قبل از اینکه دعای عارفانه را شرح دهیم به توضیحی درباره انسان عارف میپردازیم. به گفته «الکسیس کارل»: «عارف همیشه آرزومند است که روحش به جانب کسی یا چیزی پرواز کند که آن را سرچشمه تمام آرزوهای خود میداند؛ نیروی پر عظمتی را طلب میکند که مردمان مذهبی نام او را خدا میگویند.»[۲۶۸]
میتوانیم بگوییم انسان عارف عاشق خداست. عشق در مرحلهای بالاتر از محبت است؛ زیرا درجاتی از محبت را همه افراد دارند، ولی همه افراد عاشق نیستند. انسان عارف عاشق خداست و همواره در تلاش است که به خدای خود بپیوندد.
استاد مطهری راجع به درد عارف میگوید: «درد عارف اعلام نیاز فطرت عشق است که میخواهد پرواز کند و تا حقیقت را به تمام وجود لمس نکرده آرام نمیگیرد.»[۲۶۹]
انسان عارف در فکر این است که به نوعی با خدا ارتباط برقرار کرده و در نهایت با او پیوند و اتصال برقرار کند. با این توضیحات میتوان گفت: در دعای عارفانه دیگر درخواست نعمتها، سلامتی و آسایش نیست، بلکه فقط خواهان پیوستن به معشوق است، زیرا عارف با مراقبه و ریاضت، نفس خود را زیر پا میگذارد و امیال خود را فرو میکوبد. دعای عارفانه مراتب و مراحلی دارد که ضمن مراقبه، تمرکز و تکرار یک ذکر، به مبدأ خیر تفکر کرده و خود را در آغوش خداوند حس میکند. گاهی دعا با زبان بیان نمیشود، بلکه از ذهن و قلب میگذرد که این نوعی دعای سکوت است و هسته اصلی دعای عارف، خدا و روح است و عروج روح به سوی اوست.
تــــــو را خــواهیـــــم مـا دیگر همه هیچ | تـــویـــی حـــقالیقـــین دیــگر همـه هیچ[۲۷۰] |
۱-۹-۴٫ تفاوت دعای پیامبرانه و عارفانه
باید به این نکته توجه کنیم که پیامبران گفتار و کردارشان نوعی آموزش برای بندگان است، به همین دلیل مردم شیوه صحیح زندگی و به تبع آن، دعاکردن را در بیان آنها مییابند، ازاینرو اگر در میان آنها سخن از خواستههای دنیایی نیز مطرح میشود، صرفاً نوعی آموزش برای دیگران است. در دعای پیامبرانه غیر از موضوعات معنوی، نیازهای دنیوی و مادی نیز خواسته میشود، اما عارف در دعای عارفانه فقط به خیر مطلق میاندیشد و با ریاضت و زیرپاگذاشتن و نادیدهگرفتن خوشیهای این جهانی تنها خواهان اتصال با حق است. انگیزه دعای پیامبرانه دستیابی به رحمت و بخشایش خداوند است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
«انگیزه عارف، اتحاد با عالم نامتناهی است و انگیزه پیامبرانه بیان احساس قلبی برای دستیافتن به رحمت و بخشایش خداوندی و رهایی است. دعای عارفانه سخت با تکنیکها و ابزارهای تفهم گره خورده است و سلسله مراتب دارد، حال آنکه دعای پیامبرانه فارغ از هر آدابی و ترتیبی است. دعای عارفانه ساکت و آرام، همراه با تفهم[۲۷۱] و خوشدلانه و در برابر دعای پیامبرانه گریهای ضجهآلوده از عمق وجود است.»[۲۷۲]
در دعای پیامبرانه آداب و ترتیبی وجود ندارد و شخص هرگونه بخواهد، در هر زمانی میتواند با خدای خویش رازونیاز کند. دعای عارفانه با سکوت یا تکرار الفاظ تکراری برای ایجاد تمرکز همراه است، برای مثال در مراسم سماع، دعایی کوتاه در قالب یک کلیشه، بارها و بارها تکرار میشود تا حالت تمرکز و تفهم حاصل شود. به گفته نویسنده کتاب مروری بر گستره دعا پژوهی «جوهره دعای عارفانه تفهم، انجذاب و در خود فروبردن است و به عکس جوهره آیین پیامبرانه، تخلیه روحی است. در اولین سکوت با عواطف مختل نمیشود و ذهن به تمرکز فرومیرود؛ ولی در دومین تخلیه روحی روی میدهد؛ تخلیه با بیرونریختن آنچه در اعماق وجود است، در برابر خدا.»[۲۷۳]
