- ملانی لواس و دیگران (۲۰۱۰)، در تحقیقی با عنوان «سطح پیشرفت و رضایتمندی با مشارکت اجتماعی سالمندان: در ارتباط با کیفیت زندگی و بهترین همبستگیها» به بررسی این امر پرداختهاند که ۱- آیا کیفیت زندگی بیشتر با رضایتمندی و مشارکت اجتماعی در ارتباط است، یا با سطح پیشرفت و مشارکت اجتماعی ۲- آزمایش همبستگیهای نسبی مربوطه سطح پیشرفت و رضایتمندی با مشارکت اجتماعی. در این پژوهش از روش طرح مقطعی با نمونهای ۱۵۵ نفری از سالمندان که سطوح گوناگون محدودیتهای فعالیتی داشتهاند استفاده شده است. سطح پیشرفت و رضایتمندی با مشارکت اجتماعی (متغیرهای وابسته) با گویه های نقشهای اجتماعی پرسشنامه استاندارد عادات زندگی مورد ارزیابی قرار گرفتهاند.
نتایج این تحقیق بدین شرح است، که همبستگیهای بین کیفیت زندگی و سطح پیشرفت و رضایتمندی با مشارکت اجتماعی تفاوتی نشان ندادند. اگرچه، بهترین همبستگیهای سطح پیشرفت و رضایتمندی با مشارکت اجتماعی متفاوت بودند. بیشترین سطح پیشرفت مشارکت اجتماعی به وسیلهی سن جوانتر، سطح فعالیت پایدار مشاهده شده، عدم وجود اتفاق تنشزای اخیر، بهزیستی بهتر، سطح فعالیت بیشتر، و موانع کمتر در محیط فیزیکی و توانایی تحرک و دسترسی، بهتر تبیین میشود. رضایتمندی بیشتر با مشارکت به وسیله سطح فعالیت پایدار مشاهده شده، سلامتی خود ادارکی بهتر، بهزیستی بهتر، سطح فعالیت بیشتر، و تسهیلکنندههای بیشتر در حمایت اجتماعی و گرایشها بهتر تبیین میشود.
- در مطالعه قینگون خو و دیگران (۲۰۱۰)، «احساس تعلق اجتماعی، همسایگی، و سرمایه اجتماعی به عنوان عوامل پیشبینی کننده مشارکت سیاسی محلی در چین»، آنان به تبیین حالت احساس تعلق اجتماعی، رفتار همسایگی، و سرمایه اجتماعی در مردم جمهوری چین و توانایی این عوامل در پیشبینی مشارکت سیاسی محلی در شکل رای دادن ساکنان شهر در انتخابات و روستائیان در کمیتههای روستایی پرداختهاند. با بهره گرفتن از یک پیمایش نمایای ملی، ساکنان متاهل، پیر، روستایی و آنهایی که دارای تحصیلات ابتدایی یا دبیرستان بودند و پایگاه اجتماعی-اقتصادی مشاهده شده بالاتری داشتند بیشتر رفتار مشارکتی از خود نشان میدهند. در مناطق روستایی مردان بیشتر از زنان رای میدهند. برای ساکنان شهر آشنایی با همسایگان مهمتر است، در حالی که در مناطق روستایی رفتار همسایگی مهمتر است، اما هر دوی این عوامل رای دادن را پیشبینی میکنند. سرمایه اجتماعی به طور کلی مشارکت سیاسی محلی چینیها را پیشبینی نمیکند. تعاریف غربی سرمایه اجتماعی که از نظریههایی که درباره شبکهبندی، پیوند زدن و متصل کردن گرهها ناشی میشوند، محتملاً از لحاظ فرهنگی بسیار فردگرایانه هستند، کشوری با جامعهی جمعگرایانه و شبکه های خویشاوندی روستایی که کمونیسم قبل از موعد را تجربه میکند. حقیقتاً آشنایی و کمک به همسایهها، بیشتر از مفاهیم بسیار انتزاعی اعتماد، روابط متقابل یا عضویت میتواند به توسعه و پیشرفت دموکراسی محلی بیانجامد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
- گلین، کورمینا و سارایس در سال ۲۰۱۰ در تحقیقی تحت عنوان «اندازه گیری مشارکت اجتماعی و جایگاه آن در نظریه سرمایه اجتماعی» به بررسی متغیر مشارکت اجتماعی (که جزیی از مفهوم سرمایه اجتماعی است) پرداختهاند. در این تحقیق، مشارکت به دو بخش رسمی و غیررسمی تقسیم شده است. تحلیلهای آنها نشان دهندهای این است که میان مشارکت رسمی و مشارکت غیررسمی تفاوت وجود دارد، زیرا رابطه هر یک از این دو با متغیرهایی مانند سن، تحصیلات، فعالیت سیاسی و شادمانی به صورت بسیار متفاوت بوده است. آنها همچنین معتقدند که این بین دو نوع مشارکت با دیگر اجزای مهم ساختار سرمایه اجتماعی مانند اعتماد اجتماعی و اعتماد سیاسی به ندرت ممکن است رابطه وجود داشته باشد(Guillen ، &Coromina Saris: 2011، ۳۳۱).
