Marsh در سال ۲۰۰۰ در پژوهشی به ارتباط نارضایتی از بدن در متقاضیان جراحی زیبایی با اضطراب، افسردگی، انزوای اجتماعی، اختلالات روان پریشی، وسواس، تضعیف خودپنداره و اعتماد به نفس پرداخت.
همچنین Green and Pritchard در سال ۲۰۰۳ در مطالعه خود بیان کردند که نارضایتی و نگرانی نسبت به بدن و اشتغال ذهنی به تغییر دادن آن در بین جوانان داوطلب جراحی زیبایی بیشتر مشاهده میشود.
در مطالعهای افراد متقاضی جراحی زیبایی پس از عمل بهبودی بیشتری در حساسیت بین فردی، وسواس و نگرانی نسبت به ظاهر، جرأت ورزی، اعتماد به نفس و سازگاریهای اجتماعی از خود نشان دادند (De Sousa, 2007).
همانند دیگر تخصصها در پزشکی، مداخلههای جراحی زیبایی نیز باید قبل از آنکه بر روی بیماران اعمال شوند، تحت کارآزماییهای بالینی دقیقی قرار بگیرند. مرز بین نوآوری در جراحی و آزمایش بر روی انسان مرز مبهمی است و همیشه باید تأکید بر حفاظت از سلامت و تندرستی بیماران باشد.
در این باره، وضعیت روانی سالم نیز در میزان رضایت بعد از عمل جراحی زیبایی، محوری تعیین کننده است که مهمتر از تکنیک جراحی میباشد، در بررسی که بر روی ۱۵۱ نفر داوطلب جراحی زیبایی با بهره گرفتن از پرسشنامه ۹۰- SCL انجام گرفت، مشاهده شد که ۱/۷۰ % از متقاضیان دارای علایم روانشناختی مثبتی بودند، ۸/۲۷ % اختلال شکایات جسمانی، ۹/۱۳ % اختلالات پارانوئید، ۹/۹ % پرخاشگری، ۳/۷ % فوبی، ۶ % روانپریشی، ۶/۲ % وسواس، ۱/۳ % اضطراب، ۱/۳ % دچار نقض در روابط بین فردی بودند (توتونچی و همکاران، ۱۳۸۶).
مسعودزاده و همکاران در سال (۱۳۸۸)، روی ۵۰ فرد متقاضی جراحی زیبایی بینی با بهره گرفتن از پرسشنامه پنج عاملی شخصیت[۲۶] و سلامت عمومی[۲۷] مشاهده شد که در این افراد، الگوی شخصیتی باز بودن و برونگرایی بیشتر و بیثباتی هیجانی و توافق کمتر است و در وضعیت سلامت عمومی شکایتهای جسمانی، اضطراب، افسردگی و اختلال خواب وجود داشت.
اقدام به جراحی زیبایی در جامعه مدرن امروزی آنچنان همه گیر شده است که میتوان آن را حتی یک اپیدمی دانست.
۲-۱۵-۲- تأثیر جراحی زیبایی بینی بر عزت نفس و تصویر منفی فرد از خود
جراحی زیبایی یکی از مسایل مهم در حوزه پزشکی، فرهنگی و در زمره موضوعات مورد بررسی در جامعه شناسی بدن است. مطالعات قبلی نشان داده است که جراحی زیبایی در جامعه ایران، طی سالهای اخیر افزایش یافته است و سالیانه ۱۶۰ میلیارد ریال صرف انجام اعمال زیبایی میشود (مظلوم خراسانی، ۱۳۹۰). ایران همچنین رتبه اول را از نظر تعداد جراحیهای زیبایی انجام شده در جهان دارا میباشد، این جراحی بیشتر برای از میان بردن ناخشنودی افراد از ظاهر خود و در پارهای از موارد جهت افزایش عزت نفس انجام میشود (قعلهبندی و افخم ابراهیمی، ۱۳۸۳).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
بدن افراد از تجربه های اجتماعی، به خصوص از هنجارها و ارزشهای گروههایی که به آن تعلق دارند، تأثیر میپذیرد. یکی از جنبه های روانشناختی مورد بررسی در ارتباط با جراحیهای زیبایی، تصویر منفی فرد از خود[۲۸] است. ویژگی اصلی آن، عبارت از اشتغال ذهنی فرد با نوعی ناهنجاری جسمی جزیی مرتبط باشد و دلواپسی بیمار در مورد آن افراطی و عذابآور است. افرادی برای بهبود تصویر ذهنی از ظاهر خود در جستجوی تغییراتی، از طریق رژیمهای غذایی، ورزش یا جراحی زیبایی هستند، دامنه تصویر ذهنی منفی و نگرانی از آن بسیار گسترده است و بیشتر افراد جوان را درگیر میکند. بیشترین اشتغال ذهنی مربوط به پوست، مو، بینی، چشمها، دهان، لبها، فک و چانه است، اما اشتغال ذهنی ممکن است به طور همزمان مربوط به چندین قسمت بدن باشد (Phillips, 2009).
