بخشی از قدرت در اتخاذ تصمیمات در خانواده به کارکرد نقشهای سنتی جنس مذکرو مؤنث برمیگردد.ازاین نظر جوامع در اینکه قدرت بین خانواده چگونه توزیع شده، متفاوت هستند. اگرجامعهای ازمردان این انتظار را داردکه تمامی امور زندگی تصمیمات خانواده را بگیرد، دراینجا جنس مذکر در اخذ تصمیمات بالاترین نقش را دارا است.درچنین نظامی به لحاظ قانونی زنان کمتر از حقوق برابر برخوردارند ودارای پایگاه پایینی هستند.ریتزر[۲۲]معتقداست که در شرایط کنونی پایگاه مطیع بودن[۲۳] در اکثر زوجها درحال تغییراست وایده برابرطلبانه درامرازدواج درحال رایج شدن است و با ورود زنان به عرصه کار یا عدم پذیرش نقشهای جنسی سنتی توام است (گیدنز،۳۶:۱۳۸۶) .
عناصر و اصول بنیادی در حوزه قشربندی جنسیتی به این شرح است : بطور متوسط ، مردان از زنان قویتر هستند و زنان نیز از لحاظ فیزیکی به خاطر عمل زایمان و بچه داری آسیب پذیرتر و حساس تر هستند و این خود به معنای توزیع نابرابر منابع و امکانات برای تسلط و قدرت اجتماعی در بین زنان و مردان می باشد. (کالینز[۲۴] ، ۲۳۰:۱۹۷۵) به اعتقاد بسیاری از نظریه پردازان نوسازی ، تضاد و سلطه مردان بر زنان و روابط بین این دو جنس در فرایند تولید شکل گرفته است. بر این اساس ، در جریان تکامل جوامع و تغییر در شکل تولید ، مردان به روش های تولیدی جدید دست یافته و زنان در خانه برای فرزند زایی و پرورش کودکان باقی ماندند. غلبه مردان زمانی بیشتر شد که زنان به عنوان دارایی مطمئنی در نظر گرفته شدند که می بایست در خانه محبوس و محدود گردند. به اعتقاد مونی و دیگران تسلط مداوم مردان به نظامی نیاز دارد که از نابرابری جنسی حمایت کند.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
در بحث قدرت طلبی جنسیتی بین زنان ومردان راندال کالینز در نظریه جنسیتی به نقد نظریات کلاسیک در جامعه و خانواده میپردازد و سعی در توجیه نابرابریهای زن و مرد و حفظ موقعیتهای سنتی زنان و تقسیم کار نابرابر بین آنها داشتهاند.
زمانی که یک جنس وسایل زور و قدرت را کنترل میکند ، این جنس توان بهرهگیری از این قدرت را برای تسلط بر جنس مخالف دارد و از این طریق میتواند یک نظام جنسی نابرابر را ایجاد کند و از طرفی دیگر وقتی یکی از دو جنس به طور نسبی منابع مادی را در کنترل خود دارد، این جنس صاحب قدرتی خواهد شد که توان کننترل روابط جنسیتی را خواهد داشت و از این طریق میتواند این شکل از کنترل رابطه را به نظام خانواده سرایت دهد.
در چنین مواقعی جنس با قدرت کم در پی دستیابی به منابعی است تا بر عدم تعادل و نابرابری در قدرت مادی و اقتصادی نائل شود. از دیدگاه کالینز، اینگونه فعالیتهای عام نابرابری جنسیتی به لحاظ تاریخی مورد پذیرش مردان هستند چرا که امکان بکارگیری سلطه و قدرت را در برخورد با زنان دارند و از جمله از این برتری کنترل منابع اقتصادی و تا حد زیادی سیاسی و ایدئولوژیک به نفع خودشان بهرهبرداری میکنند.(مرکز مشارکت زنان وخانواده ،۷۹:۱۳۸۴)
متغیر شغل به عنوان مهمترین عامل در قشربندی جنسیتی است که کنترل منابع مادی و به تبع آن نظام فرهنگی و ارزشی را در پی خواهد داشت و ابعاد و سطوح متفاوتی رامیتوان در میان مشاغل مختلف شناسایی کرد . چهار بعد از این تفاوتها که میتوان آنها را در مشاغل مختلف مورد بررسی قرار داد، به لحاظ درجه اهمیت به ترتیب عبارت از: روابط قدرت ، منزلت در شبکه ارتباطات ، میزان و مقدار ثروت ایجاد شده ، طبیعت فیزیکی کار هستند .(کالینز ،۱۳۰:۱۹۷۵)
۱-۱-روابط قدرت : بدون شک مهمترین و عمدهترین تفاوت میان وضعیتهای شغلی، روابط قدرت موجود در آن است. یعنی شیوههایی که افراد دستور میگیرند، طبقات شغلی در واقع همان طبقات قدرت در حیطه کار هستند.
