فرایند مکان یابی اگرچه با کسب آگاهیاز تصویرجدید به سوی پذیرش تصویر جدید سوق پیدا میکرد؛ با این وجود این پژوهش نتوانست، از نظر بعد زمانی مرز واضحی بین دو مرحله عادت کردن و عادی شدن مشخصنماید.
یافته ها نشانداد زندگی با آسیبهای سوختگی برای مشارکتکنندگان تجربهای زنده از یک سفر درونی است. سفری که در قالب گذر ذهن از آگاهی به پذیرش، حرکت فرد از منزل بهسوی جامعه و فعالیتهای زندگی از عادت کردن به سوی عادی شدن صورت میگرفت. طول مدت این سفر تجربه شده برای آنها مشخصنبود ولی اغلب آنها اشارهکردند زمانی بین ۴ تا ۸ سال طولکشیده است که زندگی با آسیبهای سوختگی برای آنها عادی شود.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
تعادل / بازگشت به خویشتن
طبقه بازگشت به خویشتن بر اساس دو زیر طبقهی ۱- احساس رضایت درونی و ۲- تعالی شکل گرفت.
تعادل / بازگشت به خویشتن/ احساس رضایت درونی
ویژگیهایی چون رضایت از زندگی، احساس کفایت در زندگی، تمرکز بر دست آوردهای زندگی، شکر گذاری و اطمینان به خود با طیفی از نارضایتی تا رضایت کامل معرف این زیر طبقه بود.
یافته های مطالعه نشان داد رهایی از دوره پر درد و رنج سوختگی و ورود به زندگی عادی قربانیان را به مرحله ای وارد می سازد که آنها را به تفکر در مورد آینده و زندگی شان وا می دارد و این تفکر پایه است برای چگونگی درک از خود.
«آدم هیچوقت اون خاطرات یادش نمیره ولی وقتی زمان میگذره وقتی می بینی که در خیلی چیزها حتی جلوتر از بقیه هستی خوب اینها کمککننده است(ش۱). فکر می کنم یک فرصت دیگه خدا به من داده، خدا رو شکر مشکلی ندارم من از زندگیام راضیم(ش۸)».
یافته های این مطالعه همچنین نشان در مقابل گروه بالا افرادی هم هستند، که فاقد احساس رضایت درونی بوده و درنتیجه در دستیابی به تعادل در این زمینه مشکل دارند.
«سوختگی همه چیز رو از من گرفت. هیچ چیز آنطور که میخواستم نشد، الان من افسرهام، عقدهایم(ش۶)».
«شرایطی پیش میاد که آدم تنها باشه و به زندگیاش فکر کنه. من هم متأسفانه تو زندگیام خیلی سختی و بدبختی کشیدم، الان هم به جای اینکه یک جوری پیشرفت کنم، هر چی فکر میکنم میبینم، امروزم از دیروز بدتر، دیروز بدتر از پریروز و فردام از امروز بدتر … (ش۹)».
تعادل / بازگشت به خویشتن/ تعالی
ویژگیهایی چون اولویت دادن به دیگران، تلاش برای کاهش رنج دیگران، استفاده مثبت از تجربه رنج و عذاب، نزدیکی بیشتر با خدا، جستجوی اهداف متعالیتر، تمرکز بر داشتهها تا نداشتهها، احساس درک بیشتر بیماران بویژه افراد سوخته زیر طبقهی تعالی را شکل میدادند.