تصویر بدنی برای اولین بار به وسیله Shilder در سال ۱۹۵۰ با چشماندازی روانشناسانه، به صورت «تصویری از بدنمان که ما در ذهنمان شکل میدهیم و شیوههایی که بدن برایمان آشکار میشود» تعریف شده است. این اشتغال ذهنی باعث میشود که افراد، زمان و هزینه زیادی را صرف تغییر در ظاهر خود کنند نارضایتی از تصویر بدنی پیامدهایی چون اضطراب، افسردگی، انزوای اجتماعی، اختلالات روانی، تضعیف خودپنداره و عزت نفس را در پی دارد. فشارهای هنجاری که از سوی چامعه به ویژه جامعه غربی، افراد بسیار نزدیک[۲۹] و رسانه ها به خصوص به زنان تحمیل میشود بر تصویر آنها از بدن خودشان تأثیر میگذارد و این تصویر نامطلوب، موجب به اقدام جراحی زیبایی میشود. به این ترتیب، اگر آنها از بدن خود احساس منفی نداشته باشند و از بدن و ظاهر خود راضی باشند، به احتمال کمتری دست به جراحی زیبایی میزنند (عنایت و مختاری، ۱۳۸۸).
مطالعات قبلی در زمینه تحلیل ارتباط بین تصویر منفی نسبت به بدن خود، بیشتر تمایل به تغییراتی در بدن خود از طریق جراحی زیبایی دارند. از این گذشته، با توجه به این که یکی از ابعاد عزت نفس، میزان احساس رضایت فرد از ویژگیهای جسمانی خود است، زنانی که اعتماد به نفس بالایی دارند کمتر تمایل به جراحی زیبایی دارند و از سوی دیگر، زنانی که تصویر منفی از بدن خود دارند، اعتماد به نفس کمتری دارند و سایر مطالعات نشان دادهاند که جراحی زیبایی، اثر مثبت و قابل توجهی در اعتماد به نفس، رضایت از خود، هویت خود جسمی، خود خانوادگی و خود اجتماعی دارد (توسلی و مدیری، ۱۳۹۱).
دیگر مطالعات پیگیرانه به برسی اثرات طولانی مدت جراحیهای زیبایی پرداختهاند. برای نمونه نشان داده شده است که جراحیهای زیبایی پش از دوره های پیگیری چند ساله بر بهبود تصویر فرد از خود و بهبود عزت نفس موثر بوده. و منجر به تغییراتی در وضعیت روانی (افسردگی و عزت نفس) افراد شده است، همچنین در افرادی که اقدام به جراحی بینی میکنند، ارتباط مثبت و معنیداری بین سلامت روانی و تصویر فرد از خود قبل و بعد از جراحی زیبایی وجود دارد (مظلوم خراسانی و همکاران، ۱۳۹۰).
به طور خلاصه، مطالعات قبلی نشان دادهاند که جراحیهای زیبایی میتوانند عامل تغییرات روانشناختی باشند که در زمره این تغییرات، میتوان از احساس شایستگی و عزت نفس نام برد. از سوی دیگر، تغییرات روانشناختی (برای نمونه داشتن تصویر منفی فرد از خود) نیز میتواند افراد را به سوی انجام جراحیهای زیبایی شوق دهند و یا این که به واسطهی جراحی زیبایی کاهش یابند. محققان نشان دادهاند که بیشترین بهبود پس از جراحی زیبایی، در مورد رضایت از ظاهر و اعتماد به نفس است. دیگر مطالعات نیز میزان بالایی از بهبود تصویر بدن و بهبود قابل توجهی در کیفیت زندگی و تصویر فرد از خود به دنبال عمل جراحی را گزارش نمودهاند (Smith, 2007).
