به عنوان مثال امر به معروف را در مباحث نظرى واجب مىشمرند ولى در عمل گرفتار شبهۀ تقیه مىگردند؛ و بزرگترین امر به معروفها مبارزه با حکام فاسد غیر دینى را خلاف تقیه مىشمرند. بى توجه به این که تقیه نیز براى حفظ اسلام و کیان اسلامى است و چنانچه تقیه، ذلت و شکست اسلام را به دنبال داشته باشد، مجالى براى آن نیست.
کتاب جهاد را احیانا بحث مىکنند، ولى ناخودآگاه معتقدند که در زمان غیبت هیچ تکلیفى جز دعا کردن براى ظهور حضرت حجت، متوجه امت اسلامى نیست! کتاب حدود را مورد بررسى قرار مىدهند ولى ناخودآگاه معتقد مىشوند که اجراء آن منوط به حضور امام معصوم است. نهایتا اکنون حدود الهى تعطیل مىباشد!
کتاب قضاء را مطالعه مىکنند و بر این باور مىشوند که باز بودن باب آن منوط به وجود مجتهد مطلق است و در صورت نبود آن باید قضاوت نباشد و بسیارى دیگر از این قبیل ذهنیتها که هم بر زندگى اجتماعى برخى سایه افکنده[۱۵۷] و هم بر نظریات فقهى آنان و چه بسیار احتیاطها که منشأ آن، وجود همین جوّهاست.
در همین راستا، امام مىفرماید: «ما باید سعى کنیم تا حصارهاى جهل و خرافه را شکسته تا به سر چشمه زلال اسلام ناب محمدى صلى الله علیه و آله برسیم و امروز غریبترین چیزها در دنیا همین اسلام است و نجات آن قربانى مىخواهد و دعا کنید من نیز یکى از قربانیهاى آن گردم»[۱۵۸].
آنچه او در این گفتار از آن به عنوان قربانى شدن یاد کرده همان طعن و تهمت و ناسزاهاست که ممکن است از ناحیه خرافهپردازان و دانش ستیزان و کوتاه نظران و جمود گرایان به خاطر ارائه برخى نظرات واقعى اجتهادى، به ایشان زده شود! به هر حال راه مبارزه با چنین حصارهایى همان است که او، بدان اشاره فرموده، یعنى: حریت و فداکارى و اقدام به شکستن خرافهها و ملاک قرار دادن مبانى راستین اجتهاد و واقعیتها وبدون توجه به آنکه عامه مردم چه میپسندند تا فقها بتوانند با اجتهادی پویا مسائل مستحدثه جوانان را حل نمایند؛ و مانع از دینگریزی آنان گردند.
شهید مطهری به این واقعیت اشاره کرده و میفرماید: «دو بیماری خطرناک که همواره آدمی را در این زمینه (انطباق با پیشرفت و همرنگ نشدن با انحرافات) تهدید میکند؛ بیماری جمود و بیماری جهالت است. نتیجه بیماری اول، توقف و سکون و بازماندن از پیشروی و توسعه است و نتیجه بیماری دوم، سقوط و انحراف است. جامد از هر چه نو است، متنفر است جز با کهنه خو نمیگیرد و جاهل، هر پدیده نوظهوری را به نام مقتضیات زمان، به نام تجدد و ترقی، موجّه میشمارد. جامد، هر تازه ای را فاسد و انحراف میخواند و جاهل، همه را یکجا به حساب تمدن و توسعه و علم و دانش میگذارد…جامد و جاهل، متّفقاً، فرض میکنند که هر وضعی که در قدیم بوده است جزء مسائل و شعائر دینی است، با این تفاوت که جامد، نتیجه میگیرد که این شعائر را باید نگهداری کرد و جاهل، نتیجه میگیرد اساساً دین ملازم است با کهنه پرستی …»[۱۵۹].
نتیجتاً آنکه فقیه همانگونه که شهید مطهری و امام بیان نمودند باید از اوضاع و شرایط زمان خود آگاه باشد و همگام با مسائل روز حرکت کند و این مسائل را در فتواهای خود مدنظر داشته باشد وگرنه فتواهایی که دائم در حال تکرار مکررات میباشند قادر به جذب مخاطب جوان نخواهند بود.