آنچه که ما در برخورد یک انسان با انسان دیگر مشاهده میکنیم، درواقع قدرت اجتماعی است که میتواند رفتار یک انسان را توسط انسان دیگر تحت تاثیر قرار دهد و این قدرت اجتماعی در اصل چیزی نیست جز دستوردادن یک فرد به فرد دیگری. براساس این تحلیل وی سه طبقه را از هم جدا میکند: اول کسانی که از افراد کمی یا هیچ فردی دستور نمیگیرند اما به خیلیها دستور میدهند. دوم کسانی که باید نسبت به برخی از مردم احترام بگذارند و تسلیم شوند اما درعین حال میتوانند به دیگران دستور بدهند و سوم کسانی هستند که فقط دستور میگیرند.
براساس همین اصل و محور در وضعیتهای شغلی کالینز معتقد است که به آسانی میتوان طیف طبقه بالا، طبقه متوسط و طبقه کارگر را متناظر با این اشکال سلطه دانست.
۱-۲-شبکههای ارتباط شغلی: یکی دیگر از ابعاد موقعیتهای شغلی متفاوت از نظر کالینز ناشی از میزان و تنوع برخوردارهای شخصی است. یعنی اینکه هر شخص ممکن است با افراد محدود یا فراوانی سرو کار داشته باشد. هرچقدر فرد بیشتر گروه را بپذیرد و بیشتر همنوایی و سازگاری با دیگران را قبول کند، او بیشتر منزلت اجتماعی می یابد.
۱-۳-ثروت: کسانی را که به ارزش و اهمیت پول و درآمد به عنوان عامل عمده تفاوتگذاری میان طبقات اجتماعی تاکید میکنند، تحت عنوان مارکسیسم عامیه رد می شوند. این اشکال متفاوت قدرت سازمانی است که درآمد ایجاد میکند و این درآمدها میتواند به عنوان عامل مهمی در مشخص کردن تمایزات و تفاوتهای اساسی در دیدگاهها و موقعیتهای افراد نقش داشته باشد. پول علاوه بر تاثیرات مستقل خود، به عنوان رابطی مداخلهکننده میان موقعیت شغلی و دیگر جنبههای زندگی که طبقات را از هم جدا میکند، مهم است.
۱-۴-ویژگیهای طبیعی و فیزیکی کار : یکی دیگر از ابعاد متفاوت شغل ویژگی طبیعی کار است برخی از کارها نیازمند کار بدنی سخت و تلاش بیشتری نسبت به کارهای دیگر است. برخی از کارها کثیفتر و خطرناکترند. این جنبههای مختلف کار نیز با قدرت در ارتباط هستند چرا که قدرت این توانایی را داردکه برای مجبور کردن دیگران به انجام کارهای سختتر و ناخوشایندتر به کار گرفته شود، عامل با اهمیت دیگر در کنترل منابع مادی یک جامعه ، قواعد ارث میباشد. اگر در یک جامعهای فقط یک جنس بتواند ثروت یا قدرت را به ارث ببرد و یا این منابع به شکل نابرابر به ارث برده شود، زمینه برای کنترل میزان قابل توجهی از منابع مادی آن جامعه برای یکی از دو جنس فراهم شده است. کننترل ابزار و منابع سلطه از طریق دو عامل دیگر میتواند تعدیل یا تقویت شود. یکی نظام حقوقی یا دولت ودیگری حضور یا عدم حضور خویشاوندان.
