۴-۴-۲٫ نظارت بر حسن اجراى سیاست هاى کلى نظام
ولیّ فقیه همانطور که مسؤولیت تعیین سیاستهاى کلى نظام را بر عهده دارد، با دقت تمام بر حسن اجراى این سیاستها نیز نظارت دارد تا سیاستهاى تعیین شده به هنگام اجرا، از اهداف و آرمانهاى اصلى منحرف نشده و به خوبى پیاده شوند.
۴-۴-۳٫ فرمان همه پرسى
طبق اصل پنجاه و نهم قانون اساسی، یکى از راههاى قانونگذارى مراجعهى مستقیم به آراى عمومى و همهپرسى است و در مسائل بسیار مهم اقتصادى، سیاسى، اجتماعى و فرهنگى مىتوان همهپرسى صورت داد. هر چند نمایندگان مجلس شوراى اسلامى مىتوانند در این مورد ابتکار عمل داشته باشند، اما تصمیم نهایى با رهبرى است که قاعدتاً با مشورت مجمع تشخیص مصلحت نظام، ضرورت و اهمیت همهپرسى را تشخیص خواهد داد.
۴-۴-۴٫ فرماندهى کل نیروهاى مسلح
نیروهاى مسلح از لحاظ فرماندهى و سیاستگذارىهاى کلى، تابع مقام ولایت فقیه هستند. فرماندهى نیروهاى مسلح از جمله موارد مشخصى است که طبق اصل شصتم و اصل یکصد و سیزدهم قانون اساسى از قوهی مجریه استثنا شده و به رهبرى سپرده شده است.
«در همهى نظامهاى سیاسى، نیروهاى مسلّح به خاطر نقششان در داخل کشور و خطر جدى براى دولت و موازنهى قدرت داراى اهمیتاند. بنابراین در سپردن مسؤولیت آن به شخص یا نهادى، دقت بسیار مبذول مىشود تا کمتر خطرآفرین باشد. در جمهورى اسلامى ایران این اختیار به کسى داده شده که از حد اعلاى مشروعیت الهى و مردمى برخوردار است و توازن قوا را به هم نمىزند»[۲۴۸].
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۴-۴-۵٫ اعلان جنگ و صلح و بسیج نیروها
در شرایطى که ضرورت و مصلحت ایجاب کند، اعلان جنگ و صلح و بسیج نیروها از وظایف ولیّ فقیه خواهد بود. به همین منظور و به دلیل این که فرماندهى نیروهاى مسلح با ایشان است، بسیج نیروهاى نظامى و مردمى براى دفاع از نظام و میهن و مقابله با تهاجمات و توطئهها نیز توسط ایشان انجام مىگیرد.
۴-۴-۶٫ نصب و عزل و قبول استعفا
ولیّ فقیه مسؤولیت نصب و عزل و قبول استعفای مقامت ذیل را دارد:
الف) فقهاى شوراى نگهبان: رهبرى از طریق نصب و عزل فقهاى شوراى نگهبان، بر تمام قوانین و مقررات کشور نظارت مىکند تا اسلامیّت نظام حفظ شود.
ب) رئیس قوهى قضائیه: وظایف و اختیارات بسیار مهم قوهى قضائیه و در رأس آن، ریاست آن و نیز استقلال این قوه از قواى دیگر، مىتواند اهمیت آن را در موضعى برتر و بالاتر از سایر قوا قرار دهد.
ج) رئیس سازمان صدا و سیما: اصل یکصد و هفتاد و پنجم قانون اساسى به این مورد تصریح دارد.
۴-۴-۷٫ حل اختلاف و تنظیم روابط قواى سه گانه
در بازنگرى قانون اساسى در سال ۱۳۶۸، این وظیفه به ولیّ فقیه سپرده شد که این کار، هم نظارت بر سه قوه را تأمین و توجیه و هم از تمرکز بیش از حد قدرت در یک قوه جلوگیرى مىکند. همچنین ولیّ فقیه به دلیل نفوذ و دارا بودن منصب ولایت، توان تأثیرگذارى بر سه قوه را نیز خواهد داشت؛ به طورى که اجماع نظر بین سران قواى سه گانه را تسهیل مىکند.
۴-۴-۸٫ حل معضلات نظام
گاه مسائل و معضلاتى دامنگیر نظام مىشود که از طریق عادى و قانون موجود حل شدنى نیست یا اصلاً در مورد چنین مسائلى در قانون اساسى و قوانین عادى پیش بینى خاصى صورت نگرفته و یا اگر هم پیش بینى شده، مصلحت نظام اسلامى اقتضا مىکند که در مورد آن معضل خاص، با سرعت ویژه و روش خاص عمل شود. اینجا فقط جایگاه و مقام ولیّ فقیه است که بهتر از هر شخص و مقام دیگرى مىتواند مشکل را حل و فصل نماید.