ولی با این حال هر دو نوع دعا نقطه اشتراکی دارند که هر دو به خداوند ختم میشود و هر دو در اندیشه نزدیکی و تقرب با او هستند. «دعای عارفانه با هدف تحقق خیر اعلی روی میدهد و دعای پیامبرانه نیز درصدد تحقق حاکمیت و ملکوت خداوند است که تجلی همان ارزشهاست؛ از این نظر میان این دو، با دعای بدوی که فارغ از چنین ارزشی است، تمایزی آشکار مشاهده میشود.»[۲۷۴]
برای روشنکردن این وجه اشتراک در دعای پیامبرانه و عارفانه، مثالی میآوریم. مناجات دهم از مناجات خمس عشره (مناجات العارفین) که خود نمونهای از دعای عارفانه است این هدف تحقق خیر اعلی و تقرب و وصال حق را بیان میکند: «الهی فاجعلنا من الذین ترسخت اشجار الشوق الیک فی حدائق صدورهم و اخذت نوعه محبتک به جامع قلوبهم فهم الی اوکار الافکار…: خدایا ما را در زمره کسانی قرار ده که درخت اشتیاق به تو، در بستانهای سینه آنها ریشه دوانده و سوز محبت تو، سراسر دلشان را در برگرفته، پس آنان آشیانههای افکار جا گیرند… .»[۲۷۵]
در دعای کمیل نیز طبق تعریفی که از دعای پیامبرانه شد، در نهایت خواستار حاکمیت خداوند بر قلب انسان و محبت او هست: «و هب لی الجد فی خشیتک و الدوام فی الاتصال بخدمتک… و اجعل لسانی بذکرک لهجا و قلبی بحبک متیما: عطا فرما برای من کوشش در ترس و خشیت و مداومت در پیوستن به خدمتت… و قرار ده زبانم را به ذکرت گویا، و دلم را به دوستیات بیقرار و شیدا کن.»[۲۷۶]
دعای پیامبرانه و عارفانه با وجود تمایزاتی که با هم دارند هر دو یک هدف دارند و آن هم وصال حق است: «سیدی و مولای و ربی صبرت علی عذابک، فکیف اصبر علی فراقک و هبنی صبرت علی حرنارک، فکیف اصبر عن النظر الی کرامتک…: آقا و مولا و پروردگارم، من بر عذاب تو صبر کنم، اما چگونه بر دوری از تو طاقت آورم؟ و گیرم که ای معبود من حرارت آتش تو را تحمل کنم، اما چگونه بر چشمپوشیدن از بزرگواریات بر خود هموار سازم؟»[۲۷۷]
در فرازی از دعای کمیل که در ادامه خواهد آمد، امیرالمؤمنین از خداوند میخواهد که تمام اوقاتش برای خدا باشد و اعمالش در جهت رضای او باشد: «ان تجعل اوقاتی من اللیل و النهار بذکرک معموره و بخدمتک موصوله و اعمالی عندک مقبوله حتی تکون اعمالی و اورادی لکلها وردا واحدا و حالی فی خدمتک سرمدا: قرار ده اوقاتم را در شب و روز بیاد خودت، معمور و آباد گردانی، و همواره در خدمت تو مستدام و کردارم را مقبول در خدمت تو پاینده.»[۲۷۸]
در این دعا یادآوری میکند که هدف از آفرینش انسان توسط خدا این بود که انسان از یاد خدا غافل نشود و همواره به خدمت و بندگی باریتعالی مشغول باشد.
فصل دوم
اسماء و صفات خداوند در ادعیه و مناجاتها
۲-۱٫ مقدمه
در این فصل ابتدا اسماء و صفات ذات اقدس الهی معنا، سپس از لحاظ پرتکراربودن آن در ادعیه شیعه و مناجاتها بررسی شده است. همچنین اسماءالحسنی خداوند از این منظر بررسی شدهاند که هر اسم و صفات الهی که به وسیله امامان و ائمه در ادعیه یا در مناجاتهای شاعران آمده است، چه خواسته و نیازهایی را در پی دارند؛ همچنین مقایسهای بین اسامی پرتکرار خداوند و خواستههایی که بعد از آوردن این اسامی از خداوند طلب میشود در ادعیه و مناجاتها شده است.
مقایسه اسماء و صفات خداوند در ادعیه شیعی با مناجاتهای مثنوی های فارسی
۲-۲٫ اسماء و صفات الهی
خداوند ذات یگانهای است که خالص است و هر وجودی تحت پوشش اوست؛ قائم به ذات است و هر نام نیکویی از آن اوست؛ از هر زشتی و نقصی به دور است و اسامی و صفتهایی مانند رحمان، رحیم، حکیم، عزیز، حلیم، شکور و غفور که انسانها به او نسبت میدهند، گونههای وابستگی موجودات به خداوند است وخداوند، قائم به ذات خود است و همه صفات او، عین ذاتش است و آن ذات چون در بردارنده حقیقت همه کمالات وجودی است، متصف به همه آنهاست، در نتیجه به آن صفات نامیده میشود، زیرا اسم همان ذات است که همراه با پارهای از اوصافش در نظر گرفته میشود؛ بنابراین میتوان گفت: «نخستین کثرت و تفصیل حاصل در مراتب و تعینات حقیقت وجود،کثرت حاصل در مرتبه «واحدیت» است که از ناحیه اسماء و صفات به ظهور میپیوندد.»[۲۷۹]
خداوند به همه کمالات متصف شده و به آنها نامیده میشود و مفاهیم آنها از ذات او بدون لحاظکردن هر چیز دیگری انتزاع میشوند، سپس وجودهایی از ذات حق تراویده و میان آن وجودها و اسماء ذاتی او، نسبتهایی ظاهر میشود که مانند رابطههایی، آن وجودها را با اسماء الهی مرتبط میکنند، نه با ذات اقدس الهی، زیرا مقام ذات از تمام تعینات و نسبتها منزه است.
«بدین قرار که آن وجود مطلق در مقام تعین واحدیت، در کسوت اسماء و صفات تجلی کرده و ایجاد کثرت میکند، به عبارت دیگر وجود با صفتی از صفات تجلی کرده و به همین وجود متجلی با صفت دیگر، تعین و تمیز دارد و تجلی با صفتی از صفات، حقیقتی از حقایق اسماء متعین و متحقق میکند.»[۲۸۰]
برای مثال ذات با صفت رحمت، از تجلی ذات با صفت علم یا حیات یا قدرت، تمیز و تشخیص مییابد و موجب پیدایش اسم رحمان، عالم، حی و قادر میشود؛ بنابراین اسماء الهی نتیجه تعینات و اتصافات و تجلیات ذات حقاند با صفات گوناگون.
۲-۲-۱٫ اقسام اسماءالهی
اسماء حق بر چند قسم اند:۱. اسماء ذاتی؛ ۲. اسماء فعلی
۱. اسماء ذاتی
خداوند سبحان وجود نابی است که همه کمالات وجودی را داراست و همه صفات وجود حقیقی و خالی از نقص، منحصراً ازآن خداست «و آن ذات، چون در بردارنده حقیقت همه کمالات وجودی است، متصف به همه آنهاست، در نتیجه به همه آنها نامیده میشود و آنها نامهای او خواهند بود؛ زیرا اسم همان ذات هست که همراه با پارهای از اوصافش در نظر گرفته شده است؛ بنابراین او با توجه به ذاتش و بدون توجه به هر چیز دیگری به آن کمالات متصف شده و به آنها نامیده میشود.»[۲۸۱]
در این باره آیات متعددی در قرآن کریم وجود دارد که این اسامی و صفات را به خداوند نسبت می دهد: «وهوالسمیع البصیر: و اوست شنوای بینا»[۲۸۲]؛ «هوالرحمن الرحیم: اوست بخشنده مهربان»[۲۸۳]؛ «وهوالعلی العظیم: و اوست برتر وبزرگتر.»[۲۸۴]
۲٫اسماء فعلی
تعینات و وصفهایی از خداوند ظاهر میشود که به ذات اقدس الهی ارتباط دارند، مانند آفریدن، روزیدادن، رحمت و کرم، زندهکردن و میراندن. این مفاهیم اسماء فعلی هستند که از نظر رتبه پس از ذات و اسماء ذاتی هستند و از مقام فعل گرفته میشوند. نکتهای که وجود دارد آن است که این اسماء گرچه از مقام فعل انتزاع میشوند، اما انتزاعشان بهخاطر نسبت و رابطهای است که میان فعل و ذات وجود دارد و اگر این چنین نباشد این اسماء بر ذات صادق نخواهد بود. «بنابر این اتصاف در واقع به اعتبار حیثیت باز میگردد؛ بدین معنا که ذات اقدس اله به گونهای است که اگر آفریدهای- مثلاً- فرض شود، آفرینندهاش اوست و اگر رزقی در نظر گرفته شود، روزی دهندهاش اوست، ازاینرو اسماء فعلی از این جهت که همه آنها واقعاً برای ذات تحقق دارند، همچون اسماء ذاتی هستند.»[۲۸۵]
ولی تفاوتی که در اسماء ذاتی و اسماء فعلی وجود دارد این است که در انتزاع اسماء ذاتی نیاز به چیزی جز ذات خدا نداریم، ولی اسماء فعلی در مرحله انتزاع، نیاز به تحقق خارجی فعل دارند.
۲-۲-۲٫ اقسام صفات الهی
همانطور که اسماء الهی به چندین قسم تقسیم میشوند، صفات الهی نیز به دو قسم تقسیم میشوند:
۱.صفات جمالی: «صفات حق را اگر به لطف و رحمت مربوط باشند، صفات جمالی میگویند.»[۲۸۶]
۲.صفات جلالی: صفات حق اگر متعلق به قهر و هیبت باشند، صفات جلالی نامیده میشوند و هر یک از این دو صفات دارای جلال و جمالاند؛ یعنی صفات جمالیه، صفات جلالی را دارند و صفات جلالیه، صفات جمالی را دارند. اگر ذات حق به صفت جلال بر چیزی تجلی کند، اثرش کبر یا قهر یا هیبت است و اثر تجلی ظهور حق با صفات جمالی، انس، محبت، لطف و رحمت است و چون منشأ همه اسماء و صفات، ذات واحد حق است و ذات او بالذات منشأ صفات جمالی و جلالی است، بنابراین هر جا صفت جمال ظهور یابد، صفت جلال در باطن آن مخفی است و اگر به صفت جلال تجلی یابد، صفت جمال در باطن آن نهفته است. «تضاد در اسماء و صفات حضرت حق، وجود لطف و قهرآمیزش، هر لطفی با قهر و هر قهری با لطف، برای عارفان و عاشقان موضوعی است شگفت انگیز و در عین حال حساس و تاملبرانگیز.»[۲۸۷]
با توجه به این تضاد صفات الهی، هر عارفی هرگز از خوف و رجاء و قبض و بسط در امان نیست. هر خوفی، رجایی در پی دارد و هر رجایی زمینهساز خوف است. همچنین بسطها به قبض منتهی میشود و قبضها نیز بسط را بهدنبال دارند؛ بنابراین عارف عاشق غم و شادی گریه و خنده را با هم دارد، درنتیجه عاشق واقعی به قهر معشوق نیز عشق میورزد و آن را عاملی برای پرورش خویش میداند.
۲-۳٫ اسماء الحسنی از دیدگاه قرآن
اسماءالحسنی از دیدگاه قرآن به اسمائی گفته میشود که شایسته ساحت مقدس پروردگار باشند و به تعبیر دیگر معانی آن اسماء و صفتی هستند که بیانکننده کمالی هستند، یا نقص و عیبی را از خداوندنفی میکنند و او را متصف به اسماء جمالیه و جلالیه میکنند. با توجه به آیاتی که در قرآن آمده همه نامهای خداوند از اسماءالحسنی هستند: «و لله اسماء الحسنی فادعوه بها»[۲۸۸]؛ «الله لا اله الا هو له الاسماء الحسنی».[۲۸۹]
طبق این آیه شریفه هر اسم حسنانی، مخصوص خداست مگر اینکه خداوند به اراده خود آن را در افرادی متجلی کند.