در مجموع ساختار قدرت در خانواده را با توجه به منابع قدرت از جمله شغل، طبقه شغلی، سن، تحصیلات و… را در سطح خرد و بین افراد و به طور خاص در خانواده و بین زوجین می توان تبیین نمود.
هرکدام از زوجین که منابع ذکر شده را در اختیار داشته باشند، دارای قدرت است و طرف مقابل او فرمانبر میشود و اگر زوجین در داشتن منابع قدرت برابر باشند، ساختار قدرت در خانواده عادلانه خواهد شد. (مرکز مشارکت زنان وخانواده، ۱۰۲:۱۳۸۴)
حفظ نظام تقسیم کار سنتی بین زنان و مردان بدون توجه به ساختار قدرت نابرابر و امتیازات و ارزش گذاری های متفاوت را می توان نقد نمود و در راستای تقویت و باز تولید این نابرابری ها ، خانواده نیز چون سایر نهادها ، ساختاری از قدرت و سلطه است که موجب تقویت بسیاری از نابرابری ها می شود و درنقش های جنسیتی خانواده میزان زیادی از تسلط جنس مرد بر زن در زمینه شغل وانجام کارها دیده می شود. دو دسته عوامل وجود دارد که به تفاوت هایی در الگوهای نابرابر جنسیتی منجر می شود:یکی اشکالی ازسازمان اجتماعی که برمیزان استفاده از زور و فشارتاثیر می گذارند.دیگری موقعیت بازار کار زنان و مردان. زمانی استفاده شخصی از فشار محدود می شود که زنان در یک بازار کار از برابری های جنسی یا سایر منابع (مثل زمینه خانوادگی ، دانش ، مهارت های اجتماعی یا حرفه ای ، مالکیت و سایر موارد) برای چانه زنی بر سر منزلت ، پاداش ها ، مشارکت اجتماعی و موقعیت اجتماعی استفاده کنند (همان ماخذ، ۸۱) .
متغیرهای جمعیتی و قدرت طلبی
دستهای از متغیرهای جمعیتی وجود دارد که بر ساختار توزیع قدرت در خانواده تاثیر میگذارد. این متغیرها را که اندیشمندان در کارهای تجربی به آن رسیده و به لحاظ تئوریکی هم قابل استدلال و تبیین هستند، متغیرهای نظیر سن، فاصله سنی زوجین، تجربه شهرنشینی، مدت ازدواج و مرحله چرخه زندگی، بعد خانوار و سن فرزندان… هستند که بر کم و کیف توزیع و ساخت قدرت در خانواده تاثیر میگذارند که در زیر به برخی از آنها اشاره میکنیم (گیدنز، ۱۳۸۶: ۳۹) .
سن : بلاد[۲۵] بین فاصله سنی زوجین و روابط قدرت روابط معناداری قائل است و ا شاره کرده هرچقدر سن شوهر از همسر بیشتر باشد شوهر در اعمال نظر و تصمیمگیریها از قدرت بیشتری برخوردار خواهد بود.
تجربه شهرنشینی: با حرکت ازروستا به شهر، با تغییر ساختار خانواده روبرو هستیم. در این ارتباط ایده دموکراتیزه به عنوان یک پدیده کلان در شهرها بستر مناسبی برای رشد دارد. آگبرن [۲۶]یکی از علل تغییر ساختار خانواده را در سطح جامعه به رشد دموکراسی نسبت میدهد. این امر در خانواده که جزئی از نظام اجتماعی است، بی تاثیر نیست. البته آگبرن به فرایند دموکراسی به عنوان یک عنصر مداخلهگر اجتماعی در ایجاد فرصتها و امکانات اشاره میکند که این امر به نوبه خود درسطح پایین تر موجب تغییر در ساختار خانواده نیز میشود.
بعد خانوار: یکی از متغیرهایی که نقش اساسی در ساخت قدرت و اقتدار در خانواده دارد، بعد خانوار میباشد. اساس اندیشه بلاد پایه تئوری بیلز[۲۷] میباشد. بیلز ارزش تمرکزگرایی اقتدار را در گروه های کوچک مطرح میکند و معتقد است هرچقدر گروه ها از اعضای بیشتری برخوردار باشند تمایل کمتری دارند که از شیوه اعمال قدرت دلایل و مجابسازی، برای ترغیب دیگران استفاده کنند (همان ماخذ، ۱۳۸۶: ۴۵) .