صرف نظر از تنوع دامنه وسعت و شدت آسیبهای سوختگی، بازگشت به خویشتن پدیدهای بود وابسته به ماتریکسخود که از یک فرد به فرد دیگر تفاوت داشت. تجارب مشارکتکنندگان نشان داد، بازگشت به خویشتن قابلیتی بود که بر اساس احساس کفایت در زندگی و رضایت درونی شکل میگرفت. این مقوله مفهومی بود دو سویه که بر اساس کیفیت خودآگاهی (ایجاد شده در جریان راهبرد مکان یابی)، مشارکتکنندگان را در طیفی از خودباختگی تا خودیافتگی قرار میداد. در این رابطه مشارکتکنندگان تجاربی را بیان کردند که حکایت از ارزشیابی و قضاوت در خصوص کیفیت زندگی خود و میزان دست یابی به اهداف، آرزو ها و تمایلات و یا انتظارات از خود ذکر شد. این تجارب زمانی که زندگی جدید برای آنها عادی شده بود یا هر زمان که فرصت تفکر همه جانبه بر رویدادهای زندگی برایشان فراهم میشد، بویژه در لحظات تنهایی و خلوت با خود صورت میگرفت. مشارکت کننده ای که احساس خودیافتگی را تجربه کرده بود در این خصوص بیان کرد:
«سوختگی و تحمل اون شرایط سخت من رو بزرگ کرد، یعنی درک من رو به خیلی چیزها عوض کرد، الان من می دونم یکی که مریضه مثلاً سوخته چه احساسی داری، به چه چیزهای نیاز داره یا با یک آدمی که زیباییاش رو از دست داده باید چطوری رفتار کنم(ش۷)».
« الان دیگه اولویت من پدرو مادرم هستند، اونها برای من خیلی رنج بردن، حالا نوبت منه که از اونها مراقبت کنم، در مقابل اون چیزهایی که سوختگی از من گرفت، خدا به من خانوادهای داده که الان قدرشون رو خیلی می دونم (ش۱)».
با این وجود تعداد دیگری از مشارکتکنندگان علیرغم گذشت سالها از زمان حادثه و داشتن یک زندگی عادی همچنان احساساتی مثل بدبختی، عقبافتادگی، سرکوب آرزوها یا به عبارتی خود باختگی را تجربه کرده و به سوختگیشان نسبت میدادند.
«شرایطی پیش میاد که آدم تنها باشه بلاخره وقتی بشینه و به زندگی اش فکر کنه. من هم که متاسفانه تو زندگی ام خیلی سختی و بدبختی کشیدم الان هم به جای اینکه یک جوری پیشرفت کنم هر چی فکر میکنم میبینم، امروزم از دیروز بدتر دیروز بدتر از پریروز و فردام از امروز بدتر … (ش۹)».
«الان من عقدهایام، افسرده شدم. حالا که سرگذشتم عوض شده تحمل نمیکنم. خیلی کم آوردم، دیونه میشوم این زندگی جایگاه من نیست. هیچ چی اونطور که میخواستم نشد (ش۶)».
خط سیر داستان
آدمها میسوزند! ناشی از تصادف یا بطور عمد! صرف نظر از اینکه چه عوامل زمینهای مسبب آن است، درد طاقت فرسای سوختگی ویرانکننده است، حتی اگر سوختگی شدید نباشد. سوختگی در بخشهای قابل رؤیت بدن مثل صورت و دستها بر درد جسمی میافزاید. داستان مشارکتکنندگان این پژوهش اغلب داستان افرادی است که سوختگی متوسط تا شدید را تجربه کرده اند و بخاطر آن مدتی را در بیمارستان بستری بودند. سوختگی تهدیدی، آشفتهساز در همه ابعاد ماتریکسخود(خودشخصی، بینفردی و بیرونی) است. به همین دلیل پس از گذران دوران عذاب جسمی یا همزمان با آن؛ رنج روحی با علائمی چون ترس و اضطراب، دیدن خوابهای وحشتناک و یا تداعی صحنهی حادثه نیز آغاز می شود. در ساختار معیوب درمانی موجود، اغلب درحالی که هنوز زخمها باقی است یا مبتلایان قادر به مراقبت از خود نیستند به خانه باز میگردند. این بازگشت برای بسیاری از آنها نقطه آغازی از یک زندگی متفاوت و پر درد و رنج است، تا زمانی که صبورانه حتی یک ترمیم جزئی را دنبال می کنند، به فال نیک میگیرند و برای سختیهای بعدی آماده میشوند.