۳-۱-۱-۱-۲- قضاوت
از اهداف کلی دعوت انبیا و رسولان الهی همان رسیدگی به شکایات و ظلمهایی است که در حق مظلومین میشود. شریعت اسلام این وظیفه را شایسته هر شخصی نمیداند؛ بلکه تصدی آن را بنابر شرایط خاصی میداند و آنکه فاقد آن صلاحیت باشد را رد کرده و اطاعت از او را بر خلاف ایمان قلمداد نموده است.
«یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ؛[۱۶۰] آنها مىخواهند از دادگاه طاغوت حکم بگیرند، درحالىکه به آنها امر شده بود نسبت به طاغوت و احکام وى کفر بورزند.» حضرت علی «علیهالسّلام» در مقام تأکید به شریح قاضی میگوید: یَا شُرَیْحُ قَدْ جَلَسْتَ مَجْلِساً لَا یَجْلِسُهُ إِلَّا نَبِیٌّ أَوْ وَصِیُّ نَبِیٍّ أَوْ شَقِیٌّ».[۱۶۱]
در عصر غیبت این منصب و مسئولیت بر عهده فقیه گذاشته شده تا حق اظهار رأی و دادرسی برای حل و فصل اختلافات را داشته باشد؛ زیرا فقیه وارث پیامبر و حجت از جانب آنان است. «فَلْیَرْضَوْا بِهِ حَکَماً فَإِنِّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ حَاکِماً…»[۱۶۲]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
امام خمینی در رابطه با اهمیت این منصب و نقش ناصواب آن در دینگریزی جوانان به قضات میگوید:
«مسئله قضاوت یک مسئله بسیار خطیرى است. شماها که قاضى هستید، بسیار برایتان خطرناک است. اگر ملاحظه روایات کرده باشید، مىبینید که مسئله چقدر مشکل است. شما با ابروی مردم، با جان مردم، با اموال مردم، سر و کار دارید. چنانچه خداى نخواسته به طور دقیق؛ به طور شایسته عمل نشود، علاوه بر مسئولیت شرعیه نسبت به اصل قضیه، یک مسئولیت بزرگترى هم هست؛ و آن این است که شما قاضى جمهورى اسلامى هستید و ممکن است که جمهورى اسلامى در خطر بیفتد؛ یعنى وِجههاش یک وِجهه ناشایستهاى بشود. شما مىدانید که الآن اشخاص مختلف با اغراض شیطانى در صدد این هستند که این چهره اسلامى جمهورى را مُشوَّه کنند. یکى از راههاى مشوَّه شدن، همین دادگاههاست که اگر خداى نخواسته در دادگاهها یک امر خلافى واقع بشود، این فقط به دادگاه صدمه نمىزند، به جمهورى فقط صدمه نمىزند، به اسلام و اعتقادات مردم و جوانان ضربه مىزند؛ و صدمه، صدمه به اسلام است.»[۱۶۳]
از این رو فقیه زمانی که در منصب قضاوت جای میگیرد باید سعی کند بر اساس شرع و حقیقت اسلام قضاوت کند تا همانگونه که امام فرمودند سبب نشود که اسلام چهرهاش مخدوش گردد؛ زیرا جوان وقتی در آن اسلامی که فقیه با قضاوتش به تصویر کشیده چیزی به نام عدالت نبیند طبیعتاً از آن رویگردان میشود.