بلاد در این رابطه معتقد است در خانوادههایی که دارای اعضای بیشتری هستند و گستردهتر میباشند عموما سنتیتر، سختگیرتر و در اعمال اقتدار، تنبیهی تر عمل میکنند. معمولا جوانترها در چنین خانوادههایی کمتر جایی برای حرف زدن دارند و از آنها انتظار دارند مطیع، و برای اقتدار اولیا احترام قائل باشند و در چنین خانوادههایی تصور میشود سخت گیری اولیا نسبت به فرزندان بیشتر باشد. یعنی هرچقدر تعداد اعضای خانواده بیشتر باشد امکان تنبیه جسمانی فرزندان بیشتر است. بلاد ریشه این امر را در دفاع کمیاب جستجو میکند. کمیابی منابع موجب رقابت بین اعضای خانواده می شود. فرضا در استفاده از امکاناتی از قبیل اتومبیل، تلویزیون احتمال بروز تضاد بیشتر میشود و مکانیسم کنترل آن به نوعی ایجاد اقتدار گرایی در این خانواده ها دیده میشود به نسبت خانوادههایی که اعضای کمتری دارند و شیوه اعمال قدرت آنان دموکراتیک می باشد (همان ماخذ، ۱۳۸۶: ۴۰ و ۴۱) .
مراحل چرخه زندگی [۲۸]
اساسا مفهوم چرخه زندگی خانوار بعد زمانی را به نمایش میگذارد. چرخه زندگی میتواند برمبنای سه وجه بنا شود که شامل تعداد مواضع در خانواده (پدر، مادر، کودک خردسال، تعداد فرزندان)، توزیع سنی و دگرگونی نقشها (از اشتغال پدر تا بازنشستگی) به طور کلی تشخیص چرخه زندگی خانواده به واسطه نقشهای مختلف در آن شکل میگیرد.
به اعتقاد بلاد[۲۹] هرچقدر از مدت زمان ازدواج بگذرد، تمایل بیشتری بین زوجین بوجود میآید که در حوزه های جداگانه اتخاذ تصمیم بنمایند. زن و مرد کمتر تمایل دارند درباره مسائل مربوط به تصمیمات روزمره صحبت کنند و این قدرت را در دستهای طرف مقابل که مورد علاقه یا مربوط به او است، تفویض میکنند. از آنجایی که امور خانواده در دستان زن است این بدان معناست که تغییر و تحول در تصمیمگیری از نوع مشارکتی به حوزه استقلالی در جریان است. لسلی[۳۰] با عنایت به تحقیقات بلاد این امر را در تخصصی شدن نقشها و ارتباط آن را با مراحل چرخه زندگی نشان داده است که تخصصی شدن نقشها به این امر برمیگردد که کدام یک از زن و شوهر وظیفه انجام امور را به طور پایدار در دست دارد. نمودار زیر مراحل چرخه زندگی را نشان میدهد.
شکل (۲-۳) مراحل چرخه زندگی
۶
۶
۵/۵
۵
خانواده دارای خانواده دارای خانواده دارای خانواده دارای ماه عسل ۰
فرزند متاهل فرزند بزرگسال فرزند حین مدرسه فرزندان کوچک ماه عسل
ماخذ :هاردی[۳۱]، ۱۹۹۹: ۲۰۹
نمودار فوق نشان میدهد هرچه از مدت زمان ازدواج میگذرد انجام مشارکتی امور کمتر میشود. به عبارتی بین مراحل چرخه زندگی و تخصصی شدن نقشها رابطه وجود دارد. بدین اعتبار میتوان گفت توزیع مجدد نقشها موجب تغییر در ساخت خانواده (توزیع قدرت) منجر میشود. لسلی معتقد است روابط قدرت با حرکت و گذر زمان در مراحل چرخه زندگی تغییر پیدا میکند. البته این امر را در طول زمان بین سه نسل (پدر و مادربزرگها، پدر و مادرها و متاهلین جوان) بررسی کرده و تغییرات عمدهای را در روابط قدرت بین نسلی، در روابط برابر، شوهرمحوری و زن محوری دیده است (گیدنز، ۱۳۸۶: ۳۹ و ۴۰) .
