سرمایههای انسانی، اجتماعی و فرهنگی از دیدگاه جامعهشناسی (دیفن باخ، ۲۰۰۶،۲۰).
برخی از این جریانها کوشیدهاند تا منابع نامشهود را با بالاترین دقت ممکن تعریف کنند (برای مثال در حسابداری مالی و مدیریت عملکرد). سایر دیدگاهها نیز یا تعریفی کلی از منابع نامشهود ارائه دادهاند (مانند مدیریت دانش) و یا اصولاً تعریف مشخصی ندارند (دیدگاه منبع-محور). این دیدگاهها اکثراً به برخی جنبه های محدود از سرمایههای نامشهود تکیه دارند و تاکنون مدل جامعی که مورد توافق و استفاده اکثر محققین در این زمینه قرار گرفته باشد، ارائه نشدهاست (دیفن باخ، ۲۰۰۶).
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
گاردنر و آبرامسون(۲۰۰۲، به نقل از وایت، ۲۰۰۷) معتقدند که اهمیت نیروی انسانی تحت تاثیر جریانهای بنیادی زیر در اقتصاد جهان افزایش یافتهاست:
تغییر مشخصههای جمعیتی در نیروی کار به نحوی که نیروی کار متنوعتر و مسئولیت ها پیچیدهتر شده اند.
محدودیتهای مالی و بودجهای سازمانها که آنها را مجبور به افزایش بهرهوری نیروی انسانی برای کاهش هزینه های تولید می کند.
فشار تقاضا در بازار که سازمانها را وادار به جذب نیروهای شایستهتر برای پاسخگویی به این تقاضا مینماید.
پیچیدهتر شدن فناوریهای به کار رفته در سازمانها.
اکنون سرمایههای فکری بهعنوان مهمترین منابع تولید ثروت در سازمانها شناخته میشوند (کارپ، ۲۰۰۳). این مساله ناشی از دشواری ایجاد مزیت رقابتی از طریق منابع سنتی ملموس در عصر حاضر است. اما آن ویژگی عصر حاضر که این دشواری را ناشی میشود، دانشمحور بودن اقتصاد و کسب و کار است (کارپ، ۲۰۰۳). کارپ سرمایههای اجتماعی را بهعنوان بستری برای ایجاد و توسعه سرمایههای فکری میداند و معتقد است بهعنوان یک پیشتاز، ابتدا بایستی سرمایههای اجتماعی را توسعه داد.
کارپ (۲۰۰۳) به نقل از استوارت (۱۹۹۷) اولین شواهد مربوط به موضوع را مطالعات یک سوئدی به نام وسترمن معرفی میکند. وسترمن به دنبال پاسخ این سؤال بود که چرا کارخانههای سرامیکسازی و کشتیسازی کشورش تنها به اندازه نصف کارخانههای مشابه در آلمان و انگلیس بهرهوری دارند. او دریافت که سرمایههای ثابت این کارخانهها تفاوتی با هم ندارند. اما افرادی که آنها را به کار میگیرند و میزان هوش و استعدادشان متفاوت است.
کارپ (۲۰۰۳) همچنین روند تغییر معیارهای سنجش میزان فعال بودن اقتصادها را در سه قرن مختلف شرح میدهد. در اواخر قرن ۱۹ این معیار میزان استفاده از مواد اولیه (زغالسنگ، فولاد و غیره) بودهاست. در اواسط قرن بیستم، این معیار به میزان استفاده از انرژی تغییر مییابد. اکنون میزان استفاده از قدرت ذهن بشر جایگزین معیارهای قبلی شدهاست. کارپ (۲۰۰۳) به نقل از دراکر (۱۹۹۲) بیان میکند که میزان متوسط نیروی کار مورد نیاز برای تولید یک واحد اضافه از سال ۱۹۰۰ بهطور متوسط سالیانه یک درصد کاهش یافتهاست. پس از جنگ جهانی دوم، میزان مواد اولیه برای تولید GDP یک کشور در بخش تولید به همین میزان کاهش یافتهاست.
