباخانواده وهمسربه طورویژه.
قلمرو رفتاری: فعالیتی شامل ظرفیت پذیرش مراقبت از خود و انجام کار و فعالیت و حرکت
قلمرو مادی، شامل وضعیت اقتصادی و مالی فرد و بطور کلی درک فرد ازرضایت مندی در زندگی (زارعی، ۱۳۸۷: ۲۳).