۲-استقلال مالی
مهمترین و مؤثرترین عاملی که امروزه کنترل منابع مادی را در بر دارد و در قشربندی جنسیتی نقش بسزایی دارد، متغیر شغل است ، از نظر کالینز «مشاغل پایههای اصلی و عمده تفاوتهای طبقاتیاند.»
از عوامل موثر دیگر در قشر بندی جنسیتی و مناسبات زنان و مردان میزان کنترل منابع مادی جامعه توسط یکی از دو جنس است. یکی از شاخصه های تعیین کننده میزان کنترل منابع مادی ، سطح مازاد اقتصادی است. با تحلیلهایی بر اساس سطح مازاد اقتصادی جوامع و میزان کنترل و دسترسی این مازاد توسط یکی از دو جنس ، می توان به تبیین مناسبات استقلال مالی برای زنان در برابر مردان پرداخت (مرکز مشارکت زنان وخانواده،۲۹:۱۳۸۴).
مسلما به دلیل سطح تکنولوژی پایین یک جامعه ، مازاد اقتصادی نیز پایین است به همان نسبت ثروت مادی نیز درجامعه کم است . که در چنین مواقعی به طور نامساوی بین افراد توزیع شده است. خواه این توزیع بر اساس جنسیت صورت بگیرد ، یا بر اساس معیار دیگری صورت بگیرد. به علاوه در اقتصادهای ساده از قبیل جوامع با اقتصاد شکار و جمع آوری خوراک ، زنان هم مثل مردان یا حتی بیشتر از مردان ، در اقتصاد نقش دارند. بخش بسیاری از این کنترل از طریق تسلط مردان بر نقش های کلیدی ومحوری اقتصادی بدست آمده؛ اگر چه در چنین جوامعی زنان کار اقتصادی انجام می دهند ، این مردان هستند که موقعیت ها و پایگاه های تعیین نوع و شیوه توزیع محصولات را در اختیار دارند .
تفکیک نقش زن و مرد از الگوهای نابرابری تقسیم امکانات مالی می باشد. تالکوت پارسونز [۳۲]عقیده دارد که در جوامع صنعتی و خصوصا در خانواده های متوسط سفید پوست آمریکایی نقش زن و مرد تفکیک شده است .هر یک از آنان در زندگی نقش خاصی را فرا گرفته و آن را در جریان زندگی زناشویی و اجتماعی خود ایفا می کنند.
برخی از دانشمندان با دلایل عدیده این قسمت از نظریه پارسونز را در مورد جوامع صنعتی مردود شناخته اند. در روابط زن و شوهری از نظرتصمیم گیری در خرج خانه ، زن شاغل نسبت به زنان خانه دار از حق بیشتری برخوردار است .
بر اساس تحقیقاتی که در خانواده های آمریکایی و اروپایی بعمل آمده روشن شده است که زنان شاغل نسبت به زنان خانه دار در روابط با شوهرانشان از حق بیشتری برخوردارند. دیوید هیر[۳۳] در سال ۱۹۸۵ ، بلود و ولف[۳۴] در ۱۹۶۰ ، لوئیز هافمن[۳۵] در ۱۹۶۰ ، پیر دوبی[۳۶]در ۱۹۸۵ ، اژن لوپری[۳۷]در ۱۹۶۹ و آنت لاموز [۳۸] ۱۹۶۹ در تحقیقاتی که انجام داده اند به این نتیجه رسیده اند که استقلال اقتصادی زن موجبات دخالت بیشتر او را در تصمیم گیری فراهم می سازد .
