بی من نبود اوج فلک سینه سای تو / پرواز پیش گیر که بال و پرت شدم
یک عمر همسر تو شدم، لیک در مجاز؛ / اینک حقیقت است اگر همسرت شدم
هم دوش نیز هستم و هم گام و هم طریق / تنها گمان مدار که هم بسترت شدم
بی من ترا، قسم به خدا، زندگی نبود / جان عزیز بودم و در پیکرت شدم
یک دست بوده ای تو و یک دست بی صداست / دست دگر به پیکر نام آورت شدم
بیرون ز خانه، همره و هم گام استوار / در خانه، غمگسار و نوازشگرت شدم
دیگر تو در مبارزه بی یار نیستی / یار ظریف و یاور سیمین برت شدم
( مجموعهی اشعار، مرمر، ای مرد، صفحه ۳۸۶ )
این شعر مبین نگاهی است که زن را همراه و هم تای مرد می داند و عامل موفقیت را برای مرد در همراهی با زن مطرح می کند. گریز از نگاه جنسی به زن اگر چه به عنوان یک امر طبیعی اشاره ای بدان شده است و اصرار بر نگاه مفید بودن و عامل محرک بودن به زن دراداره ی امور زندگی پا به پای مرد درون مایهی این غزل است؛ این ابیات اگرچه جنبهی تغزلی ندارند، اما زن در چشم مرد همه سویه و از آن یک سو محبوب بودن جلوه می دهد. که این مقوله در بیت:
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
یک عمر همسر تو شدم، لیک در مجاز؛ / اینک حقیقت است اگر همسرت شدم
شاعر در بیتی اشاره به دوران معشوق بودن زن و عاشق بودن مرد دارد و خیالات سپری شده ای که اکنون به حقیقت پیوسه است. در بیت بعد تأکید می کند که مضاف بر نقش همبستری:
هم دوش نیز هستم و هم گام و هم طریق / تنها گمان مدار که همبسترت شدم
استفاده از ضرب المثل « یک دست صدا ندارد » برای تأکید بر همراهی و اتحاد، اشاره به کار بیرون منزل زن و نقش های خارج از خانواده سپس اشاره به وظایف درون خانه که غمگساری و نوازشگریست، آوردن تعابیری چون یار ظریف و یاور سیمین بر، نگاه ظریف زنانهی شاعر در بیان همراهی دو انسان را به خوبی نشان می دهد. از آرایه های بیانی نکتهی برجسته ای نیست که یادآور شویم جز تشبیه مرد به پرنده ای که اوج فلک بی حضور زن سینه سای او نبوده است در بلند پروازی و اوج و علت را بال و پر شدن زن برای اوج گیری بیان کرده است.
در شعر « سایهی دالان سمن ها » سیمین به توصیف فصل بهار پرداخته و در خلال آن رفتارهای عاشقانه را یادرآور شده، این خود تناسب جالب توجهی است؛ بهار فصل عاشق شدن و عشق ورزیدن است و شاعر در این ابیات به توصیف چنین حالات و رفتار هایی پرداخته است:
سایهی دالان سمن ها
خفتنی شد، به خدا، بستر سر سبز چمن ها / گفتنی شد، به خدا، با تو در آن سبزه سخن ها
خزه شد مخمل رنگین به گریبان طبیعت / لاله شد دکمهی یاقوت به سر دست دمن ها
وه، چه خوش وسوسهی بوسه و آغوش فزاید / مستیی عطر هوس پرور و نمناک گوَن ها!
خلوتی خواسته بودی که ببوسی لب ما را- / وعده، در سایهی دالان فلک فام سمن ها
باد، از برگ گل آن جا فکند روکش اطلس / تا به آسودگی آریم برون، جامه ز تن ها
مرغ سان، بر سر هر شاخه بر آریم نواها / قو صفت، در دل هر چشمه بشوییم بدن ها
به رسن های وفا، پای گریز تو ببندم / همچو تاکی که ز هر شاخهی او رُسته رسن ها
آه، سیمین! دل آن دوست به دست آر و مرنجان / زان که آمد ز همه خلق جهان، سوی تو تنها
( مجموعهی اشعار، رستاخیز، سایهی دالان سمن ها، صفحه ۴۲۹ )
تشبیه چمن ها به بستر در لطافت و نرمی، تشبیه خزه به مخمل با وجه شبه نرمی و لطافت که به گریبان طبیعت نشسته است، تشبیه لاله به دکمهی یاقوت فام و تصور لباسی که سردست دارد برای سمن ها و اشاره به مستی فزایی و نمناکی گون ها که وسوسه گر بوس و کنار است، تتابع اضافات در مصرع، « وعده، در سایهی دالان فلک فام سمنها » که خود تصویری رویایی را پرداخته است، یا تصویر مخیل این بیت:
باد، از برگ گل آنجا فکند روکش اطلس / تا به آسودگی آریم برون، جامه ز تن ها
تشبیه خود و معشوق به مرغ در نواخوانی و قو در پاکی، تشبیه شاخه ای تاک به رسن در پیچ و تاب هایی که دارد، تصویر های ساخته شده در این ابیات است.
در غزل « رگبار بوسه » تفاخر شاعر را به زن بودن خود می بینیم ابتدا غزل را بخوانیم:
رگبار بوسه
ای با تو در آمیخته چون جان، تنم امشب / لعلت گل مرجان زده بر گردنم امشب
مریم صفت از فیض تو- ای نخل برومند!- / آبستن رسواییی فردا، منم امشب
ای خشکیی پرهیز که جانم ز تو فرسود! / روشن شوَدَت چشم، که تر دامنم امشب
مهتابی و پاشیده شدی در شب جانم / از پرتو لطف تو چنین روشنم امشب
آن شمع فروزندهی عشقم که بَرَد رشک / پیراهن فانوس، به پیراهنم امشب
گلبرگ نیم، شبنم یک بوسه بَسَم نیست / رگبار پسندم، که ز گل خرمنم امشب
آتش نه، زنی گرم تر از آتشم ای دوست! / تنها نه به صورت، که به معنا زنم امشب
پیمانهی سیمین تنم، پُر مِی عشق است / زنهار ازین باده، که مرد افکنم امشب!…
( مجموعهی اشعار، رستاخیز، رگبار بوسه، صفحه ۴۳۲ )
مشخصه های بیانی موجود در این غزل را با استعاره بررسی می کنیم. « استعاره از تمام انواع مجازات لفظی، در شعر- و حتی در نثر ادبی- متداول تر است و هم چنین غنی تر و مطبوع تر. حتی از تشبیه رساتر یا دست کم موثر تر و قوی تر. شاعر بوسیلهی استعاره به همه چیز جان می بخشد، به همه چیز لطف و ظرافت عطا می کند، به حیوانات زبان و بیان نسبت می دهد و به اشیاء بی روح حس و حرکت. به هر حال فایدهی استعاره عبارتست از مبالغه و هم چنین تزئین کلام یا محسوس کردن آن چه از آن مخفی و نامرئی است.» ۱۰ در بیت نخست وجود دو واژهی « لعل » استعاره از لب و « گل مرجان » استعاره از بوسه، برای ساختن تصویر معاشقه به کار رفته است و این بیت را ظرافت هنری بخشیده و مزین کرده است. در بیت دوم شاهد تلمیح به داستان حضرت مریم در قرآن هستیم شاعر خود را در پاکی و بکری به مریم و معشوق را در بارور کردن او به نخل مانند کرده است و ضمن تلمیح تشبیه را توأمان به کار گرفته است. « تردامنی » کنایه از فاسق، گناهکار و آلوده به معصیت است. تشبیه معشوق به مهتاب و جان شاعر به شب که مهتاب در آن پاشیده شده، تشخیصی در تصور فانوس به انسانی که پیراهن به تن دارد و به پیراهن شاعر رشک می برد، تشبیه بوسه به شبنم و رگبار و در پایان تفاخر به زن بودن در دو بیت پایانی غزل که می گوید:
آتش نه، زنی گرم تر از آتشم ای دوست! / تنها نه به صورت، که به معنا زنم امشب
پیمانهی سیمین تنم، پُر مِی عشق است / زنهار ازین باده، که مرد افکنم امشب!…
و این تفاخر که هم به صورت است هم به معنا اشاره به ظاهر زنانه و نیز باطن زنانه دارد. شاعر وجود خویش را به پیمانهی می تشبیه می کند که لبریز شراب عشق است و چنان مستی فزاست که مردان را از پای می افکند.اشعاری نظیر دو شعر یاد شده ی اخیر ‘’ سایه دالان سمنها'’ و ‘’ رگبار بوسه ‘’ به تعبیر نگارندهی ‘’ گهوارهی سبز افرا ‘’ « عشق و اروتیسم ادبی را نمایش میدهد.» ۱۱
سیمین در غزل « شبی به امن حریم تو…» گفتگوی عاشقانهی زنی که خواسته های خود را با معشوق با بهره گرفتن از تعبیرات و تشبیهات و فنون بیانی ابراز می دارد به تصویر کشیده است.
شبی به امن حریم تو…
شبی به امن حریم تو راه خواهم برد / به زینهار دو چشمت، پناه خواهم برد
بدین شکوه و نوازش که دیدگان تو راست / نیاز خویش بدان پیشگاه خواهم برد
به آستان تو با چشم شکوه گستر خویش / عریضه ای به دو سطری سیاه، خواهم برد
دو طاقهی اطلس سبز نگاه نرم تو را / به حجله خانه خورشید و ماه خواهم برد
ز طرفه های زمرّد در آن دو حقّه یشم / هزار نادره با یک نگاه خواهم برد
شبی کنار تو تا بامداد خواهم خفت / چنان برهنه، که شرم از پگاه خواهم برد