مطالعات انجام شده در داخل کشور نشان دادهاند بین افسردگی و ارزیابی از ظاهر بعد از جراحی زیبایی رابطه منفی و همچنین بین سلامت روانی، مشکلات جسمانی و توجه به ظاهر، همبستگی منفی وجود دارد (خواجه صالحی، ۱۳۹۱).
پژوهشگران معتقدند که بهبود تصور فرد از ظاهر بعد از جراحی زیبایی، اثر قابل توجهی بر افزایش عزت نفس افراد اقدام کننده به جراحی زیبایی را فراهم میکند. جراحی، به طور معمول برای کاهش نارضایتی از ظاهر و افزایش عزت نفس صورت میگیرد. جراحی زیبایی، بیشتر برای از بین بردن ناخشنودی افراد از ظاهر خود انجام میشود (Hrabosky et al., 2009).
یکی از تبیینهای احتمالی برای تأثیر مشاهده شده جراحی زیبایی بر تصویر منفی فرد از خود، این است که افراد داوطلب جراحی زیبایی به طور معمول، ظاهر بیرونی خود را منفیتر از افراد غیر داوطلب ارزیابی و تصور میکنند (Henderson-King, 2005).
Crerand and Sarwer (2004)، جراحی زیبایی را به عنوان وسیلهای برای بهبود ظاهر فیزیکی و سلامت روانی گزارش کردند.
۲-۱۶- استرس، اضطراب و افسردگی در متقاضیان جراحی زیبایی
برای رسیدن به یک زندگی سالم و رضایت بخش و ایجاد سازگاری با خود و دیگران، داشتن یک تصویر ذهنی واقعبینانه و شایسته ضروری است و چنان چه فرد از نظر فیزیکی احساس خوبی نسبت به خودش داشته باشد، شانس بیشتری دارد که تصویر بدنی مثبتی نیز داشته باشد. اما گاهی استرس و اضطراب، دیدگاه های خودانتقادی یا پایین بودن میزان ارزشمندی فرد، بر اینکه چه حسی نسبت به بدن خودش داشته باشد تأثیر میگذارد که باعث میشود بسیاری از مردم به تغییر در ظاهر اندام خود بپردازند و اقدام به عمل جراحی پلاستیک بنمایند (Stwart, 2006).
در سالهای اخیر در ، بیشتر کشورهای پیشرفته فشار اجتماعی بر تصویر بدنی به میزان قابل توجهی در ارتباط با وزن و شکل بدن مطرح است و برای بسیاری از زنان یک بدن ایدهآل و زیبا مطابق با معیارهای اجتماعی روز، داشتن بدنی لاغر یا کمتر عضلانی است در حالی که برای مردان داشتن بدنی با ماهیچههای بزرگتر، ایدهآل محسوب میشود (Wright and Wright, 1975).
تصویر بدنی به ارتباط شخصی فرد با بدنش به خصوص باورها، افکار، ادراکات، احساسات و فعالیتهای فرد که با ظاهر فیزیکی او ارتباط دارد مربوط میشود (Kelly et al, 2001).
بر اساس تحقیقات Ivarsson و همکارانش (۲۰۰۵)، که به بررسی ارتباط میان خودپندارهی بدنی، افسردگی، استرس و اضطراب در گروهی از نوجوانان سوئدی پرداختند، مشخص گردید که تفاوت ارزیابیهای فرد از خودش با معیارهای ایدهآلش در مورد وضع ظاهری بدنی پایین بود و نمره افراد در تصویر از بدن با نگرش مثبت نسبت به لاغری، خلق و خوی منفی، علائم استرس و اضطراب و ترسهای اجتماعی و همچنین اضطراب فیزیکی همبستگی زیادی نشان داد.