۳-۱-۱-۱-۲-۱-ضرورت قضاوت
انسان بنابر آنکه موجودی اجتماعی است و قادر به زندگی فردی نمیباشد، شکوفایی و استعدادش در پرتو زندگی اجتماعی تجلی یافته است،[۱۶۴] و از طرفی چون دارای طبع و سلیقۀ متنوع و فزونخواهی است وجود نزاع و اختلاف و انجام هر کار غیر انسانی و شرعی، امری بدیهی میباشد. از این روی وجود قوانین بر پایۀ حق و باطل، مقولهای عقلانی است؛ زیرا نبود مقررات و ظوابط جاکم، به هر کسی این اجازه را خواهد داد که دست به هر گناهی بزند و این خود فضای مناسبی ایجاد میکند برای فاصله گرفتن جوانان از ارزشهای دینی و اخلاقی و زمانی که عدهای بخواهند ارزشها را زیر پا گذاشته به دنبال لذات و هواهای نفسانی باشند طبعاً فساد به مرور فراگیر خواهد شدکه؛ این خود به خود دینگریزی را به همراه دارد.[۱۶۵]
۳-۱-۱-۱-۲-۲-قاضی و کسب معارف متعالی
شایسته است قاضی معرفت و معنویت را با رفتار خود بیامیزد و بدون آن دست به عملی نزند، بویژه در منصب قضاوت که رفتار او به نوعی با جامعه گره خورده و جوان او را با علمش که برگرفته از دین است محک میزند اگر او ناعادلانه حق آن جوان را نادیده انگارد دین را از او سلب کرده است. لذا مسئولیت اعمال اجتماعی از کارهای فردی که اثر اجتماعی ندارد خطیرتر است و هر چه گستره آثار در رفتار بیشتر باشد، معرفت هم عمیقتر خواهد شد.
میتوان به آخوند گزی اشاره نمود که در قضاوت به حسن خلق وگشاده رویی مشهور بود و همه در نظرش یکسان بودند، وی کمتر به قول و شهود اکتفا میکرد و بیشتر سعی در حل اختلافات با کد خدامنشی و صلح داشت.[۱۶۶]
قاضی علاوه بر این معرفت عقلانی نیاز به شناخت بالاتری چون شهود قلبی دارد که عقل از آن عاجز است؛ از این رو قاضی برای رهایی از لغزشهای قضایی نیازمند اینچنین درکی است؛ و برای انجام این امر باید در کارهای خود نوعی مراقبه و مشارطه و محاسبه روزانه داشته باشد. سیمای قاضی نسبت به پاکان و پرهزگاران درهمتنیده متفاوت است غیر از این چهره، قضاوتی دروغین است. کسی شایستگی مسئولیت قضاوت دارد که قادر به حفظ این سیما باشد که برای آن دو امر لازم است
۳-۱- ۱-۱-۲-۳-درک جایگاه قضاوت
فقیهای که خواستار منصب قضاوت است باید بیندیشد که آیا قادر به دست یابی به آن طهارت نفس و تقوا هست؛ زیرا همین بیتقوایی و تمایلات نفسانی و بیتوجهی نفس آدمی را به گمراهی و ضلالت کشانده است؛ گناه اگر در جامعه ای رواج یابد، عصیان وسرکشی، طغیان خواهد کرد و افراد جامعه خواه ناخواه زمینه انحطاط و نابودی ملت خود را فراهم میکنند؛ چرا که بین گناه و عصیان و ویرانی جامعه رابطهای ملموس وجود دارد[۱۶۷] چه بسا جوانانی که با دیدن فساد قاضیان دیدگاهشان نسبت به دین تغییر کرده است و به کلی انجام عبادات و احکام الهی را کنار گذاشتهاند.
«أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الَّذِینَ کَانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ کَانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّهً وَ آثَاراً فِی الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ:[۱۶۸] آیا در زمین نگردیدهاند تا ببینند عاقبت کسانی که قبل از آنها زندگی میکردهاند، چگونه بوده است».
- باید در مقابل شغل خود احساس مسئولیت و تکلیف کند نه آنکه با دنیا گرایی در پی درآمد بیشتر و مقام و شهرت باشند که این خود بزرگترین آفت در مسیر دینزدایی یک جامعه است. نیاز است قضات سعی و تلاش خود را مبذول دارند تا با عمل به تعالیم شریعت آن خصال و سیمای قضات را حفظ نمایند؛ چه بسا قاضیانی که به دلیل گرفتاری در شهوت و دنیاطلبی سیمای این صنف را لکه دار نموده و زمینه ساز انحراف و دینگریزی در جوانان شدند.
حضرت علی «علیهالسّلام» میفرماید: در زمینه انتخاب قاضى از هر جهت دقت کن دقّتى بلیغ و رسا که این دین اسیر دست اشرار بود، در آن به هوا و هوس عمل مىکردند و وسیله دنیا طلبى آنان بود[۱۶۹]
۳-۱-۱-۱-۳-ولایت
ولایت امری بسیار مهمّ است؛ و حقیقت دین و دنیاى انسان به آن بستگى دارد؛ زیرا ولایت، شأنش آمریّت و حکومت بر مسلمانان و بلکه بر همۀ افراد بشر است؛ و این تنها راهى است که تمام سعادتها و شقاوتها، خیر و شر بالاخره نجات مردم و جوانان به آن راه بسته است. هر ملّتى به هر کمالى رسیده است، در اثر ولایت وَلىِّ آن قوم بوده و بر عکس هر ملّتى که مردم و جوانهایش به بدبختى و ضلالت و دینگریزی کشیدهشدهاند، در أثر ولایت وَلىِّ آن قوم بوده است، که آنها را به سوى آراء و أهواء شخصیّه کشیده و از صراط مستقیم منع کرده است.[۱۷۰]
ولایت به معنای والی بودن، مدیر بودن و اجرا کننده است و اگر گفته میشود: «که فقیه ولایت دارد؛ یعنی از سوی شارع مقدس، تبیین قوانین الاهی و اجرای احکام دین و مدیریت جامعه اسلامی در عصر غیبت، بر عهده فقیه جامع الشرایط است».[۱۷۱]
ولی باید سه ویژگى داشته باشد; «اجتهاد مطلق»، «عدالت مطلق» و «قدرت مدیریت و استعداد رهبرى». یعنى از سویى باید دین اسلام را به طور عمیق و با استدلال و استنباط بشناسد و از سوى دیگر، در تمام زمینه ها، حدود و ضوابط الهى را رعایت کند و از هیچ یک تخطى و تخلف ننماید و از سوى سوم، استعداد و توانائى مدیریت و کشوردارى و لوازم آن را واجد باشد.
اکنون هر یک از این سه ویژگى را مورد بررسى قرار مى دهیم.
۳-۱-۱-۱-۳-۱- اجتهاد مطلقه
فقیه، مجاهدی در راه خداست؛ اما تفاوتش با رزمندهها آن است که او برای حاکمیت دین خدا اسلحه به دست میگیرد و از مرزهای حکومت اسلامی دفاع میکند اما فقیه قلم به دست گرفته و از مرزهای عقیدتی حراست و پاسداری میکند، امام صادق «علیه السّلام» مىفرماید: عُلَمَاءُ شِیعَتِنَا مُرَابِطُونَ فِی الثَّغْرِ- الَّذِی یَلِی إِبْلِیسُ وَ عَفَارِیتُهُ، یَمْنَعُونَهُمْ عَنِ الْخُرُوجِ عَلَى ضُعَفَاءِ شِیعَتِنَا، وَ عَنْ أَنْ یَتَسَلَّطَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ؛[۱۷۲] دانشمندان همانند مرزدارانى هستند که در برابر لشکر ابلیس صف کشیدهاند و از حمله کردن آنها به افرادى که قدرت دفاع از خود ندارند جلوگیرى مىکنند. و مانع میشوند از اینکه ابلیس بر آنها مسلط شود.
اسلام مجموعهای منسجم است بهگونهای که دیانتش عین سیاست و سیاستش عین دیانت است و فقیهی که نسبت به این مجموعۀ منسجم آگاهی کامل نداشته باشد به نوعی مجتهد مطلق نیست و صلاحیت ولایت بر مردم و جوانان را ندارد و کسی که شایستگی نداشته باشد دیر یا زود آن ملت را به تباهی و بیدینی میکشاند.