۴-۴-۹٫ امضاى حکم ریاست جمهورى
تنفیذ حکم رئیس جمهور از سوى ولیّ فقیه، یک شرط لازم و کافى براى احراز مقام ریاست جمهورى است. زیرا امضاى حکم، در واقع انفاذ مقام ولایت براى مشروعیت الهى رئیس جمهور است.
۴-۴-۱۰٫ عزل رئیس جمهور
چنانچه دیوان عالى کشور به تخلّف رئیس جمهور از وظایف قانونىاش حکم دهد، یا مجلس شوراى اسلامى طبق اصل هشتاد و نهم با دو سوم آرا به استیضاح و عدم کفایت سیاسى او رأى دهد، ولیّ فقیه با در نظر گرفتن مصالح کشور رئیس جمهور را عزل مىنماید.
۴-۴-۱۱٫ عفو یا تخفیف مجازات محکومین
معمولاً همهى رؤساى کشورها اختیار عفو یا تخفیف مجازات محکومین را دارند و در این مورد تصمیم نهایى با آنهاست. در جمهورى اسلامى ایران، این امر پس از پیشنهاد رئیس قوهى قضائیّه و در حدود موازین اسلامى، توسط ولیّ فقیه صورت مىپذیرد.
۴-۴-۱۲٫ حکم به اقدام تجدید نظر در قانون اساسى
بر اساس اصل یکصد و هفتاد و هفتم قانون اساسى، ابتکار تجدید نظر در قانون اساسى با مقام ولیّ فقیه و تحت نظارت وى است.
اکنون نوبت به بررسی این سؤال میرسد که حدود و گسترهی قلمرو نظارت بر ولیّ فقیه تا چه قدر است؟
۴-۵٫ حدود و قلمرو نظارت بر ولیّ فقیه
پرسش اساسى در اینجا این است که حدود و قلمرو این نظارت تا به کجاست؟ مجلس خبرگان در چه امورى از امور مربوط به ولیّ فقیه مىتوانند نظارت نمایند و در چه مسائلى حق نظارت ندارند؟ آیا متن قانون اساسی در این مورد صراحت و شفافیت لازم را دارد؟
در پاسخ میتوان گفت که دو دیدگاه اصلی در این زمینه وجود دارد: دیدگاه اول آن است که فقط میتوان بر شرایط و ویژگیهای ولیّ فقیه نظارت داشت. دیدگاه دوم آن است که علاوه بر شرایط و ویژگیها، میتوان بر عملکرد ولیّ فقیه نیز نظارت داشت. در ادامه به توضیح و ارزیابی هریک از دیدگاه های مذکور میپردازیم و دیدگاه مختار را بیان میداریم.
۴-۵-۱٫ دیدگاه اوّل: نظارت صرفاً بر شرایط ولیّ فقیه
عدهای قائل به این هستند که مجلس خبرگان در مورد نظارت بر ولیّ فقیه، تنها میتوانند بر شرایط و ویژگیهای ولیّ فقیه نظارت داشته باشند و نظارت بر عملکرد وی، حق آنان نیست. به عبارت دیگر، مجلس خبرگان رهبری باید بر بقاء و تداوم شرایط ولیّ فقیه نظارت کنند که اگر ولیّ فقیه شرایط خود را از دست داد برای عزل وی و تعیین شخص دیگر اقدام نمایند. شرایطى که از پیش احراز شده و برابر قاعده استصحاب، در صورت تردید در بقا یا عدم آن، اصل در بقاى شرایط خواهد بود، مگر خلاف آن ثابت گردد. در هر حال مخالف این هستند که اصل یکصد و یازدهم، به نظارت بر عملکرد ولیّ فقیه اشاره دارد.
در مجموع میتوان گفت دلایل قائلین این دیدگاه، مواردی از این قبیل است:
الف) نظارت بر عملکرد ولیّ فقیه، تضعیف رهبرى است.
ب) اینگونه نظارت منشأ به وجود آمدن رهبرى مخفى میگردد.
ج) نظارت گسترده بر ولیّ فقیه با ولایت مطلقهی فقیه سازگارى ندارد.
د) ماده یکصد و یازدهم قانون اساسی ظهور در نظارت موردی و موقتی دارد و … .
به عنوان نمونه، مذاکرات شوراى بازنگرى قانون اساسى نشان مىدهد که برخى اعضاى این شورا، مخالف هرگونه نظارت گسترده و استمرار یافته بر ولیّ فقیه بودند.
یکی از اعضای این شورا بیان میدارد: «بحثى که در رابطه با نظارت است… اگر واقعاً همان چیزى است که در اصل یکصد و یازده هست، همان جا کافى است، کسى هم با آن مخالفتى ندارد، ولى من خود شخصاً فکر مىکنم بیش از آن است… با آن بحثى که در رابطه با ولایت مطلقهی فقیه از یک طرف شد… و اینکه کانّه مقام رهبرى، جانشین ولایت امر و حتى امام معصوم است… بعد ما بگوییم: به منظور حسن انجام وظایف رهبرى، یک گروه ناظر مىخواهیم بگذاریم که مواظب باشند این آقا چه کار مىکند و نظارت کامل کانّه داشته باشند. آنکه در اصل یکصد و یازده آمده، آن به نظر من اتفاقى است، این تشکیل یک نهاد است… اینکه بخواهیم از روز اول یک نهادى را درست کنیم براى اینکه پا به پاى او جلو برود، به نظر من صحیح نیست و این دقیقاً تضعیف رهبرى است»[۲۴۹].
یکی دیگر از اعضای شورا بیان داشت: «خبرگان حق ندارند چه شش ماه بعدش، چه یک سال بعدش، چه ده سال بعدش بیایند بررسى کنند و به رهبر بگویند شما صلاحیت دارى یا ندارى و او را کنار بزنند. بله، اگر شرایط رهبرى را از دست داد، به نحوى آن موقع مىتوانند درباره او رسیدگى کنند؛ ولى خودشان مستقیماً ابتدائاً سراغش بروند و مراقبت بکنند و ببینند که آیا دارد یا ندارد، بعد اظهار نظر بکنند چنین حقى را ندارند؛ این حق از ایشان نفى شده است… قانون اساسى فعلى مىگوید اگر شرایط را از دست داد، آن موقع مىتوانند او را عزل بکنند؛ نمىگوید خبرگان مىتوانند نسبت به اینکه آیا واجدیتش را حفظ کرده است یا نه یک نظارت دائم روزمره رویش داشته باشند»[۲۵۰].
و یا اینکه اظهار شد که اینگونه نظارت خبرگان، نظارت نیست؛ بلکه نوعى رهبرى مخفى است: «اصولاً اینکه ما بیاییم در نظام در رأس این مخروط یک فردى را برگزینیم و منصوبش کنیم و بگوییم همه زیر نظر او هستند؛ بعد یک رهبرى مخفى هم درست کنیم، یک جمعى را ناظر بر کار او، مراقب او، یک نوع حقی پیدا کنند… یک تعداد کسانى که خود آنها واجد شرایط رهبرى باشند، یعنى ما بیاییم یک جمعى درست کنیم به نام خبرگان… که خودشان در همان اطراف شبهه هستند. اینها را شما بیاورید حق نظارت بر رهبرى بدهید، یعنى رهبرى مخفى»[۲۵۱].
از مجموع نظرات قائلین این دیدگاه و دلایلی که ارائه کردند میتوان نتیجه گرفت که قانونگذار تنها نظارت بر اوصاف و شرایط ولیّ فقیه را در نظر داشته و به همین جهت بوده که در اصل یکصد و یازدهم، ذکرى از لفظ نظارت به میان نیامده است. اینکه خبرگان، نظارت بر بقا و تداوم شرایط رهبر را داشته باشند، غیر از آن است که «نظارت بر انجام وظایف» نمایند. نظارت در صورت اول، به ابتکار عمل از سوى خبرگان نیاز ندارد؛ بلکه با نوعى اشراف کلّى حاصل خواهد گردید؛ زیرا فرض این است که رهبرِ واجد شرایط و صلاحیتهاى علمى، تقوایى، مدیریتى و سیاسى، همچنان برخوردار از این شرایط خواهد بود مگر آنکه خلاف آن ثابت گردد؛ بنابراین غرض و هدف قانونگذار با یک نظارت کلى بر شرایط و ویژگیهای ولیّ فقیه از سوى خبرگان حاصل خواهد گردید.
به نظر نمیرسد که دیدگاه صحیح و صواب، این دیدگاه باشد. ما ضمن بیان دیدگاه دوم، دلایل خود را بر ردّ این دیدگاه بیان خواهیم کرد.
۴-۵-۲٫ دیدگاه دوم: نظارت بر شرایط و عملکرد ولیّ فقیه
عدّهای دیگر قائل به این هستند که مجلس خبرگان رهبری در نظارت بر ولیّ فقیه، علاوه بر شرایط و ویژگیهای ولیّ فقیه، حق نظارت بر عملکرد ولیّ فقیه را نیز دارند. با این توضیح که: درست است که نظارت بر شرایط ولیّ فقیه از نظر مفهومى، با نظارت بر عملکرد وی متفاوت است، اما در مقام عمل آیا مىتوان بدون نظارت بر عملکرد ولیّ فقیه، بر تداوم شرایط و صلاحیتهاى ایشان صحه گذارد و آیا در خارج، تحقق یکى بدون دیگرى امکان پذیر است؟
اساساً برای اینکه بدانیم صفات عدالت، شجاعت، تدبیر، مدیریت و… کما فی السابق در ولیّ فقیه وجود دارد یا نه، تنها راه ممکن نظارت بر عملکرد، بیانات، انتصابات و موضعگیریهای ولیّ فقیه است که ما ببینیم آن شرایط و صفات اولیه، هنوز در ایشان بقاء و تداوم داشته باشد.