تصویر ذهنی از بدن، یکی از ابعاد مهم خودظاهری و خودارزیابی در طی دورهی نوجوانی است و غالباً به صورت درجهای از رضایت از ظاهر فیزیکی (اندازه، شکل و ظاهر عمومی) تعریف میشود که در سنین نوجوانی به علت این که اثرات پیچیدهی روانی بر روی تمام مفهوم خود، تأثیر میگذارد، در این سن، مهم تلقی میشود.
بر اساس تحقیقات Gullone (1998) در امریکا کسانی که رضایت بیشتری از تصویر ذهنی بدن خود داشتند، از سلامت روانی (عدم وجود اضطراب و افسردگی) بالاتری برخوردار بودند.
تحقیقات Dishman و همکارانش (۲۰۰۶)، مشخص گردید که یک رابطه قوی و مثبت بین تصویر بدنی به طور کلی و عزت نفس و نیز یک رابطه معکوس متوسط بین عزت نفس و نشانه های افسردگی وجود دارد.
همچنین مشخص گردید که تغییر در آشفتگی تصویر ذهنی از بدن به طور معناداری با تغییرات در عزت نفس و عواطف منفی فرد پیرامون تصویر ذهنیاش از بدن همبستگی نشان میدهد (قلعه بندی و افخم ابراهیمی، ۱۳۸۳).
بر اساس نتایج حاصل از پژوهشهای Ivarsson و همکارانش (۲۰۰۵)، نیز مشخص گردید که تفاوت ارزیابیهای فرد از خودش با معیارهای ایدهآلش در مورد وضع ظاهری بدنی و پایین بودن نمره افراد در تصور از بدن با نگرش مثبت نسبت به لاغری، خلق و خوی منفی و علائم استرس و اضطراب و ترسهای اجتماعی و همچنین اضطراب فیزیکی همبستگی زیادی را نشان داد.
نتایج حاصل از تحقیقات Jennifer (2006)، در آمریکا نشان داد افرادی که دارای علائم معناداری در اختلال تصور بدنی بودند سطح بالای افسردگی، استرس، اضطراب و خودکشی را نشان داده و به علاوه، گروهی که علائمی از مشکلات وزن و بدشکلی بدن داشتند، به طور معناداری علائم (استرس پس از حادثه[۳۰])، ناسازگاری اجتماعی و مشکلات جنسی از خود نشان دادند. بر اساس تحقیقات مشخص گردید اختلال در تصویر بدنی منجر به ایجاد ابعادی از مشکلات شناختی، رفتاری و سلامتی میشود.
استرس به عنوان یکی از مشکلات روانی میتواند با عدم رضایت از تصویر ذهنی ارتباط داشته باشد و انسانها، زیبایی ظاهری را با ویژگیهای شخصیتی پسندیده همچون شایستگی، و پذیرش اجتماعی ربط میدهند (. Castle and Honigman, 2002).
۲-۱۷- اختلال بدشکلی بدن
ویژگی اصلی اختلال بدشکلی بدن[۳۱] که در گذشته بدشکلی هراسی[۳۲] نامیده میشد، عبارت است از اشتغال ذهنی با نوعی نقص در ظاهر فرد که این نقص یا خیالی است یا چنان چه نابهنجاری جسمی جزیی وجود داشته باشد، دلواپسی بیمار در مورد آن افراطی و عذابآور است. میزان شیوع اختلال بدشکلی بدن در عموم مردم در دو مطالعه ۷/۰ درصد گزارش شده است که شیوع بالایی در بین نوجوانان و بزرگسالان جوان دارد. شیوع اختلال بدشکلی بدن در حیطهی جراحی زیبایی در حدود ۵ درصد و در کلینیکهای جراحی پوست ۱۲ درصد میباشد همایندی مکرر بین اختلال بدشکلی بدن و دیگر اختلالات به ویژه با افسردگی، فوبی اجتماعی و اختلال وسواسی جبری[۳۳] وجود دارد. خصیصههای مشابهی در آسیبشناختی اختلال بدشکلی بدن با اختلال وسواسی جبری و فوبی اجتماعی وجود دارد. حتی بر اساس شباهت زیاد بین این دو اختلال، گاهی اوقات اختلال بدشکلی بدن به عنوان طیفی از اختلال وسواسی جبری مفهومسازی میشود (Otto et al., 2002).