کارپ (۲۰۰۳) به نقل از لو (۲۰۰۱) داراییهای فیزیکی، انسانی و مالی سازمان را “داراییهای رقیب[۱۳]” مینامد. به این مفهوم که برای استفاده از این داراییها، میان مصارف مختلف نوعی رقابت وجود دارد. چرا که ماهیتاً از مقدار این داراییها با بهره گرفتن از آنها کاسته میشود. این در حالی است که داراییها یا سرمایههای فکری این گونه نیستند. سرمایه های فکری حین و پس از مصرف نه تنها کاهش نمییابند، بلکه ممکن است بیشتر هم بشوند (دیفن باخ، ۲۰۰۶). به عبارت دیگر هزینه فرصت[۱۴] استفاده از این گونه سرمایهها صفر یا نزدیک به ناچیز است (کارپ، ۲۰۰۳).
سرمایههای فکری از زمان پیدایش سازمانها وجود داشته و بشر نیز از آنها استفاده کردهاست. تنها در سالهای اخیر توجه بیشتری معطوف آنها گردیدهاست. کارپ (۲۰۰۳) دو جریان اصلی را در تاکید بیشتر محافل آکادمیک و کسب و کار بر مقوله داراییهای فکری موثر میداند:
افزایش شدت رقابت در صنایع مختلف؛
پیشرفت فناوری اطلاعات و ارتباطات که موجب ظهور مدلهای کسب و کار جدید، گونههای جدید سازمانی و انواع تازه زنجیرههای ارزش شدهاست.
کارپ معتقد است این روندها دانش را به مهمترین صلاح رقابتی سازمان تبدیل کردهاست. کارپ (۲۰۰۳) به نقل از گس (۱۹۹۷) بیان می کند که ظرفیت یادگیری یک سازمان را شاید بتوان تنها مزیت رقابتی پایدار آن فرض نمود.
هر سازمانی برای پاسخگویی به نیازها و انتظارات ذینفعانش از برخی منابع و دارایی ها استفاده می کند. خروجی هر سازمان در این فرایند کلان در قالب اعداد و ارقام ثبت می شود. به همین ترتیب حسابداری سنتی میزان منابع صرف شده را نیز در قالب هزینه های سازمان در نظر میگیرد. در شرایطی که همه چیز اعم از ورودی ها و خروجیهای سازمان ملموس یا مشهود[۱۵] باشند، این روش دچار مشکل خاصی نمی شود. طی چند دهه اخیر، محوریت اقتصاد در دنیا تغییر ماهیت دادهاست و به تدریج از تولید و دارایی های ملموس به خدمات، دانش و اطلاعات تغییر یافتهاست (وایت، ۲۰۰۷،۷۷).
۲-۱-۵ طبقهبندی سرمایه فکری
طبقهبندی سرمایههای فکری، مانند تعاریفی که از آن ارائه شده، از تنوع زیادی برخوردار است. یکی از تاثیرگذارترین این طبقهبندیها توسط ادوینسون (۱۹۹۷، به نقل از کافمن و اشنایدر، ۲۰۰۴) ارائه شدهاست
که سرمایه های فکری را به سرمایههای انسانی و سرمایههای ساختاری تقسیم میکند. در طبقهبندی دیگری، سه دیدگاه در تقسیم بندی سرمایه فکری مورد توجه قرار گرفته است (جدول شماره ۲-۴).
جدول شماره ۲-۴: مروری بر دیدگاههای تقسیم بندی سرمایه فکری(رمضان ، مجید ،۱۳۹۰،۲۰)
نظریه پرداز | چارچوب نظری | دستهبندی |
سویبی (۱۹۹۷،۱۹۹۸) | نمایش سرمایه نامشهود | ساختارداخلی ساختارخارجی شایستگی کارکنان |
کاپلان و نورتون (۱۹۹۲) | کارت امتیازی متوازن | منظر فرایند داخلی منظر مشتری منظر یادگیری و رشد منظر مالی |
ادوینسون و مالون (۱۹۹۷) | طرح ارزش آفرینی شرکت اسکاندیا | سرمایه انسانی |