- نانسی ای نیوال و دیگران (۲۰۰۹)، در تحقیقشان با عنوان «باورهای علی، مشارکت اجتماعی، و تنهایی در میان سالمندان: یک مطالعهی طولی» به بررسی روابط در بین عقاید علی پیوستهی گوناگون (به معنای عقایدی دربارهی تنهایی و توسعهی دوستی)، مشارکت اجتماعی، و تنهایی میان سالمندان (۷۲ ساله و بیشتر) پرداختهاند. در این تحقیق از روش مقطعی و طولی استفاده شده و از ۱۲۴۳ نفر سئوال پرسیده شده است. نتایج روش مقطعی و طولی در طول ۵ سال نشان داده است که عقاید علی داخلی/قابل کنترل (بدین معنا که، دوست پیدا کردن بستگی به تلاش دارد) با مشارکت اجتماعی بیشتر رابطه دارد. علاوه بر این، مشارکت اجتماعی بیشتر با تنهایی کمتر رابطه دارد. عقاید علی خارجی/غیرقابل کنترل، تنهایی بیشتری را پیشبینی میکند. و در تشریح نهایی تنهایی، شاید بتوان گفت که تمرکز بر روی عقاید علی مردم اهمیت داشته باشد.
- در کشور تایوان تحقیقی تحت عنوان «مشارکت اجتماعی و رضایت از زندگی از رویکرد سرمایه اجتماعی جوانی» توسط کوو و همکارانش (۲۰۰۸) انجام گرفته است. در این تحقیق از نظر سرمایه اجتماعی جهت کشف روابط علی و معلولی بین اعتماد و کنش کتقابل اجتماعی و مشارکت اجتماعی با یکدیگر و با کنش متقابل خانوادگی رضایت از زندگی استفاده گردید. افراد مورد مطالعه دانشآموزان دبیرستانی بودهاند که نظرات تعداد ۲۷۵۷ از آنها مورد بررسی قرار گرفته است. نتایج تحقیق نشان میدهد که کنش متقابل مطلوب در خانواده در اعتماد اجتماعی سطح بالا اثر داشته است. به علاوه شناخت اعتماد اجتماعی بالا منجر به داشتن شبکه اجتماعی مطلوب میگردد. همچنین اعتماد اجتماعی بالا، مشارکت اجتماعی را نیز افزایش میدهد. کنش متقابل اجتماعی مطلوب در خانواده، رضایت از زندگی را افزایش میدهد و شبکه اجتماعی مطلوب، رضایت از زندگی را. در نهایت اینکه مشارکت اجتماعی افراد را به سمت رضایت از زندگی ترغیب مینماید (خلیفه، ۱۳۸۷: ۳۷).