۲-۱۸- اختلال بدشکلی بدن و فراشناخت
فراشناخت عبارت است از هر نوع دانش یا فرایند شناختی که در آن ارزیابی یا کنترل شناختی وجود داشته باشد. از یک نظر آن را میتوان به عنوان یک جنبهی عمومی از شناخت در نظر گرفت که در تمام فعالیتهای شناختی نقش دارد. نخستین بار آدرین ولز، درمان فراشناختی را معرفی کرد (Flavell, 1979).
علت پدید آمدن درمان فراشناختی پر نمودن نقصهای درمان شناختی بود، این روش درمانی از رفتار درمانی شناختی[۳۴] متفاوت است. زیرا به جای این که درمان شامل چالش با افکار و باورها در مورد تروما و یا مواجهههای مکرر و طولانی مدت با خاطرات مربوط به تروما باشد، شامل ارتباط با افکار به طریقی است که مانع ایجاد مقاومت و یا تحلیل ادراکی پیچیده شود و بتواند راهبردهای تفکر ناسازگار در مورد نگرانی و همچنین نظارت غیر قابل انعطاف بر تهدید را از بین ببرد. نظریههای شناختی در مورد آن چه که باعث به وجود آمدن الگوهای غیر مفید تفکر میشوند توضیحات مختصری ارائه کردهاند وجود باورهای منفی به طور مشخص نمیتوانند دربارهی الگوی تفکر و پاسخهای متعاقب آن توضیحی ارائه دهند. آن چه در این جا مورد نیاز است به حساب آوردن عواملی است که تفکر را کنترل کرده و وضعیت ذهن را تغییر میدهند. این عوامل اساس نظریهی فراشناختی است (Wells, 2000).
تحقیقات مختلف نشان دادند که بین جنبه های خاصی از فراشناخت با اختلالات روانشناختی رابطهای وجود دارد (Wells, 1994). مطالعهی Cooper and Osman (2007)، نشان داد که افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن از لحاظ کنترل فکر در مورد بدشکلی ظاهر، باورهای مثبت و منفی دربارهی نگرانی نسبت به بدشکلی ظاهر، راهبردهای کنترل فراشناختی، رفتارهای ایمنی نسبت به افکار و تصاویر در مورد بدشکلی ظاهر و عینیت دادن به افکار و تصاویر مربوط به بدشکلی ظاهر خود از افراد گروه شاهد، متفاوت میباشند.
تحقیقاتی که در مورد درمان فراشناختی بر روی اختلالات هیجانی انجام شدهاند عبارتند از مطالعهی Wells و همکاران (۲۰۱۲) که با بهره گرفتن از مدل فراشناختی بر روی افراد مبتلا به اختلال اختلال وسواسی جبری دریافتند که تمام بیماران در پس آزمون، بهبودی معنیداری را در علایم اختلال وسواسی جبری نشان دادند که این نتایج در ۳ و ۶ ماه بعد نیز باقی ماندند.
در مطالعهای Ross and Van (2008)، با بهره گرفتن از مدل فراشناختی ولز جهت درمان اختلال اختلال وسواسی جبری بر روی گروهی از بیماران ( ۶ زن و ۶ مرد) و در دامنه ی سنی ۲۱ تا ۵۸ سال دریافتند که در پس آزمون و در ۳ و ۶ ماه از دورهی پیگیری ۷ بیمار، علایم کامل بهبودی را نشان دادند. مطالعاتی نیز کاربرد موفقیت آمیز مدل فراشناختی را در درمان اختلال اضطراب منتشر و درمان اختلال استرس پس از سانحه نشان دادهاند.
۲-۱۹- نظریه و ماهیت درمان فراشناختی[۳۵]
افکار مهم نیستند، اما پاسخ شما به این افکار مهماند. همه، افکار منفی دارند و هرکسی گاهی افکار منفی خود را باور میکند. اما همه دچار اضطراب، افسردگی و ناراحتی هیجانی پایدار و مداوم نمیشوند. پرسش مهم این است: چه چیزی افکار را کنترل کرده و تعیین میکند که آیا فرد میتواند خود را از شر این افکار منفی رها سازد یا این که در دام ناراحتی عمیق و مداوم گرفتار میشود؟
فرض کنید که فراشناختها مسئول کنترل سالم و ناسالم ذهن هستند. به علاوه، این اثر بر این اصل استوار است که آنچه هیجانها و نحوهی کنترل آنها را تعیین میکند، نه «چیستی» افکار فرد (به چه فکر می کند) بلکه چگونگی تفکّر فرد است. تفکر را میتوان به اُرکستر بزرگی تشبیه نمود که نوازندگان و آلات موسیقی زیادی در آن حضور دارند. برای تولید یک پیش درآمد قابل قبول، وجود دفتر نُت و رهبر ارکستر ضروری است. فراشناخت به مثابهی دفتر نُت و رهبر پشت تفکر است.