برخی مطالعات تغییرات در ساختارهای اقتصادی در تکنولوژی های تولیدی را مهم دانسته اند.دونیز ریس[۳۹] در سال ۱۹۳۷ در مطالعات خود تاکید بر توانمندسازی زنان جهت ایفای نقش های مشارکتی در روستا پرداخته است. مطالعات دیگری نیز بر نقش عوامل جمعیتی از جمله تعداد فرزندان و تاثیر آنها بر مشارکت زنان بخصوص در امور اقتصادی تاکید نهاده اند. (عفتی ، ۱۳۷۳ : ۵۸)
حقوق زنان در قبال مالکیت اموال و دارائیها نیز می تواند بر میزان مشارکت آنها تاثیر داشته باشد. به نظر می رسد هر چه میزان بهره مندی زنان از حق مالکیت بیشتر باشد ، سهم آنان در فعالیت های اقتصادی نیز بالاتر خواهد بود. چنین بهره مندی زنان را قادر می سازد تا نسبت به تاسیس شرکتها و موسسات تولیدی و اقتصادی توانایی بیشتری داشته باشند.
۳- منزلت اجتماعی
اگر چه زنان نقش مهمی در فرایندهای تولید ، توزیع و مصرف ایفا نموده اند ، اما کمتر در نظریه پردازی ها از منزلت اجتماعی آنها سخن به میان آمده است. امروزه به دلیل اهمیت یافتن اشتغال و نیروی انسانی ماهر و متخصص و همچنین مسئله اشتغال زنان ، بررسی جامعه شناختی آن بسیار مهم می نماید.
همان طور که مقررات هنجاری بوجود می آید ، زنان بطور فزاینده ای قابلیت تغییر نابرابری ها را در مقابل جنس مخالف به عنوان دارنده (مالک و نیز کنترل کننده سرکوب و منابع مادی زنان) بطور هنجاری ازدست می دهند. البته تحت سلطه استراتژی هایی را برای تعدیل و جبران منزلت اجتماعی گسترش می دهند.هنگامی که زنان در جستجوی محدود کردن تضادهای جنسی با مردان می باشند ، آنان برای ارتقای خودشان مناسکی که وجهه و افتخار و منزلت اجتماعی را وسیله کاهش سرکوب و امتیازات مادی مردان باشد، به کار می گیرند. زمانی که وسایل سرکوب و امتیازات مادی مردان کاهش یابد ، در این هنگام منزلت اجتماعی زنان به خاطر افزایش امتیازات مادی و کنترل وسایل سرکوب ارتقا یافته و این امر منجر به بالا رفتن فعالیت و مشارکت آنان می گردد .
با توجه به نظریه کالینز[۴۰] که خود ملهم از نظریات مبادله ، کنش متقابل گرایی و تا حدودی روانکاوی و روش شناسی مردمی است ، ریشه عدم مشارکت زنان و مشارکت ضعیف آنها را در امور اقتصادی در ساخت اجتماعی_ اقتصادی جامعه می توان جستجو کرد. در جاهایی که زنان در فعالیت های اقتصادی سنتی نیز مشارکت می نمایند ، می توان تایید ساخت حاکم را که مبنی بر منزلت اجتماعی است مشاهده نمود.
بنابراین مناسکی محاوره ای که در این شرایط روی می دهند به نحو چشمگیری به نفع مردان است. این الگوی روابط بین شخصی در طول زمان در رابطه با مناسک پیشین و بعد از آن زنجیره ای را بوجود آورد و الگوی بین شخصی تعامل بین زنان و مردان را تولید و باز تولید می کنند (خواجه نوری،۳۴:۱۳۸۶) .
این ساختار اجتماعی موانع مختلفی را بر سر راه مشارکت زنان در عرصه های مختلف ایجاد می کند. از جمله این موانع می توان به تقسیم کار جنسیتی و تخصیص برخی از فعالیت ها به مردان و برخی دیگر به زنان اشاره نمود. این موانع سبب می شود تا مقدمات و ملزومات مشارکت زنان در عرصه های مختلف محدود گردد. بدین جهت است که می بینیم که زنان سطح تحصیلات کمتری دارند. همین امر سبب می شود که فرصت های اقتصادی زنان محدود و معمولا معطوف به کارهایی شود که به طور سنتی در خانه و یا مزرعه و دوشادوش مردان خانوار بدون منزلت اجتماعی به فعالیت بپردازند.
۴-تحصیلات