- لیپست، جامعهشناس معاصر آمریکایی عمدتاً توجه خود را بر متغییرهای اجتماعی مشارکت متمرکز کرده است و درصدد آن است که پدیده شرکت یا عدم شرکت اقشار و گروه های مختلف اجتماعی را بر اساس چندین عامل کلی اجتماعی، در فراشدهای سیاسی و اجتماعی نظیر انتخابات انجمنها، سندیکاهای کارگری، شورای محلی و نظایر آن تبیین کند. او در کتاب انسان سیاسی در فصل مربوط به انتخابات در تلاش است تا در دو سطح توصیف و تبیین، مدل نسبتا جامعی را از عوامل اجتماعی موثر بر شرکت در انتخابات ارائه دهد. به گفته او، الگوی مشارکت، در کشورهای مختلف یکسانند: در کلیه این کشورها میزان مشارکت در فراشدهای اجتماعی در میان مردان، گروه های تحصیل کرده، متاهلین، شهرنشینان، افراد میانسال ۵۵- ۳۵ و نیز افراد دارای منزلت و همچنین اعضای سازمانها، احزاب، سندیکاها و شوراها بیشتر است. او هیجانهایی را که محصول این تفاوتها هستند در چهار قضیه کلی خلاصه میکند. بنابراین به نظر او چهار عامل موجب میشود که یک گروه نسبت به سایر گروه ها تمایل بیشتری برای مشارکت داشته باشند، این عوامل عبارتند از:
۱) علایق و منافعش شدیدا در معرض تاثیر سیاستهای دولت باشد؛
۲) به اطلاعات مربوط به رابطه تصمیمات سیاسی و علایق و منافع خود دسترسی داشته باشد؛
۳) در معرض فشارهای اجتماعی که خواهان رای دادن هستند باشد؛
۴) برای رای دادن به احزاب سیاسی مختلف زیر فشار نباشد.
مدل لیپست براساس اطلاعات موجود در دموکراسیهای غربی و در ارتباط با ساختار سیاسی، اجتماعی آنها و برای همان کشورها تنظیم شده، ولی به نظر میرسد که عوامل اجتماعی که مورد توجه قرار داده، در سایر جوامع و کشورها نیز قابل ملاحظه میباشد. تفاوتی که رخ خواهد داد این است که گروه های اجتماعی این جوامع ممکن است از نظر تاثیر عوامل مورد توجه در این مدل وضعیت متفاوتی داشته باشند.
یافته های مطالعاتی لیپست در کشورهای مختلف نشان میدهد که بطور کلی مشارکت در بین کسانی که تعلیم و تربیت بهتری یافتهاند، اعضای گروه های شغلی و درآمدی بالاتر، سنین متوسط، گروه های مذهبی و نژادی مسلط، مردان در مقابل زنان، ساکنین یک محل، شهرنشینان و اعضای انجمنها و موسسات اداری؛ گرایش به فزونی دارد. با این وجود چنین متغیرهایی گاهی اوقات واقعا بر مشارکت تاثیر دارند. از این رو تعلیم و تربیت و مشارکت، همبستگی زیاد و قابل توجهی دارند، زیرا تعلیم و تربیت حس وظیفه شهروندی، شایستگی، علاقه و مسئولیت سیاسی را افزایش میدهد و نیز باعث افزایش ویژگیهای شخصیتی مثل اعتماد به نفس، احساس برتری، نظم و تشکل فکری برمیگردد. علاوه بر این مدارس خود به مثابه جایگاههایی هستند که مهارتهای مربوط به مشارکت در آنها کسب میگردند، و بالاخره کسانی که تعلیم و تربیت بیشتری دارند توانایی بهتر و بیشتری برای انتقال دانش سیاسی خود به فرزندانشان دارند و بدین ترتیب رابطه بین تعلیم و تربیت و مشارکت را تداوم میبخشد.
درمورد تعلیم و تربیت چهار عامل قویتر وجود دارند که بر مشارکت اثر میگذارند:
۱- نظم ۲- تشکل فکری ۳- حساسیت به منافع شخصی ۴- جامعهپذیری موثر توسط فرهنگ سیاسی.
این عوامل در عین اینکه با تفاوتهای فراوانی مشارکت ارتباط دارند، از نظر تفکیک و تمیز فرد فعال سیاسی از فرد معمولی نیز مشاهده شده است، بهتر توضیح میدهند. برای مثال صاحبان مشاغل دارای منزلت بالاتر به دلیل فعالیت بیشتر و انسجام ایدئولوژیک بهتر میتوانند رابطه بین علایق و منافع خود و تصمیمات دولت را دریابند. اگر افراد واقع در سنین متوسط بیش از جوانان، و ساکنین دائم بیش از ساکنین موقت رای دهند، بدین دلیل است که موثر واقع شدن سیاستپذیری بر افراد به زمان و تجربه نیاز دارد.