فراشناخت، کاربرد شناخت دربارهی شناخت است. فراشناخت فراوردهها[۳۶] و فرایندهای[۳۷] آگاهی را پایش[۳۸] (نظارت)، کنترل و ارزیابی[۳۹] میکند. برای بسیاری از ما، تجربهی ناراحتی هیجانی، گذرا و کوتاه مدت است، چون راه های مقابلهی انعطافپذیر با عقاید منفی ساختهی ذهنمان (مانند افکار و باورها) را آموختهایم. رویکرد فراشناختی بر این باور است که افراد به این دلیل در دام ناراحتی هیجانی گرفتار میشوند که فراشناختهای آنها به الگوی خاصی از پاسخدهی[۴۰] به تجربه های درونی[۴۱] منجر میشود که موجب تداوم هیجان منفی و تقویت باورهای منفی میشود. این الگو سندرم شناختی-توجهی[۴۲] خوانده میشود که شامل نگرانی، نشخوار فکری[۴۳]، توجه تثبیت شده[۴۴] و راهبردهای خودتنظیمی[۴۵] یا رفتارهای مقابلهای ناسازگارانه است. گوشه ای از این الگوی مخرّب را میتوان در پاسخ یکی از بیماران مشاهده کرد. از این بیمار پرسیده شد:
«مهمترین چیزی که در جریان درمان فراشناختی افسردگی آموختی ، چیست؟» او پاسخ داد: «مشکل اصلی من این نیست که افکار منفی دربارهی خودم دارم، مشکل اصلی نحوهی پاسخدهی من به این افکار است، دریافتم که عملکرد من مانند ریختن بنزین روی آتش است. من قبلاً متوجه این فرایند نبودم». این بیمار متوجه شد که پاسخهایش به افکار منفی خود، ناخواسته به شکلگیری سبک تفکر ناسازگارانهای منجر شده بود که خود انگارهی منفی او را تقویت میکرد.
درمان فراشناختی بر این اصل استوار است که فراشناخت برای درک نحوهی عملکرد شناخت و نحوهی تولید تجربه های هشیارانهی ما دربارهی خودمان و جهان اطرافمان بسیار مهم است. فراشناخت چیزهایی را که به آن توجه میکنیم و نیز اطلاعاتی را که واردهشیاری ما میشوند، تعیین میکند. همچنین فراشناخت ارزیابیهای ما را شکل میدهد و بر انواع راهبردهایی که برای تنظیم افکار و احساساتمان به کار میبریم، اثر میگذارد.
فرض بنیادی درمانهای شناختی-رفتاری[۴۶] سنتی مانند نظریهی طرحوارهای[۴۷] بک (بک، ۱۹۷۶-۱۹۶۷) و درمان عقلانی-هیجانی-رفتاری[۴۸] (الیس، ۱۹۶۲ ؛ الیس و هارپر، ۱۹۶۷، ۱۹۷۶) آن است که اختلال یا سوگیری در تفکّر موجب اختلال روانشناختی، میشود. هر دوی این رویکردها بر نقش محوری باورهای ناکارآمد تأکید مینمایند. درمان فراشناختی به عنوان یک اصل کلی با این دیدگاه موافق است و همین امر آن را در زمرهی درمانهای شناختی قرار میدهد. با این حال، فرق آن با رویکردهای قبلی در توجه به سبک خاص تفکر و انواع باورهایی است که نظریههای دیگر به عنوان علت اختلال روانشناختی بر آنها تأکید نمیکنند. سبک تفکر مورد تأکید درمان فراشناختی، تحریفهای شناختی [۴۹]مانند معیارهای مطلقگرا یا تفکّر سیاه و سفید نیست. سبک مورد توجه درمان فراشناختی، سندرم شناختی-توجهی (CAS) است که با درگیری افراطی در تفکر کلامی مداوم و مشغولیت ذهنی به شکل نگرانی و نشخوار فکری مشخص میشود. این وضعیت با سوگیری توجهی[۵۰] خاص که در آن توجه فرد بر تهدید متمرکز میشود، همراه است. باورهایی که در درمان فراشناختی حایز اهمیت هستند، شناختهای معمولی[۵۱] مورد توجه در درمان هایی شناختی-رفتاری و عقلانی-هیجانی- رفتاری، دربارهی جهان، خود جسمانی[۵۲] و خود اجتماعی نیستند، بلکه باورهای فرد دربارهی تفکّر (باورهای فراشناختی[۵۳]) هستند (شفیعی سنگ آتش و همکاران، ۱۳۹۱).