فقیهِ حاکم بر نظام اسلامى، که در عصر غیبت، مجرى و حافظ و مبین قرآن است، باید به تمام جوانب آن آگاه باشد. او باید علاوه بر شناخت احکام و معارف قرآن کریم، روایات رسیده از عترت «علیهم السّلام» درباره انسان و جامعه را نیز به خوبى بررسى نماید و به شناختى کامل و جامع از احکام اسلام برسد. اگر شخصى برخى از مسائل اسلامى برایش حل نشده و خود نمىتواند آنها را عمیقا بررسى نماید، چگونه میخواهد پاسخگوی نسلی باشد که هزران دشمن با ایجاد هزران شبهه او و اعتقاداتش را نشانه رفتند. و بدنبال فرصتی میگردند تا او را از ارزشهای اسلامی و دینی بکلی دور کنند؛ ازاینروی فقیهى قابلیت مرجعیت تقلید را دارد که با پاسخگویی به مسائل جدید و مستحدثه باعث جذب جوانان به سوی دین گردد.
۳-۱-۱-۱-۳-۲- عدالت مطلق
عادل و با تقوا باشد که وجود نیروی معنوی عدالت و تقوی است که او را از ارتکاب گناهان و ترک واجبات نهی میکند؛ زیرا فقیهای که توانایی کنترل تمایلات نفسانی خود را نداشته باشد چگونه میخواهد سکان این کشتی را در دریای پرتلاطم فرهنگ وارداتی غرب هدایت کند و مانع از دینگریزی جوانان در مقابل هجوم هجمههای فرهنگی به سمت آنان شود.
أمیرالمؤمنین «علیه السّلام» مىفرماید: «فَإذَا أَدَّتِ الرَّعِیَّهُ إلَى الْوَالِى حَقَّهُ، وَ أَدَّى الْوَالِى إلَیْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَیْنَهُمْ … وَ إذَا غَلَبَتِ الرَّعِیَّهُ وَالِیَهَا، وَ أَجْحَفَ الْوَالِى بِرَعِیَّتِهِ اخْتَلَفَتْ هُنَالِکَ الْکَلِمَهُ …:[۱۷۳] زمانى که حقّ و عدالت بر قرار شود، تمام جهات دیگر در سایۀ اوست؛ و چنانچه اختلاف پیدا بشود و حقّ از بین برود، تمام مفاسد از آنجا سرچشمه مىگیرد».
۳-۱-۱-۱-۳- ۳- قدرت مدیریت و استعداد رهبری
یکی از وظایف فقیه هدایت، رهبری، ناصحیت و خیرخواهی و پیشگیری از انحطاطها ی اخلاقی جوانان است. این رو امام در عین ستایش جوانان با نظارت کامل بر جامعه و در نظر گرفتن شرایط پرخفقان ایران که هرروز رژیم شاهنشاهی با واردات برنامههای متنوع و البته مبتذل غربی میزبان جوانان متدین بوده تا بتواند دین و ناموس آنان را به تاراج ببرد، آن جوانان را از خطر دین گریزی آگاه نموده و توصیه میکند:
«از جوانان، دختران و پسران، مىخواهم که استقلال و آزادى و ارزشهاى انسانى را و لو با تحمل زحمت و رنج، فداى تجملات و عشرتها و بىبند و باریها و حضور در مراکز فحشا که از طرف غرب و عمال بىوطن به شما عرضه مىشود نکنند؛ که آنان چنانچه تجربه نشان داده جز تباهى شما و اغفالتان از سرنوشت کشورتان و چاپیدن ذخائر شما و به بند استعمار و ننگ وابستگى کشیدنتان و مصرفى نمودن ملت و کشورتان به چیز دیگر فکر نمىکنند؛ و مىخواهند با این وسایل و امثال آن شما را عقب مانده و به اصطلاح آنان «نیمه وحشى» نگه دارند.»
۱-۳-۱-۳-۱-رهبری و دوری از تجملگرایی
از بزرگترین آفت های اخلاقی که دامنگیر یک فقیه به عنوان رهبر یک جامعه میشود دنیا زدگی است و به تبع آن، میتواند کارگزاران و مسئولین را هم گرفتار خود کند، همچون گرفتن کنفرانس، سمینار، جشنواره و… در مناسبت های مختلف با رد کردن آمارهای کزایی ازیک سو وخرج های کلان از سوی دیگر چهره اسلام را زشت و مخدوش میکند.