فعالیت بیشتر سیاسی در مناطق شهری در مقایسه با مناطق روستایی، حاکی از نظم و تشکل فکری بیشتر شهرنشینان است و فعالیت بیشتر اعضای انجمنها و موسسات اداری در امور سیاسی تا حدودی ناشی از اثر هر سه عامل فوقالذکر است. از طریق چنین متغیرهایی و به وسیله کلی دیگری که ماهیت پویاتری دارند (مثل قدرت، نفوذ، انگیزه، فشارها و سائقهها) ممکن است نهایتا بتوان مدلهایی را که متغیرهای محیط اجتماعی را به واحدهای مناسبی تحویل مینمایند، مطرح ساخت یعنی بتوان به مدلهای فرازمانی و فرافرهنگی رسید. وقتی که این عوامل و اجزاء ترکیب کننده متغیرهای مذبور جدا گردند و وزن هریک بطور مناسبی تعیین گردد، پیشگویی درمورد مشارکت در شرایط گوناگون، درستتر و دقیقتر خواهد بود (لیپست به نقل از موسوی، ۱۳۹۱: ۶۷-۶۵).
- اریک وان اینگن (۲۰۰۸)در مقالهای تحت عنوان «بازبینی مشارکت» به تحلیل رسمی و غیررسمی مشارکت اجتماعی در هلند بین سالهای ۱۹۷۵ تا ۲۰۰۰ میپردازد. وی چهار نوع مشارکت اجتماعی را تفکیک میکند که عبارتند از: عضویت رسمی در موسسات،تماسهای غیر رسمی در خانه، تماسهای غیر رسمی در بیرون از خانه و تماسهای اجتماعی غیر صمیمی. نتایج وی نشان دهنده این است که کاهش چشمگیری (تقریبا سه ساعت در هفته بین سالهای ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۰) در زمان گذران افراد در فعالیتهای اجتماعی داخل خانه صورت گرفته است که ناشی از افزایش تماشای تلویزیون بوده است، و همچنین افراد جوانتر فعالیتهای بسیار کمتری در مشارکت رسمی بروز میدهند و در مقابل بیشتر زمانشان را در فعالیتهای غیر رسمی بیرون از خانه صرف میکنند (igen: ۲۰۰۸).
- روچ و تاکر (۱۹۹۷) علت مشارکت اندک جوانان در امور سیاسی را پایین بودن شناختها ضروری برای مشارکت سیاسی- اجتماعی موثر میدانند. آنها رشد آگاهی را به عنوان مدخلی برای امور سیاسی-اجتماعی معرفی میکنند. فراگیری مشارکت، به دست آوردن ابزار مشارکت برای خروج از بیقدرتی و محرومیت ضروری است. به نظر وی مشارکت سیاسی- اجتماعی برای نسل جوان به دلیل نبودن فرصتهای مناسب مشکلتر شده است.
- ایلیزن و لندن (۱۹۹۷) با بهره گرفتن از جمعیت نمونه ۲۱۰۷ نفری از سیاهان آمریکایی به مطالعه مشارکت اجتماعی و سیاسی آن ها در آمریکا پرداختند (این تحقیق توسط مرکز تحقیق دانشگاه میشیگان در خلال سالهای ۱۹۸۰ – ۱۹۷۹ انجام گرفت). در تحلیل رگرسیون لگاریتمی، آنها بین عزت نفس شخصی و آگاهی نژادی و مشارکت اجتماعی و سیاسی رابطه معنیدار و مثبتی به دست آورند. اگر چه تاثیر عوامل جمعیتی مد نظر نبوده، اما سن، تحصیلات و درآمد خانوادگی رابطه معنیداری با مشارکت دارند. درحالیکه جنس و محل سکونت رابطه معنی داری با مشارکت سیاسی ندارند. اما برای مشارکت اجتماعی متغیرهای معنیداری هستند.
- بحری و سیلور در سال ۱۹۹۳ با بهره گرفتن از نمونه ۲۶۶۷ نفری به مطالعه مشارکت شهروندان مردمی در عصر گورباچف پرداختند. آنها با بهره گرفتن از تحلیل عامل، انواع مشارکت را به چهار مقوله تقسیم بندی کردند و سپس رابطه بین گرایشات فرد و میزان دخالت و درگیری در هر نوع فعالیت سیاسی – اجتماعی را تحلیل نمودند. آنها به این نتیجه رسیدند که فعالیت اجتماعی به انگیزه های افراد بستگی دارد. افرادی که احساس میکنند، منتقد هستند و از زندگی خودشان راضیاند، احتمال بیشتری دارد که جزو فعالان اجتماعی باشند. اینها علاقه زیادی به امور سیاسی ندارند یا خواهان کنترل دولت بر آزادی های مدنی و اقتصادی نیستند (Bahry & silver، ۱۹۹۳: ۲۰۱).
۴-۲٫ چارچوب نظری و فرضیات تحقیق:
دردیدگاههای مشارکت دو رویکرد عمده را میتوان تشخیص داد: نگرش خرد و نگرش کلان. در سطح خرد، بر انگیزهها، گرایشها و رفتارها تاکید میشود و در سطح کلان، زمینه ها، شرایط و عناصر ساختاری مورد توجه قرار میگیرد.
بنابر نظریه جامعهشناسان توسعهگرا در تحقیق مذکور مشارکت اجتماعی در دو بخش ذهنی و عینی مورد بررسی قرار گرفته است. بدینصورت که به تعبیر رولند کولین، جامعهشناسان توسعهگرا به پیروی از مرتون و پارسونز توسعه را ذاتی ساختار اجتماعی دانسته و دگرگونی و تغییر اجتماعی را ناشی از عوامل خارجی میدانند و به این دلیل تزریق و نشر داده های توسعهای و جدید را در قالب برنامههای اصلاح و عمران اجتماعی پیشنهاد میکنند و بر آمادگی ذهنی و وجود انگیزههای شخصی برای تحقق مشارکت و توسعه نیز تاکید دارند. مشارکت موثر مستلزم وجود انگیزههای شخصی است. به عبارتی، مشارکت قبل از اینکه مکود عینی پیدا کند پدیدهای ذهنی است که باید آن را در تفکار، عقاید، رفتار و خلاصه در فرهنگ مردم جستجو کرد (غفاری و نیازی، ۱۳۸۵: ۴۶).
طبق نظریه پاتنام، جهت افزایش مشارکت مدنی میبایست اعتماد اجتماعی در بین افراد جامعه افزایش یابد. از نظر وی، اعتماد از عناصر ضروری برای تقویت همکاری بوده و حاصل پیشبینیپذیری رفتار دیگران است که در یک جامعه کوچک از طریق آشنایی نزدیک با دیگران حاصل میشود، اما در جوامع بزرگتر و پیچیدهتر یک اعتماد غیرشخصیتر، یا شکل غیرمستقیمی از اعتماد ضرورت مییابد.
با توجه به نظریه فوق، فرضیه بهنظر میرسد بین اعتماد اجتماعی و مشارکت اجتماعی رابطه وجود دارد؛ درنظر گرفته شده است. با این فرض که هرچقدر اعتماد اجتماعی بالاتر باشد، مشارکت اجتماعی بیشتر میشود.
دورکیم به نقش همبستگی و تعلق اجتماعی در گسترش و تقویت ارتباطات اجتماعی اشاره نموده و معتقد است، هرجا تعلق اجتماعی نیرومند باشد، عامل نیرومندی در نزدیک کردن افراد به هم خواهد بود و باعث تشدید تماسهای آنها و بیشتر کردن فرصتهای ارتباطاتشان با یکدیگر خواهد بود (غفاری و نیازی، ۴۳:۱۳۸۶).
با توجه به نظریه فوق، فرضیه بهنظر میرسد بین احساس تعلق اجتماعی و مشارکت اجتماعی رابطه وجود دارد؛ درنظر گرفته شده است. با این فرض که هرچقدر احساس تعلق اجتماعی بیشتر باشد، مشارکت اجتماعی افزایش مییابد.
پارسونز معتقد است هرگاه در موقعیتهای اجتماعی کنشهای اظهاری فرد معطوف به دیگران باشد, به همکاری بیشتر و انسجام با دیگران میانجامد. در این کنشها مسئولیت و وفاداری به حد اعلای خود میرسد (غفاری و نیازی, ۱۳۸۶: ۴۵).
با توجه به نظریه فوق، فرضیه بهنظر میرسد بین میزان مسئولیتپذیری اجتماعی و مشارکت اجتماعی رابطه وجود دارد؛ درنظر گرفته شده است. با این فرض که هرچقدر میزان مسئولیتپذیری اجتماعی افزایش یابد، مشارکت اجتماعی بیشتر میشود.
طبق نظریه سیمن ساختار بوروکراسی جامعه مدرن شرایطی را ایجاد و ابقاء کرده است که در آن انسانها قادر به فراگیری نحوه و چگونگی کنترل عواقب و نتایج اعمال و رفتارهای خود نیستند. در چنین وضعی است که احساس بیگانگی بر فرد مستولی شده و او را به کنشی منفعلانه و ناسازگار در قبال جامعه سوق میدهد. به نظر وی اندیشه ناتوانی رایجترین کاربرد را در متون موجود دارد. این شکل بیگانگی را چنین میتوان درک کرد که انتظار یا احتمال شخص نمیتواند تعیین کننده دستاوردها یا نیروهای کمکی باشد که در حاصل رفتار خود جستجو میکند. احساس بیقدرتی یا ناتوانی، عبارتست از احتمال و یا انتظار متصوره از سوی فرد در قبال بیتأثیری عمل خویش و یا تصور این باور که رفتار او قادر به تحقق و تعیین نتایج مورد انتظار نبوده و وی را به هدفی که بر اساس آن کنش او تجهیز گردیده رهنمون نیست (محسنی تبریزی، ۶۸:۱۳۷۰ و ۶۷٫(
با توجه به نظریه فوق، فرضیه بهنظر میرسد بین احساس بیقدرتی و مشارکت اجتماعی رابطه وجود دارد؛ درنظر گرفته شده است. با این فرض که هرچقدر احساس بیقدرتی کمتر باشد، مشارکت اجتماعی بیشتر میشود.
نظریهپردارانی همچون راش و لیپست عقیده دارند که عواملی همچون: جنس، سن، وضعیت تاهل، شغل، سطح تحصیلات، درآمد ماهیانه خانوار و اصالت خانوادگی بر مشارکت افراد موثر است. این موضوع در بسیاری از تحقیقات داخلی و خارجی مورد بررسی قرار گرفته است.
لذا فرضیه بهنظر میرسد بین عوامل فردی همچون: جنس، سن، وضعیت تاهل، شغل، سطح تحصیلات، درآمد ماهیانه خانوار و وضعیت بومی بودن با مشارکت اجتماعی رابطه وجود دارد، نیز به عنوان آخرین فرضیه درنظر گرفته شده است.
۵-۲٫ مدل نظری تحقیق:
اعتماد اجتماعی
احساس تعلق اجتماعی
مشارکت اجتماعی
عوامل فردی
مسئولیت پذیری اجتماعی
احساس بی قدرتی
فصل سوم: روش تحقیق
۱-۳٫ مقدمه:
به طور معمول، پژوهشگران سعی میکنند به یک مساله و یک پرسش واقعی که وجود دارد، طی یک فرایند پژوهش پاسخ گویند. با توجه به این که آگاهی از جامعهای که در آن تحقیق صورت گرفته، میتواند به درک بهتر فرایند و دستاوردهای تحقیق مساعدت نماید، لذا پژوهشگر باید محیطی را که در آن آزمودنیها مورد بررسی قرار میگیرند، به خوبی شناخته و سپس این شناخت را ارائه دهد.
در این فصل به بررسی روش پژوهش، تکنیک پژوهش، ابزار گردآوری داده ها، جامعه آماری، حجم نمونه، شیوه نمونهگیری، تعریف و شیوه سنجش متغیرها و روایی و پایایی تحقیق، پرداخته شده است.