شکیبایی و صبوری در مقابل آنچه رخ داده است، طاقت فرساست. آنقدر دشوار و سخت که حتی کار به متهم کردن خداوند و سرنوشت میرسد. با این وجود خانواده هستند و حضور لحظه به لحظه شان دلگرمی دهنده و امیدوار کننده است. تعدادی از زخم ها خوب میشوند، بخشی از عملکرد اندامها بازمیگردد، اما حتی اگر قربانیان آنقدر خوش شانس باشند که تحت حمایت خانواده و زیر نظر جراحان متخصص از فشار جراحیهای مکرر خلاصی یابند، بعید به نظر میرسد که آثار سوختگی کاملا محو شود. همینجا است که با داغ سوختگی وارد اجتماع میشوند و زیر فشار نگاههای متعجب، دلسوزانه و کنجکاو جامعه له میشوند.
زمان میگذرد برای عدهای چندین ماه، گروهی چند سال و تعدادی دیگر چندین سال! دراین مدت آهستهآهسته تغییرات متوقف میشوند یا اینکه وضعیت تعادلی به خود میگیرند. فرد با آن خو میگیرد، عادت می کند و نهایتاً برایش عادی می شود. اغلب این افراد درجریان این زندگی ظاهرا عادی در خود فرو میروند، به ویژه در لحظات تنهایی! با خود حرف میزنند، بر آنچه بر آنها گذشته فکر می کنند. مشابه همان روزهای نخست که در پی محافظت از خود در برابر گسیختگی جسمی بودند؛ اینک برای حفظ ارزشها و آرزوها در مقابل گسیختگیپنداشتی، خود را جستجو می کنند، دیگران را رصد می کنند و آیندهای نا معلوم برای خود به تصویر میکشند. در این سیر درونی، بیبهره بودن از شخصیتی محکم یا عدم برخورداری از دریافت انرژی مثبت برای کسب امید و یا انگیزه زندگی؛ نقطهی آغازی خواهد بود برای خود باختگی! درست آنسوی خود یافتگی! . در مقابل اکثریتی که فراموش کرده اند، یااینکه خود را به فراموشی زدهاند و با غمی کهنه و ماندگار به پیلهی زندگی عادی بازگشتهاند، اقلیتی هم هستند که به دنبال تجربه رنج و عذاب طاقت فرسای سوختگی از پوستهی پیلهی زندگی خودگذر می کنند و پروانهوار در آسمان تحول درون به پرواز بر میخیزند. بینشی تازه و عمیق که با بهایی سنگین کسب شده است.
طبقه مرکزی
بر اساس داستان توصیف شده، مسیر بازگشت مبتلایان سوختگی به جامعه، در مواجه با ابعاد مختلف گسیختگیهای ناشی از تهدید و آشفتگی حاصل از آن؛ مسیری چند بعدی(جسمی، ذهنی، تعاملی، پنداشتی) در گذر زمان و مکان بود، که از طریق «مکان یابی» هدایت میشد. در این راه آنها گذری جسمی از درد و عذاب به سوی یکپارچگی جسمی، سفری ذهنی از رنج و ناراحتی به سمت اتصال به جریان زندگی، تلاشی سخت برای خلاصی از انزوا و پیوستن به جمع و سیری درونی در جهت تغییر باورهای خود از خویش برای داشتن یک زندگی فعال و متعالی تجربه میکردند. از آنجا که برای گروهی از مشارکتکنندگان پیامد این سفر تحولی درونی بود، لذا طبقهی مرکزی در این پژوهش «بازگشت به خویشتن: از گسیختگی تا تعادل» نام گرفت. بر این اساس ترکیب طبقات حول این مفهوم صورت گرفت(دیاگرام۵-۴).
پنداشتی
تعاملی
ذهنی
جسمی
دیاگرام۵-۴
طبقهی مرکزی، «بازگشت به خویشتن: از گسیختگی تا تعادل» نظریه پژوهش
ترکیب طبقات
داستان مشارکتکنندگان در این پژوهش با پاسخ به این سوال محقق «در موردخودتان بگویید؛ اینکه چطور سوختید، بعد از آن چه اتفاقاتی برای شما رخ داد و چطور به زندگی معمول بازگشتید و یا به اینجایی که هستید رسیدید؟» آغاز گردید(جدول۵-۴).
جدول ۵ -۴، ترکیب طبقات | ||||||||
پارادایم زمینه /فرایند ماتریکس وضعیت/پیامد |
||||||||