آری! وقتی مسئولین خود به ندای اسلام که مبارزه با اسراف و تجمل گرایی است گوش نمی سپارند چگونه میتوان از مردم بخصوص جوانان توقع خوش بینی به اسلام را داشت علاوه بر این اینها، تجمل گرایی فرصت چندانی برای خدمات ارزنده کارگزاران باقی نخواهد گذاشت.
امام علی «علیهالسّلام» میفرماید: من به عنوان رهبر یک جامعه اسلامی خود را موظف میبینم که در سطح پایین ترین افراد جامعه از نظر خوراک و پوشاک و مسکن باشد تابتوانم بهتر درد فقیران را بفهمم.
اگری نظری به زندگی رهبر خود حضرتآیتالله خامنهای بیاندازیم این سادگی و زهد را به خوبی مشاهده خواهیم کرد؛ به گونهای که حتی یک دکتر خانوادگی ندارند. در صورتی که در بسیاری از کشورها، پایینترین رده های کشوری و لشکری یک دکتر خانوادگی برای خود دارند اما رهبر ما اینگونه زندگی نمیکند؛ و همین منش و رفتار زاهدانه و پر از صداقت ایشان سبب شد تا جوانان زیادی پیرو خط ولایت شوند و خود را ولایی و فدایی رهبر بنامند.
۳-۱-۱-۲-شخصیت علمی
تاریخ فقه و فقهای امامیه بیانگر آنست که فقیهان ما از خمینی گرفته تا کلینی توانستند با پرورش شاگردان جوان و تدوین کتابهای فراوانی در زمینه های تفسیر، فقه، کلام، فلسفه و… . به مباحث هستیشناسی، معرفتشناسی، انسان شناسی و نظام ارزشی بپردازند و با بیمه نمودن جوانان در حوزه اسلامشناسی نام خود را بعنوان ناجی بشریت از گرداب گناه و تباهی ثبت کنند؛ آنچنانکه آثار بجامانده از شیخطوسی، شیخ صدوق، شیخ مفید و علامه حلی سند محکمی برای توجیه جوانان، دانشپژوهان و نخبگان و تلاش مؤثری برای تبیین عقاید دینی و دفاع از شبهاتی است در پیشگیری از دینگریزی و جدایی از دین میباشد.
در اینجا به برخی از این بزرگواران و آثار برجامانده و شاگردانی که نزد آنان رشد یافتند، اشاره میکنیم.
-حسن بن یوسف بن على بن مطهر حلى، معروف به علامه حلى: یکى از اعجوبههاى روزگار است. در فقه و اصول و کلام و منطق و فلسفه و رجال و غیره کتاب نوشته است.
در حدود صد کتاب از آثار خطى یا چاپى او شناخته شده که بعضى از آنها به تنهایى (مانند تذکره الفقهاء) کافى است که نبوغ او را نشان دهد. علامه کتب زیادى در فقه دارد که غالب آنها مانند کتابهاى محقق حلى در زمانهاى بعد از او از طرف فقها شرح و حاشیه شده است. کتب معروف فقهى علامه عبارت است از: ارشاد، تبصره المتعلمین، قواعد، تحریر، تذکره الفقهاء، مختلف الشیعه، منتهى.
-شیخ محمد حسن صاحب کتاب جواهر الکلام: که شرح شرایع محقق است و مىتوان آن را دائره المعارف فقه شیعه خواند. اکنون هیچ فقیهى خود را از جواهر بى نیاز نمىداند. این کتاب مکرر چاپ سنگى شده است و اخیرا با چاپ حروفى در قطع وزیرى مشغول چاپش هستند و در حدود پنجاه جلد ۴۰۰ صفحهاى یعنى در حدود بیست هزار صفحه خواهد شد.
کتاب جواهر عظیمترین کتاب فقهى مسلمین است و با توجه به اینکه هر سطر این کتاب مطلب علمى است و مطالعه یک صفحه آن وقت و دقت زیاد مىخواهد، مىتوان حدس زد که تالیف این کتاب بیست هزار صفحهاى چقدر نیرو برده است. سى سال تمام یکسره کار کرد تا چنین اثر عظیمى به وجود آورد. این کتاب مظهر نبوغ و همت و استقامت و عشق و ایمان یک انسان به کار خویشتن است.[۱۷۴]