رویکرد درمان شناختی-رفتاری سنتی به اختلال روانشناختی بیان میکند که این رویدادها نیستند که موجب مشکلات روانشناختی میشوند، بلکه شیوهی تفسیر این رویدادها باعث بروز مشکلات میشود. درمان شناختی-رفتاری با معانی که افراد به تجربه های خود نسبت میدهند، سروکار دارد. این دیدگاه فرض مینماید که مشکلات روانشناختی نتیجهی نگرشهای تحریف شده و نادرست فرد نسبت به خود و جهان است. از این رو درمان شناختی-رفتاری به تغییر محتوای افکار و باور شخص دربارهی درست بودن این محتوا میپردازد. در مقابل، درمان فراشناختی با شیوهی تفکر افراد سروکار دارد و معتقد است که مشکلات افراد، محصول سبک تفکر انعطاف ناپذیر و تکراری در واکنش به افکار، احساسات و باورهای منفی است. این رویکرد درمانی بر تغییر این سبک پردازشی غیرمفید تأکید میکند. رویکرد فراشناختی تأکید مینماید که هرگونه چالش با موضوعات شناختی (محتوا)، به طور انحصاری در سطح فراشناختی رخ میدهد. برای مثال اگر بیمار افسردهای را که معتقد است «من بیارزش هستم» در نظر بگیریم، درمانگر شناختی-رفتاری با طرح این سؤال که «چه شواهدی برای این طرز فکرتان دارید؟» به مبارزه با این مسأله میپردازد. در مقابل، درمانگر فراشناختی میپرسد: «در ارزیابی میزان ارزشمندی خود، چه نمرهای به خودتان میدهید»
هر دو رویکرد شناختی-رفتاری و درمان فراشناختی تأکید مینمایند که محتوای باورها و افکار، نوع اختلال تجربه شده را تعیین میکنند. افکار مربوط به خطر موجب اضطراب میشوند و افکار مربوط به فقدان و بیارزش شمردن خود، به احساس غمگینی منجر میشوند.
درمان فراشناختی ادعا میکند که این نوع محتوا موجب اختلال نمیشود، چون اکثر افراد این نوع افکار را دارند، اما در بسیاری از آدمها هیجانهای منفی موقّتی و گذرا هستند. اختلال هیجانی مشکلی است که در آن فرد گرفتار حالت پریشانی میشود. این نوع اختلال مزمن یا عود کننده است. اختلال هیجانی پیامد فرایندهای فراشناختی است که به شکلگیری سبکهای تفکّر خاصی منجر میشوند و فرد را در وضعیتهای طولانی مدت و عود کننده پردازش منفی اطّلاعات مربوط به خود گرفتار میسازند. به طور کلی، درمان فراشناختی با عواملی سروکار دارد که منجر به تفکر پایدار و مقابلهی نامناسب میشوند. در درمان شناختی-رفتاری فرض بر این است که تفسیرهای غلط فرد از رویدادها، از باورهای او نشأت میگیرند، اما باورهای مورد تأکید، در حیطهی شناختی متداول و معمول قرار دارند. این باورها شامل باورهایی از قبیل «جهان خطرناک است» و «من بیکفایتم» هستند.
۲-۲۰- انواع تغییر فراشناختی
درمان فراشناختی بر دو نوع تغییر فراشناختی بنیادی تأکید میکند. این تغییرات عبارتند از: